مصاحبه
تسخیر لانۀ جاسوسی و در هم شکستن هیمنۀ آمریکا
برای پی بردن به شرایط سیاسی ـ اجتماعی تبعید حضرت امام و شناخت ابعاد گوناگون شرایط زمان تسخیر لانه جاسوسی به دیدار آقای مهندس ابراهیم اصغرزاده از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و نماینده محترم مردم تهران در مجلس شورای اسلامی رفتیم.
وی که خود در تمامی مراحل تسخیر لانه جاسوسی از فعالین جریان عظیم 13 آبان 1358 بود، با رویی گشاده دعوت ما را پذیرفت که ضمن سپاس، اینک متن مصاحبه تقدیم خوانندگان حضور میشود.
حضور: شرایط سیاسی و اجتماعی که موجب شد رژیم شاه حضرت امام را تبعید کند، چه بود؟
در آغاز دهه 60 میلادی، تهدید جدی منافع غرب بر اثر بیثباتی پارهای از کشورهای وابسته موجب گردید تا نظریه اصلاح سازمان این جوامع از طریق اصلاحات سیاسی و اقتصادی در اولویت قرار گیرد. با توجه به اهمیت حوزههای نفتی خلیج فارس تغییر ساخت سیاسی و امنیتی آن در اولویت برنامه خارجی آمریکا قرار گرفت که مستلزم تأسیس قدرت بلامنازع نگهبان در
منطقه بود. این قدرت میبایستی همپیمان طبیعی غرب به حساب آمده و علاوه بر جلوگیری از نفوذ نظامی سیاسی شوروی حافظ حاکمیت دولتهای وابسته منطقه باشد. دکترین کلاسیک دموکراتها بخصوص کندی، رئیس جمهور وقت آمریکا تأسیس چنین قدرتی در ایران را توصیه میکرد و شرط اولیۀ آن، این بود که چنین قدرتی به هیچ وجه از جانب بحرانهای اجتماعی داخلی تهدید نشود. به همین علت سرمایهگذاری غرب و آمریکا در ایران منوط به اجرای موفقیتآمیز اصلاحات سیاسی ـ اقتصادی به عنوان تست موقعیت داخلی شاه تجویز گردید.
فریبندگی اصلاحات تا آن حد بود که هدف و شعار گروههای سیاسی مخالف و سیاستمداران کهنهکار دوره نهضت ملی نفت را در موزههای (اصلاحات آری، دیکتاتوری نه) متوقف کرد.
تحولات سیاسی در فاصلۀ اشغال متفقین تا کودتای 28 مرداد 32 غربیها را بیش از هر چیز نگران ماهیت و جهتگیریهای اوضاع داخلی ایران نموده بود. فقدان ایدئولوژی دولتی، عدم تناسب ساختار اجتماعی با اهداف مورد نظر و اقتدار بیچون و چرای فرهنگ سنتی و تعارض جدی سنتها و باورهای مذهبی و دینی سیاستهای فرهنگی نوین بنیه حکومت تهران را تضعیف میکرد و از طرفی رژیم شاه به صورت شکنندهای وابسته به گروههای نوکیسه تجاری، طبقات نان خور دستگاه بوروکراسی نظامیان و عوامل دربار شده بود.
نیروهای مذهبی که بزرگترین بخش جامعه ملی را تشکیل میدادند عمدتاً به صورت نهادهای درونگرا و منزوی به حیات خود ادامه میدادند. جامعه مذهبی در سراسر دوره اختناق رضاخانی و دهههای سرنوشتساز 20 و 30 از مسئولین رهبری جامعه و یا حتی تلاش برای کسب قدرت یا مشارکت بر کنار بود و دور از تأثیر محیط، واقعیتها و زورآزماییهای سیاسی در دنیای محدودی میزیست که شاید هم منجر به کسب مصونیت و تداوم ساختاری آن طی سالیان متمادی شده بود.
اندیشمندان، برگزیدگان و روحانیون جامعه، تصور و تحلیل منسجم و همه جانبهای از موقعیت و توان «جامعه مذهبی» نداشتند و بر این اساس قبل از هر چیز به فکر حفظ موجودیتشان بودند و اینکه جوانان یا زنانشان به ورطه بیدینی و کفر نیفتند در این زمان شعار حوزههای علمیه، حفظ و نگهداری دین و حوزه در برابر بیثباتی و تشنج بود. به عبارت دیگر اینکه بقا و حیات اسلام در گرو امنیت و آرامش حوزه و محافل دینی است. به هر حال اندیشه انحرافی دخالت در امور سیاسی امری غیرشرعی است. در حوزههای علمیه قبل از اینکه تعهدی دینی به حساب آید به لحاظ سیاسی نوعی محافظهکاری سنتی تلقی میشد.
حتی روشنفکران برجسته مذهبی آنگاه که جنازه آیتالله بروجردی ـ بزرگترین مدافع نظریه فوق ـ بر سر دست تودههای میلیونی به هیجان آمده و به صورت غیرقابل باوری تشییع میشد، نتوانستند قالب و تحلیل قابل اعتنایی از آن حرکت عظیم و موقعیت جامعه مذهبی و رابطه مردم با روحانیت و مراجع ارائه دهند. در حالی که تاریخ نشانگر این مدعاست که دشمنان جامعه مذهبی جمعبندی صحیحی از اوضاع جامعه داشتند. رژیم به قدرت جامعه مذهبی وقوف یافته بود و به همین سبب در برابر حوزهها و مرجعیت، سیاست جدیدی اتخاذ کرد.
رژیم روی دو موضوع برنامهریزی کرد. اول اینکه ثقل مرجعیت از قم و ایران را به خارج از کشور منتقل نماید و دیگر اینکه در برابر بحث مرجعیت واحد، تعدد مراجع تبلیغ و ترویج شود.
از طرفی رژیم شاه با رحلت آیتالله بروجردی دست خود را برای یورش گسترده و همهجانبه علیه بافت مذهبی و فرهنگی جامعه و اجرای طرح کندی، امینی در حالی با شعار اصلاحات سیاسی و اقتصادی به نخستوزیری رسید که اجازه یافت مجلس بیستم را منحل کند و سیاستهای تجویزی کاخ سفید را بدون هیچ مزاحمت قانونی تحت عنوان «تصویبنامههای قانونی دولت!» تصویب و اجرا نماید. دولت امینی طرح اصلاحات را در دیماه 40 تصویب کرد و تلاش نمود تا نوعی آزادی سیاسی کلیشهای به گروههای سیاسی بدهد. شاه در این مقطع معتقد بود که جز خطر کمونیستهای روسی و ناصریستیهای عرب چیز دیگری او را تهدید نمیکند.
نگرانی دربار از اعتبار روزافزون امینی نزد آمریکاییها نیز با انجام سفر شاه به واشنگتن و گرفتن مجوز تعویض امینی در فروردین 41 منتفی گردید. از این تاریخ شاه با گماردن «علم» که صد در صد مورد اعتمادش بود، به نخستوزیری، اصلاحات را با خیال راحتتر تحت عنوان انقلاب سفید پیاده کرد و با به کار گرفتن نیروهای مطیع نظامی و ساواک به حاکمیت مطلق و بیچون و چرا دست یافت. در این اثنا تاریخ شاهد تحولی شگرف در بستر دین و جامعه مذهبی شد که همانا حضور مقتدرانه قائد و مرجع بزرگ جهان اسلام حضرت امام خمینی(ره) در نقش وجدان بیدار ملت و اندیشۀ راهنمای نهضتی انقلابی بود.
حاشیهای که آیتالله خمینی بیست سال پیش از آن، روزگاری که ایران در اشغال نیروهای متفق بود، بر کتاب یادنامه سید علی وزیری پیرامون قیام برای الله و با نگرش عمیق به فساد حاکمیت نگاشته بود بخوبی نشان میداد که وی چگونه با این تفکر که «دین» مبنای تحولات اجتماعی میباشد و ایمان و اعتقاد به خدا میتواند موتور تحولات سیاسی و فرهنگی باشد آغاز کرده بود و اینک در آغاز
دهه 40 هجری شمسی با کولهباری از تجربه و تحلیل تاریخی و شناخت شکستهای پی در پی قیامهای مردمی در کوران حوداث پیچیده و پرشتاب آن سالها به زعیمی ژرفاندیش بدل گشته است. حضرت امام در آستانه تحولات عمیق اجتماعی و تبدیل ایران به همپیمان طبیعی غرب، بر عکس روحانیون و علمای اسلام که از ترس از دست دادن باقی دین خود حاضر به در افتادن با رژیم نبودند و از مبارزه ابا میکردند اساساً شرط بقای اسلام و حوزه را دقیقاً در درگیری و مبارزه بیامان میدانست و از هیچ فرصتی بدین منظور غافل نگشت.
شیوۀ ورود امام به مبارزه نشان از سویی روابط درونی و مکانیزمهای اخلاقی و روانی جامعه را و از دیگر سو ماهیت واقعی رژیم و وابستگی شاه به سرمایهداری و صهیونیسم بینالمللی را بخوبی و دقت میشناخت و شاید به همین علت در مقاطعی که حضرت امام مستقیماً نهضت را هدایت میکرد هیچ فرصتی از دست نمیرفت یا انحرافی رخ نمیداد. ولی آنجا که ایشان مستقیماً در صحنه نبود، بلا تکلیفی و سستی عارض نهضت میگردید.
وقایع مربوط به قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی و اجبار دولت به عقبنشینی از مواضع اعلام شده جریانهای مربوط به انقلاب سفید و رفراندوم عمومی، اعلام عزای عید نوروز 42، حمله کماندوها به فیضیه و
فتوای مشهور «تقیه حرام اظهار حقایق واجب» (ولو بلغ ما بلغ)، مراسم چهلم فیضیه و تشدید مبارزه در ایام محرم و بخصوص سخنان کوبنده عاشورای 42 که منجر به دستگیری شبانه ایشان در نیمه شب 14 خرداد شد گواه صادقی بر آغاز شکوهمند مبارزهای وقفهناپذیر، قهرآمیز و هوشمندانه علیه منافع آمریکا و رژیم دستنشاندهاش بود. در این دوره، منطق مبارزاتی امام کاملاً مبتکرانه است، دائماً به درگیری دامن میزند، بحران را به درون جامعه و سطح ملی تزریق میکند.
شاه را مسبب اصلی اعلام میکند و نهاد سلطنت و ارکان رژیم را مورد هجوم قرار میدهد. مشروعیت او و اقداماتش را زیر سئوال میبرد و شاه نیز منفعلانه تقلا میکند افکار عمومی را متوجه مخالفت امام با اصلاحات نموده، اندیشههای او و مذهب را ارتجاعی و عقبمانده نشان دهد. دولت نیز به گونهای عمل میکند که امام را میان روحانیون و دیگر مراجع منزوی سازد و با ارعاب و تهدید، روحیۀ محافظهکارانه برخی از آنها را تقویت میکند. اما این پیشگیریها بلااثر مانده و آنچه باید، رخ میدهد. تنها چند ساعت پس از دستگیری امام قیام خونین مردم در تهران، قم و سایر شهرها در روز 15 خرداد زنگ خطر را به صدا در آورد. رژیم از هر زمانی خطر را نزدیکتر حس کرد و برای جلوگیری از گسترش آن اقدام به حکومت نظامی و سرکوب مردم کرد و شکاف عمیقی میان رژیم و جامعه مذهبی ایجاد شد.
15خرداد بحق نقطه عطف تاریخ معاصر است. اهمیت قیام 15خرداد را نباید در کیفیت شکلگیری، شدت سرکوب و یا حتی مظلومیت معصومانۀ مردم در برابر مسلسلهای شاه دانست، بلکه اهمیت قیام در تحولی است که منجر به دگرگونی اندیشه مذهبی و معرفت دینی شد و به عبارتی آنچه در اندیشه حاکم بر رهبری رخ داد. و همین قضیه وجه تمایز این قیام با قیامهای قبلی است که سرزمین ایران قیامهای مردم و سلحشوریهای بسیار به خود دیده است هیچیک دارای این خصلت «اندیشه تکامل یافته هدایتگر» نبودهاند.
اندیشۀ رهبری کننده محصول رفتاری شجاعانه یا شهامتی اخلاقی و سیاسی نیست بلکه زائیدۀ سیستم فکری منسجمی است که جز اسلام ناب و خالص از هیچ منبع دیگری بهره نبرده است.
ویژگی تحولات جامعه مذهبی نیز در این مقطع از آنجا ناشی میشد که اساساً به جای تأثیرپذیری از محیط، بشدت زیر ضربات و شوکهای متوالی رهبری دین و مرجعیت قرار میگیرد. به گونهای که در فاصله 16 مهر 41 تا 15 خرداد 42 در کمتر از یک سال دچار چنان تحولی عظیم شد که از پیکر بیروح و فرسودهاش جامعهای پرتوان، زنده و انقلابی
متولد گشت.
پتانسیل اعتراضات و هیجانات مسلمانان بعد از 15 خرداد، رژیم را وادار ساخت تا کمتر از دو ماه، امام را از زندان به خانهای مسکونی در داوودیه منتقل کند. با این حال سیاست رژیم در دور نگه داشتن نهضت از رهبری آن موفقیتی نسبی به همراه داشت. در این دوره «فترت کوتاه» که تا 18 فروردین 43 به طول انجامید عدهای از روحانیون مأیوس و متفرق شده و جامعه مذهبی دچار سستی و خمودی شد. با تغییر دولت عَلَم و روی کار آمدن منصور دولت در چهرهای جدید وارد گود شد و حضرت امام خمینی(س) را آزاد کرد و چهره آزادیطلبی به خود گرفت.
اما امام سه روز پس از آزادی طی اظهارات شدیداللحنی به رژیم حمله کرد و روز پانزدهم خرداد را عزای ملی اعلام نمود.
اقدام دولت «منصور» جهت اعطای امتیاز قضایی به اتباع آمریکایی (کاپیتولاسیون) موجب موضعگیری پرشور و حماسی امام و سخنان تکاندهندۀ ایشان در 4 آبان 43 میشود که در آن آمریکا، اسرائیل و شخص شاه بشدت مورد حمله قرار گرفته و رسوا میشوند که متن آن یکی از مهمترین اسناد تاریخ معاصر ایران و جهان اسلام است و انتشار گسترده محتوای آن در تمامی نقاط کشور برای شاه مسئلهای حیثیتی شد، و در قالب «بحران مشروعیت» کابوس هیئت حاکمه گردید.
امام راه علاج را نه در اصلاح که در نابودی رژیم و تأسیس حکومت اسلامی میدانست. دولت منصور که خود را خدمتگزار مردم! میخواند ناگزیر به واکنش شدید گردید، دستگیری و زندانی کردن امام میتوانست فاجعهای دیگر برای رژیم و قیام مکرری از 15 خرداد بسازد. این دفعه برخلاف گذشته که فاصله دستگیری امام و انجام سخنرانی کوتاه بود، تصمیمگیری به مدت یک هفته به طول انجامید و روح ملت سرانجام روز 13 آبان 43 برای مدت نامعلوم به ترکیه تبعید گردید. انتخاب ترکیه نیز بنا بر مصالحی صورت گرفت تا کارایی امام به عنوان رهبر نهضت به حداقل خود برسد. کینه تاریخی حکام ترکیه امکان هر فعالیت سیاسی - مذهبی را از امام سلب میکرد.
با اینکه حساسیت جامعه مذهبی به «تبعید» از زندان کمتر بود ولی خشم مردم مسلمان برای رژیم گران تمام شد که اقدام انقلابی اعدام منصور توسط محمد بخارایی در بهمن 43 نمونه آن بود.
رژیم برای عادی جلوه دادن اوضاع با تغییر محل تبعید حضرت امام از ترکیه به عراق میخواست القا نماید که تبعید پایان پذیرفته و ایشان در جوار عتبات عالیات و حوزۀ نجف زندگی طبیعی را میگذراند. به هر حال اقدام رژیم در دور نگه داشتن امام نهضت جامعه برای سالیان متمادی موجب «فترت طولانی» شد که جامعه مذهبی را
علیرغم درونی ناآرام و نهادی ملتهب و منقلب، به سستی و رکود کشاند که تا آغاز دهه 50 و شوکهای ناشی از جشنهای 2500 ساله و سیاستهای صریح ضد مذهبی رژیم، حرکتی مردمی بروز نکرده و گروههای مبارز ملی و مذهبی نیز از تودهای کردن مبارزه باز ایستادند. برخورد رژیم با حضرت امام در تبعید نیز برآیند تحلیل رژیم شاه از وضعیت و موقعیت نیروهای مذهبی درون اجتماع و تواناییهای جامعه مذهبی بود که هیچگاه از چشم تحلیلگران و تئوریسینهای آمریکایی دور نماند.
تبعید امام گرچه به ظاهر منجر به تأخیر نهضت شد لیکن در نهایت موجب رشد و تعمیق اندیشه حاکم بر انقلاب و روشنی و آگاهی تمام زوایای جامعه مذهبی گردید.
حضور: زمینه و انگیزههای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ایران را بیان فرمائید؟
ـ در هر نظام انقلابی اگر به پرسشهای جدید پاسخی جدید داده نشود یا در برابر موانع و مشکلات به همان شیوههای قدیمی بسنده شود پرچم تسلیم و سازش بلند شده است و فیالواقع چنین نظامی به آخر خط رسیده است.
مسئله غامض و در عین حال ظریف و غیرمنتظرهای که ماههای نخست، انقلاب بدان مبتلا شده بود ایجاد شکاف و تعارضی جدی در انقلاب میان تئوری و کارکرد بود. در تئوری و نظریه مبنا که همان دیدگاه و اندیشه حضرت امام خمینی(س) بود بر تحولات عمیق سیاسی، شکستن پیوندها و علقههای منتهی طاغوتی و گریز از محافظهکاری در حل مشکلات مردم و انقلاب تأکید میشد و دائماً برای رفتار اقتصادی، سیاسی و بینالمللی الگوهای نوینی ارائه میشد لیکن در صحنه عمل و اجرا به گونه دیگری ظاهر میگردید. رفتار متناقض و زبونانه دولتمردان در عمل منجر به احیای سنتهای غیرانقلابی، حفظ نهادهای بوروکراتیک گذشته و تهدید وحدت ملی و
تمامیت سیاسی جامعه شده بود.
غیرانقلابی عمل کردن، بیاعتمادی به تودههای مسلمان انقلاب کرده و تهاجم به ساخت نهادهای انقلابی وجه مشترک رفتار کلیه دولتمردان لیبرال بود که موجب دلسردی و یأس مردم و نگرانی نیروهای انقلابی شده بود.
رهبر انقلاب در مقام واضع مکتب انقلاب بیش از هر چیز روی حفظ حساسیت مردم و حضور آنها در صحنههای گوناگون تأکید داشت ولی دولت رسماً مردم را برای برگشت به خانههای خود و بیمسئولیتی در قبال انقلاب دعوت کرد. جالب اینجا بود که نخستوزیر وقت آقای مهدی بازرگان اعلام میداشت انقلاب تمام شده است به خانههای خود برگردید!
دولت بیهیچ پردهپوشی نهادهای برخاستۀ از انقلاب را مزاحم و زاید میخواند و حتی در اوج هیجانات ضد آمریکایی مردم و به دنبال سخنان کوبنده امام که کینه و خصومت آمریکا علیه انقلاب را برملا میساخت و واشنگتن با پذیرش شاه بیش از هر زمانی به مردم و انقلاب اسلامی توهین میکرد، هیئت عالیرتبهای از مقامات دولتی به سرپرستی نخستوزیر وقت در الجزیره ساعتها پشت درهای بسته با هیئتی آمریکایی به ریاست برژینسکی مشاور امنیت ملی کاخ سفید به مذاکره و گفتگو نشست. دانشجویان مسلمان که خود را وارث نهضت سی ـ چهل ساله جنبش دانشجویی و رشد یافته در بستر نهضت امام خمینی از 15 خرداد تا آن تاریخ میدانستند در تحلیلی از جایگاه و رسالت خود و وضعیت انقلاب به این جمعبندی رسیدند که آمریکا تا توقف چرخ انقلاب از هیچ توطئهای فروگذار نخواهد کرد.
دانشجویان برعکس تعابیر دولت و یا برخی از گروههای سیاسی، پذیرفتن شاه در آمریکا را نشانه عجز شاه و یا درماندگی او نمیدانستند، بلکه آن را حرکتی جدید برای مبارزه روانی ـ سیاسی با انقلاب اسلامی و مردم انقلاب ایران ارزیابی میکردند و بر مبنای همین تحلیل تصمیم گرفتند به منظور جلب توجه همگانی به تداوم مبارزه و به عنوان اعتراض، سفارت آمریکا در تهران را برای مدتی محدود اشغال نمایند.
نکته حایز اهمیت اینکه حضور حجتالاسلام والمسلمین موسوی خوئینی چهره سرشناس محافل دانشگاهی و انقلاب در جمع دانشجویان و تأثیر در جهتگیری و تکامل کیفی کار که نقشی منحصر به فرد بود موجب گردید حضرت امام نیز اعتماد عمیقی به جمع دانشجویان پیدا نمایند. تحلیل بموقع و دقیق ایشان از نقطهنظرات حضرت امام خمینی(س) برای دانشجویان قابل توجه بود. بخصوص آن هنگام که ایشان به صورت غیرمنتظرهای در پیامی به مناسب 13 آبان که سه روز قبل (پنج شنبه دهم آبانماه) منتشر شد فرمودند: «بر دانشآموزان، دانشگاهیان و
محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام حملات خود را علیه آمریکا و اسرائیل گسترش داده و آمریکا را وادار به استرداد شاه مخلوع جنایتکار نمایند.»
این خود موجب شد تا عزم دانشجویان در تصمیمی که گرفتهاند جزم شده و برنامه خود را عملی سازند.
دانشجویان مسلمان پیرو خط امام علیرغم اینکه در تحلیلهای اولیۀ خود پیش بینی میکردند که دولت ظرفیت سیاسی لازم برای تحمل چنین حرکتی را ندارد، باور نداشتند که تنها ظرف بیست و چهار ساعت پس از اشغال سفارت آمریکا، سقوط دولت موقت و پذیرش استعفای نخستوزیر توسط حضرت امام(س) این ماجرا تبدیل به یک انقلاب درونی و بحرانی بینالمللی گردد.
حضور: نظر شما درباره مواضع مقامات رسمی وقت و احزاب سیاسی در قبال تسخیر لانه جاسوسی چیست؟
ـ واکنش افراد و گروهها در قبال تسخیر لانه جاسوسی قبل از هر چیز بازتاب خصلتها و بینش گروهی آنان و بخصوص متأثر از میزان اعتقاد آنها به مبانی انقلاب اسلامی بود. ولی برای مردم، رهبر و نیروهای معتقد، تسخیر لانه جاسوسی عکسالعمل طبیعی یک ملت و اقدامی برخاسته از عمق اراده و ایمان جامعه مکتبی و مذهبی بود و به همین دلیل از جنس همسنخ خود انقلاب بود.
افرادی که یا اساساً آمریکا را دشمن نمیدانستند و یا از درافتادن با آمریکا بشدت نگران بودند و در عمل مشی محافظهکارانهای داشتند تا جایی پیش رفتند که دانشجویان مسلمان پیرو خط امام را به پیروی از سیاست تبلیغی کاخ سفید، دانشجویان پیرو خط شیطان! نامیدند.
سیاست تبلیغی آمریکا پس از استیصالی که به علت ناتوانی در آزادی گروگانها یافت بر این قرار گرفت که در جنگی روانی اقدام بحق دانشجویان را مخدوش و غیرانسانی جلوه دهد بهمین سبب ادعا کرد اینها دانشجو نیستند و سپس مدعی شد که اینها اصلاً مسلمان نیستند! و چنین استدلال شد که اسلام با کارهای تروریستی منافات دارد. هنوز هم آمریکاییها برای زدودن آثار آن اقدام و شوکهای سیاسی ناشی از تسخیر لانه جاسوسی همه ساله در روز چهارم نوامبر (13 آبان) طی برپایی مراسم عاطفی و تبلیغی سعی میکنند حرکت موردنظر را اقدامی مغایر با حقوق بشر جلوه دهند.
واکنشهای اولیه و ابتدایی در طول زمان «نهادینه» شد و در رفتار سیاسی نهادهای رسمی کشور نظیر ریاست جمهوری، شورای انقلاب، وزارت خارجه یا گروههای فشار تجلی یافت. این نهادها بر بیهودگی کار گروگانگیری تأکید داشتند و معتقد بودند با
گذشت زمان ارزش گروگانها به ضد ارزش تبدیل شده، فرصت معامله و مذاکره از دست خواهد رفت و در زمانی نیز این شعار مطرح شد که تنها مرجع صالح برای نگهداری گروگانها نهادهای رسمی یا دولتی میباشند که در این میان پارهای روحانیون و شخصیتهای سیاسی و مذهبی نیز همین عقیده را داشتند و تا تاریخ 31 شهریور 59 که حضرت امام شروط آزادی گروگانها را تعیین کردند و مسئولیت تصمیمگیری را به عهده مجلس شورای اسلامی گذاشتند، لانۀ جاسوسی مرکز ثقل تصمیمگیری و دانشجویان مسلمان پیرو خط امام محور تمامی مسائل و مباحث مربوط به گروگانگیری بوده و در تحولات مربوط به آن نقش نسبتاً انحصاری داشتند.
حضور: چرا حضرت امام(س) تسخیر لانه جاسوسی آمریکا را انقلاب دوم نامیدند؟
ـ حضرت امام(س) قبل از محاسبه رایجی که معمولاً مسئولین یک نظام برای بررسی پی آمد هر قضیه سیاسی میکنند متوجه این نکته بودند که آیا چنین اقدامی برای حیات و بقای انقلاب ضرورت داشته است و یا میتواند ادامۀ همان انقلاب به حساب آید. به همین علت حضرت ایشان در حمایت از اقادم دانشجویان یک لحظه فرصتی را از دست ندادند و چون پیامبری ناصح و رهبری دوراندیش جامعه را برای تداوم مبارزه و انقلاب را برای اعتلای ارزشها هدایت کردند. به نظر بنده آن حضرت با تبدیل اقدام دانشجویان که نوعی حرکت اعتراضی رادیکالی تعریف میشد به یک حرکت انقلابی، آن هم بزرگتر از انقلاب اول، خصومت و تضاد منافع (انقلاب اسلامی ـ امریکا) را از پوسته تدافعی و انفعالی بیرون کشیدند و به وضعیت ابتکاری و تهاجمی کشاندند.
منظور نقشآفرینی بدیهی و اولی حضرت امام در این تهاجم است و گرنه پیآمدهای داخلی و خارجی ماجرای تسخیر لانه جاسوسی و تأثیر عمیقی که بر ساختار سیاسی جامعه و زیرساختهای اجتماعی و فرهنگی سازمان انقلاب و اجتماع داشت شایستگی انقلاب را به آن داده بود. و این نکته روانی نیز قابل اعتناست که کابوس کاپیتولاسیون و طعم تلخ تحقیری که در وجدان عمومی و ذهن جامعه وجود داشت جز با تکریم و احترام به اقدام تسخیر سفارت امریکا جبرانپذیر نبود.
حضور: درباره دستاوردهای داخلی و خارجی انقلاب دوم برایمان بگویید.
گاهی یک پرسش خود مقدمه تحقیقی عظیم و فراتر از وسع نظر شخص است. این سؤال چنین وضعیتی دارد. اگر
بخواهم لیستی از عناوین پیامدهای داخلی و خارجی تسخیر لانه جاسوسی ارائه کنم اولین مشکل این خواهد بود که کدام آنها در اولویتاند، یا مؤثرتر از بقیه هستند. برای به دست آوردن نگرشی اصولی از ماجرا به جای اینکه در مقاطع خاصی از زمان برش بزنیم، مقطع مورد مطالعه را پس از گذشت 444 روز و خاتمه صوری تسخیر لانه جاسوسی قرار دهیم. مهمترین دستاوردی که در این مدت طولانی تجربه شد ناتوانی ابرقدرت امریکا در نجات و رهایی اتباعش بود که تماماً به شکست کشیده شده بودند. تمامی اقدامات دیپلماتیک، امکان مذاکره و تماس، تحریم اقتصادی، فشار حقوق و سیاسی بلوکه کردن اموال، محاصره امنیتی، فعالیتهای اطلاعاتی و جاسوسی، توطئههای نظامی و تجاوز به کار گرفته شد تا بنبست موجود منتفی شود لیکن حرف آخر را ملت ایران زد که ابرقدرت امپریالیستی را برای قبول شرایطش به پای میز نشاند. حتی مرگ شاه در این میان موجب توقف چرخ این مبارزه نشد. نفس ناتوانی امریکا در حل موضوع و فایق آمدن بر بحران و عقبنشینی قدم به قدم در برابر ملتی که از هیچ تهدید و ارعابی اندک ترسی بر خود راه نمیداد تسخیر لانۀ جاسوسی را به اسطوره مقاومت و مبارزه علنی برای احقاق حق خود تبدیل ساخت و جهانی را وادار به تسلیم شدن در دو جبهه کرد. این اسطوره تسلیمناپذیری ملت ایران در برابر
امپریالیسم امریکا جهان اسلام را بیش از هر جامعه دیگری تکان داد به گونهای که یکی از مفسرین عرب، آن را به انفجاری عظیم تشبیه ساخت. بسیاری از جوانان فلسطینی و عربی و مبارزین اسلامی به روشهای ساده و قابل لمس برای مبارزه و تهدید منافع امریکا رو میآوردند. جوامع مسلمان منطقه که سالیان درازی توسط اسرائیل تحقیر شده بودند آغوش خود را به روی این واکنشهای غرورآمیز گشودند. تحلیلگران امنیت کاخ سفید هماکنون ریشه بسیاری از حرکتهای انقلابی در خاورمیانه و بخصوص لبنان و فلسطین اشغالی را تحت عنوان خشونت یا تروریسم مقدس! زاییدۀ شکست آمریکا در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی میدانند. به همین علت اصرار دارند که پرستیژ درهم شکسته کاخ سفید را با پیروزی نظامی در جنگ نفت و آزادسازی کویت و برپایی کنفرانس صلح ترمیم نمایند.
رادیو بیبیسی یک سال پس از پایان ماجرای گروگانگیری آن را حادثهای دانست که تاریخ معاصر را متأثر ساخته و توانسته این هیبت و حیثیت آمریکا را نزد جهانیان درهم شکند.
ناگفته نماند که ماجرای تسخیر لانۀ جاسوسی آسیبپذیری سیستم دوقطبی را نیز برملا ساخت و نشان داد که اگر ملتی اراده کند، هیچیک از اهرمهای بینالمللی و سازمانهای جهانی موجود توان مقابله با آن را ندارد.
بهرۀ دیگری که از این مبارزه نصیب ملت ایران شد عبارت است از اینکه مبانی نظری و شعارهای اصلی انقلابش را سوار بر امواج خبری مربوط به گروگانگیری به اقصی نقاط عالم و به گوش میلیونها مشتاقی که به انتظار نشسته بودند رساند.
و به قول یکی از کارشناسان خبری آمریکایی، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام طی چند ماه هر چه خواستند به خورد ملت آمریکا دادند.
در طول چند ماه هر روز صبح دولت آمریکا با آخرین گزارشهای رسیده از تهران بیدار میشد و شب هنگام مأیوس از کسب نتیجهای به خواب میرفت و در همین ایام «لوموند» نوشت: هر مصاحبۀ دانشجویان در تهران دارای قدرت یک بمب اتم است.
ملت ایران که در عمر نه ماهۀ انقلابش زیر ضربهها و حملههای بیوقفه آمریکا آرمانها و ارزشهایش بارها مورد توهین و اتهام واقع شده بود اینکه در برابر امپریالیسم از لاک دفاعی خارج میشد و پرچم مبارزه را در سطحی جهانی علیه او به دست میگرفت. توجه افکار عمومی جهانیان به موقعیت غرورآفرین مردم ایران بیهیچ مانیفست و پلنومی بهدست آمده بود که توانسته بود استحکام و توان انقلابش را با محک پرچمداری مبارزه با آمریکا در جهان به دست آورد. تا قبل از این دنیا مسحور دستان
افسونگر آمریکا در حل خصومت مصر و اسرائیل و قرارداد کمپ دیوید بود و آمریکاییها با پیروزی کمپ دیوید سرمست از به گور سپردن کابوس شکست ویتنام بودند و تحمل پذیرش شوک عاطفی و سیاسی بزرگی چون ماجرای گروگانگیری تهران را نداشتند، ولی سقوط کارتر در تعابیر و تفاسیر خودشان، مهر تأییدی بر پیروزی ملت ایران و موفقیت انقلاب دوم بود.
در داخل جامعه ایران نیز وفاق و وحدت ملی که تا قبل از تسخیر لانه جاسوسی به گونهای روزافزون مورد تهدید واقع شده بود تمامی اقشار و آحاد جامعه را در برگرفت و ایمان به پیروزی و انقلاب به صورت یک «باور ملی» نهادینه شد و تمامی زوایای فکری و روحی مردم را پر کرد. سقوط دولت که میبایستی منجر به هرج و مرج و از هم گسیختگی شود بعکس موجب یکپارچگی و وحدت رویه و رفتار در سازمان اداری و سیاسی جامعه شد و منطق انقلاب بر همۀ بخشها حاکمیت یافت. جهتگیری صریح انقلاب در برابر غرب مرزبندیهای فکری و سیاسی داخلی را روشن کرد و آگاهی سیاسی تودههای مردم با افشاگری اسناد به دست آمده در سفارت آمریکا ارتقا یافت. مسئولیتپذیری و مشارکت مردم در صحنه انقلاب به حدی اوج گرفت که بارها گروهها و دستجات مختلف از گوشه و کنار مملکت و دورافتادهترین نقاط برای بیعت و حمایت پای پیاده تا تهران آمدند و سرنوشت خود را به سرنوشت تحولات تهران گره زدند.
فضای انقلاب نشاطآور و پرجذبه شده بود و جامعه پالایش یافته به شفافیت سیاسی و انقلاب دست یافته بود.
حضور: عدهای اعتقاد دارند اشغال لانه جاسوسی موجب افزایش خصومت آمریکا و جبههبندی غرب علیه ایران و بلوکه شدن داراییهای ایران و همچنین فشارهای سیاسی، اقتصادی شد و از این جهت آن را یک حرکت مثبت ارزیابی نمیکنند. نظر شما در اینباره چیست؟
ـ چنین پرسشی را میتوان برای هر انقلاب یا ایدئولوژئی مطرح کرد. چون اساساً باید و نبایدهای ایدئولوژیک هزینهبردار است و
طبیعی مینماید که صدمات و ضایعات ناشی از هر دگرگونی و انقلاب بیش از روشهای مسالمتآمیز رفورمیستی است. برخی انقلاب را زایده قهر و خشونت زاید بر نیاز میدانند و بر این عقیدهاند که همان محصول را میتوان در مدتی طولانیتر و بتدریج کسب کرد. جواب صریح آن، این است که باید گفت مخالفین یک انقلاب یا دشمنان یک جامعۀ انقلابی در حرکتهای تدریجی و مسالمتآمیز دایماً به ترمیم مواضع و تصحیح موقعیت خود میپردازند و با کسب تجربیات و اطلاعات لازم خود را در موقعیت برتر قرار میدهند و اثرات انقلاب را خنثی و در پارهای موارد یک پیروزی مقطعی را به شکست میکشانند. باید دید در کل و در جمعبندی نهایی چه چیز دست انقلاب یا یک ایدئولوژی و مکتب را خواهد گرفت. این سئوال براحتی میتواند پیرامون اصل انقلاب اسلامی و سقوط سازمان اداری و نظامی رژیم گذشته که ژاندارم قدرتمند منطقه بوده است مطرح شود. کسانی که چنین سئوالی را پیرامون تسخیر لانه جاسوسی مطرح میسازند به نظر من چشمان خود را در برابر این حقیقت که انقلاب دوم ادامۀ طبیعی و جوشیده از بطن انقلاب اول بوده است میبندند. آنها تسخیر لانه جاسوسی را حرکتی متفاوت از انقلاب اسلامی یا نوعی تغییر جهت در انقلاب و تحمیل عقیده جدیدی که منشأ اسلامی ندارد عنوان میکنند و به عبارت دیگر اینگونه القا میکنند که آبشخور فکری انقلاب دوم اندیشههای چپگرایانه غیراسلامی است.
آقای مهندس مهدی بازرگان در کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» که در سال 1363 منتشر شده است مینویسد: «از ویژگیهای این انقلاب و رهبری آن و از علل پیروزی آن، مقام اول دادن به طرد استبداد و طاغوت بود. مبارزه با استیلای خارجی، به شهادت شعارهای راهپیماییها و محتوای اعلامیهها و مصاحبهها، جنبۀ کاملاً دفاعی داشت و فقط اعتراض به پشتیبانی آمریکا از شاه و به سرسپردگی شاه به آمریکا میشد، آنچه مردم و رهبری انقلاب میخواستند کوتاه کردن دست جنایتکار و چپاولگر ابرقدرتها از دخالت در امور ایران و از سلب استقلالمان بود. ولی بعد از پیروزی گام فراتری برداشته شد و شعار و ادعای درافتادن با تمامی بیگانگان و نابودی امپریالیسم و پنجه در پنجه آمریکا انداختن در سطح جهانی، در برنامه انقلاب وارد گردید. چیزی که در مکتب مارکس، در سیاست خارجی شوروی و در مرام احزاب کمونیست بینالملل مقام شماره یک را دارد و امر حیاتی مماتی برای آنها محسوب میگردد... ورود آشکار یا ضمنی افکار و اهداف چپ و نفوذ سریع و وسیع مارکسیسم در گروههای مذهبی و مکتبی همراه با منطق و فرهنگ خاص خودشان بود و سوار بر لسان سنتی استادان
انقلاب...» (صفحه 93)
آقای بازرگان انقلاب دوم را صد و هشتاد درجه در خلاف جهت انقلاب اول و ناسازگار با معیارهای اخلاق اسلامی میداند. در برابر این اتهامات و طرح موضوع ضرر و زیان مالی باید گفت، اگر انقلاب دوم صورت نگرفته بود چه اتفاقی میافتاد؟ بر فرض اگر لانۀ جاسوسی آمریکا تسخیر نمیشد آیا وضعیت آشفته جامعه که بخش معظم آن معلول ضعف بینشی و آرمانی دولت مرکزی بود چه سرانجامی مییافت؟ و ما چه بهایی را باید برای از بین رفتن وحدت و تمامیت ارضی و به نابودی انقلابمان میپرداختیم؟ نمیخواهم بحثی ارزشی و ایدئولوژیکی مطرح کنم اما مسائل سیاسی ماهیتاً برخلاف موضوعات اقتصادی دارای نرخ و شاخص نیستند. بنابراین از مقایسه آلترناتیوهای مختلف باید نتیجه بگیریم. و این سؤال به طور جدی مطرح است که آیا اساساً ما راهی جز تسخیر لانه جاسوسی در آن شرایط داشتیم؟ کافی است اوضاع انقلاب را پس از 444 روزی که لانه جاسوسی در اشغال دانشجویان بود با فرض اینکه چنین اقدامی صورت نگرفته باشد تصور کنیم. چه خواهیم یافت؟
حضور: حضرت امام(س) عمل قهرمانانه دانشجویان مسلمان را در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا مورد تأیید و حمایت قرار دادند به نظر شما چگونه میتوان روح استکبارستیزی را در نسلهای آینده و ملتهای مستضعف استمرار بخشید؟
ـ عصر حاضر و آینده را عصر حاکمیت نظم نوین جهانی و یا جهان بودن ایدئولوژی خواندهاند. در چنین چشماندازی موقعیت تمامی ممالک ضعیفتر و بخصوص مکاتب فکری و ایدئولوژیک و جوامع بشری مخاطرهآمیزتر از همیشه تاریخ است. فرهنگ سرمایهداری و صنعتی خشونتآمیزترین وجه امپریالیسم را که سلطه مطلق بر جهان غیر سرمایهداری است به روشهای «نوامپریالیستی» اعمال خواهد کرد و جوامع یکی پس از دیگری به «وادادگی» و استحاله خواهند افتاد. در چنین شرایطی هر سیاستی که موجب حفظ هویت ملی و مذهبی جامعه و اتکا به نیروهای انقلاب و عقیدهمند گردد قابل توجه و ستایش است.
خطر عمدهای که جامعه ما را تهدید میکند و حضرت امام خمینی(س) و مقام معظم رهبری نیز از آن غفلت نکردهاند خطر بازگشت تحجرگرایی و اندیشههای هورقلیایی است که ظرفیتهای سیاسی و فرهنگی انقلاب را تنها در پستوی تنگ ذهن خود مییابند. بیتوجهی به دستاوردهای سیاسی و مخصوصاً فقهی حضرت امام(س) در صحنه جامعه اگر خیانت نباشد قطعاً اشتباهی گران خواهد بود که متأسفانه برخی
مرتکب آن میشوند.
نسل آینده باید نسلی عقیدهمند با بینش و برداشتی صحیح از تاریخ و گذشته انقلاب باشد. ریاکاری، قدرتطلبی و دور شدن از آرمانها و ارزشهایی که اصول مبنایی انقلاب هستند آفت مهلک و سم کشنده عقیده و اراده در یک نسل بعد از انقلاب است و تعهد در برابر آرمانها و دستیابی به آنها ضامن پایداری و ثبات مکتب و انقلاب خواهد بود.