به شهدای فکه و شلمچه
آهسته ، آهسته . . .
گل شد ، بر آمد پیکرم آهسته آهسته
انگار دارم می پرم آهسته آهسته
انگشترم ، مهرم ، پلاکم ، چفیه ام ، عطرم
پیدا شد از دور و برم ، آهسته آهسته
جز نیمه ای از من نمی یابید ، روزی سوخت
در شعله ، نیم دیگرم آهسته آهسته
امروز بعد از سالها زاییده خواهد شد
ققنوسی از خاکسترم آهسته آهسته
* * *
خوابیده ام بر شانه ها و می برندم . . . نه !
تابوت را من می برم آهسته آهسته
آن پیرزن ، این زن به چشمم آشنا هستند
دارم به جا می آورم آهسته آهسته
خواندم «پدر خالی ست جایش» این خبر می ریخت
از چشمهای خواهرم آهسته آهسته
دیگر برای آستین بالا زدن دیر است
این را بگو با مادرم آهسته آهسته
مهدی فرجی
به مولا علی علیه السلام
جا نماز ابری
در آب ، نور ما می افتد
اشکی به عمق چاه می افتد
پل می زند به خواب یتیمان
در کوچه ها که راه می افتد
عطر علی ست یا که محمد
عالم به اشتباه می افتد
بر جانماز ابری مولا
خون خدا به راه می افتد
جز دامنش پناه ندارد
دستی که در گناه می افتد
زهرا محدثی خراسانی
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 97صفحه 23