«خط عشق»
باز در سر های و هوی دیگر است
بادۀ ما از سبوی دیگر است
باز آن شبگرد بیپروا شدم
شبشناس بیسر و بیپا شدم
توسن اندیشهام رهوار شد
وسعت دشت جنون تکرار شد
آه من مست آمدم، مست آمدم
لاله بودم جام بر دست آمدم
آه من تنگ آمدم، تنگ آمدم
مست بودم جام بر سنگ آمدم
خط عشقم، کس نمیخواند مرا
چیستانم، کس نمیداند مرا
مخمل دشت شقایق سینهام
سینه چاکی شیوۀ دیرینهام
آی مردم، عشق را باور کنید
جامۀ آزادگی در بر کنید
عشق جاری در رگ و جان من است
عشق هم آب من و نان من است
عشق را آیینه گردانم هنوز
زان سبب در عشق پنهانم هنوز
وسعت عشقم نگنجم در جهان
خار میآیم به چشم ناکسان
حبیبالله قلیشلی