سخنرانی
ضرورت استقلال فرهنگی ـ اقتصادی کشور
سخنرانی در جمع دانشجویان (استقلال فرهنگی و اقتصادی)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 11 آب‍ان‌ ‭1358

زمان (قمری) : 11 ذی الحجه ‭1399

مکان: قم

شماره صفحه : 433

موضوع : ضرورت استقلال فرهنگی ـ اقتصادی کشور

زبان اثر : فارسی

حضار : دانشجویان دانشکده علوم و دانشکده عالی ادبیات و زبانهای خارجی

سخنرانی در جمع دانشجویان (استقلال فرهنگی و اقتصادی)

سخنرانی

‏زمان: 11 آبان 1358 / 11 ذی الحجه 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: ضرورت استقلال فرهنگی ـ اقتصادی کشور ‏

‏حضار: دانشجویان دانشکدۀ علوم و دانشکدۀ عالی ادبیات و زبانهای خارجی‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

اهمیت استقلال اقتصادی و فرهنگی

‏     من یک جمله با آقایان صحبت کنم: ما باید زحمت بکشیم تا در همه جناحها‏‎ ‎‏خودکفا باشیم. امکان ندارد که استقلال به دست بیاید، قبل از اینکه استقلال‏‎ ‎‏اقتصادی داشته باشیم. اگر ما بنا باشد که در اقتصاد احتیاج داشته باشیم، در چیزهای‏‎ ‎‏دیگر هم وابسته خواهیم شد. و همین طور اگر در فرهنگ، ما وابستگی داشته باشیم،‏‎ ‎‏در اساس مسائل وابستگی پیدا می کنیم. مع الأسف تبلیغاتی که در طول تاریخ‏‎ ‎‏باید بگوییم شده است، از آن وقتی که این خارجیها راه پیدا کردند به کشورهای شرقی،‏‎ ‎‏تبلیغاتی که شده است اسباب این شده است که شرقیها این گمان را پیدا کردند که هر چه‏‎ ‎‏کمال هست در غرب است. و این اسباب این شده است که خودشان را بکُلّی در مقابل‏‎ ‎‏غرب و در مقابل شرقی که نظیر اوست و در مقابل امریکا و اینها باختند. در هر جناحی که‏‎ ‎‏می روید می بینید که در آن جناح، صحبت هِی از غرب است؛ صحبت هِی از خارج‏‎ ‎‏است. اگر یک دوایی در اینجا، در خود ایران هم پیدا بشود، باز به اسم دوای خارج به‏‎ ‎‏خورد ایرانیها می دهند. اگر یک پارچۀ خوبی هم ایران خودش تهیه کند و ببافد، باز باید‏‎ ‎‏با اسم فاستونی انگلیسی به مردم بفروشند! هر چیزی را که شما می روید سراغش می بینید‏‎ ‎‏که هی صحبت از این است که باید ما از آنها ‏‏[‏‏بگیریم‏‏]‏‏ باید از آنجا بیاید. از گویندگان‏‎ ‎‏سابق ـ که حالا مرده است، و آن وقت یا بعضی وقتها رئیس مجلس بود یا در مجلس سنا‏

‏بود ـ‏‎[1]‎‏ گفته بود که ما اصلش باید همه چیزمان را انگلیسی کنیم. آن از خدمتگزارهای‏‎ ‎‏انگلیس بود. این معنا، که با تبلیغات دامنه دار وابسته های به آنها و خود آنها در ایران‏‎ ‎‏منتشر شده است، اسباب این شده است که ما دیگر به خودمان هیچ اعتماد نکنیم؛‏‎ ‎‏استنادمان به خارج باشد؛ استقلال فکری و مغزی نداشته باشیم.‏

‏     اگر ما بخواهیم مستقل باشیم، باید از همۀ جهات خودمان را مستغنی کنیم، و از حالا‏‎ ‎‏در صددش برآییم. از حالا باید؛ حالایی که مملکت شده است مال خودتان و دست‏‎ ‎‏اجانب کوتاه شده است، و امید است تا آخر کوتاه باشد، و این خیانتکارها هم رفتند و این‏‎ ‎‏ریشه های گندیده شان مانده است. ما باید به این مملکت که مال خودمان شده است حالا‏‎ ‎‏مثل خانۀ خودمان باید خدمت کنیم. و از الآن درصدد این برآییم که خودمان را مستغنی‏‎ ‎‏کنیم از این غرب و شرق.‏

سیاست استعماری نسبت به جهان سوم 

‏     شما این را بدانید که غرب و شرق به ما، بلکه به غرب و شرقِ آن بالاها و به این شرقی‏‎ ‎‏که ما در آن زندگی می کنیم، به ممالک اسلامی، اینها هیچ ابداً یک منفعت صحیحی‏‎ ‎‏نمی دهند. هر چه به ما بدهند چیزهایی است که یا به درد خودشان دیگر نمی خورد و به ما‏‎ ‎‏می دهند؛ و یا اینکه بصورتْ یک چیزی را می دهند که به درد ما نخورد. چنانچه به ما از‏‎ ‎‏علوم خودشان فرض کنید یک چیزی بدهند، یک چیزی که به درد ما درست نخورد‏‎ ‎‏می دهند. اگر این جوانهای ما بروند در آنجا، در مدارس آنجا تحصیل بکنند، آن علمی‏‎ ‎‏را که به جوانهای ما یاد می دهند، این ‏‏[‏‏در‏‏]‏‏ آن مدارس استعماری است. مدارس‏‎ ‎‏خودشان ـ آن مدارسی که برای خودشان است ـ غیر از این مدارسی است که برای دنیای‏‎ ‎‏سوم است. آنها دنیای سوم را یک چیز دیگر می دانند. برای انسان دنیای سوم اصلش‏‎ ‎‏چیزی قائل نیستند. اصلش برای انسانهای دنیای سوم هیچ حیثیتی قائل نیستند. بلکه شاید‏‎ ‎


‏حیواناتی که در آنجا زندگی می کنند عنایت آنها به آنها، بیشتر از انسانی است که در اینجا‏‎ ‎‏زندگی می کند! دوایی که در آنجا استعمالش ممنوع است، در اینجا استعمالش مجاز‏‎ ‎‏است، می فرستند در دنیای سوم. طبیبی که در آنجا طبابتش ممنوع است می فرستند او را‏‎ ‎‏اینجا، اینجا طبابتش مُجاز! این طبیبهایی که آنجا درس می خوانند اینها بسیاریشان را‏‎ ‎‏اجازه نمی دهند که در آنجایی که تصدیق هم به او دادند و دیپلم هم به او دادند، همۀ‏‎ ‎‏تصدیقها را دادند به او، اما مشروط به این است که تو بِرَوی در محل خودت طبابت‏‎ ‎‏بکنی؛ اینجا حق نداری طبابت بکنی. برای اینکه برای ممالک به نظر آنها استعماری،‏‎ ‎‏برای دنیای سوم، هیچ حیثیت قائل نیستند. همۀ چیزهایی که آنها برای خودشان‏‎ ‎‏می خواهند برای ما نمی خواهند. برای ما یک چیز دیگرش را می دهند. ‏

‏     این را من سابق هم گفتم، که ما در پاریس که بودیم، از این جوانهایی که در آلمان‏‎ ‎‏مشغول تحصیل بودند آمدند پیش ما و گفتند که ما در اینجا که تحصیل می کنیم‏‎ ‎‏نمی گذارند ما بالا برویم. در یک حد معیّنی ما را نگاه می دارند، نمی گذارند که ما مرتبۀ‏‎ ‎‏بالا را برویم. مع الأسف در همین دانشگاههای ما هم راه پیدا کرده بودند و نمی گذاشتند‏‎ ‎‏آن رشدی که باید جوانهای ما بکنند، بکنند. و بعضی از این اساتید دانشگاه و اینها وابسته‏‎ ‎‏بودند و مأمور بودند به اینکه نگذارند اینها یک رشد صحیحی بکنند. اگر شما بخواهید‏‎ ‎‏استقلال پیدا بکنید و آزادی حقیقی پیدا بکنید، باید کاری بکنید که در همه چیز خودکفا‏‎ ‎‏باشید؛ مستغنی باشید. کشاورز باید کاری بکند که دیگر ما احتیاج گندم به خارج نداشته‏‎ ‎‏باشیم. دانشگاهی باید کاری بکند که ما در طبابت، دیگر احتیاج به خارج نداشته باشیم،‏‎ ‎‏در مهندسی احتیاج به خارج نداشته باشیم. ‏

‏     این بی انصافها در این رژیم سابق آن طور می خواستند ما را عقب مانده نمایش‏‎ ‎‏بدهند و به خودمان هم حالی کنند که اسفالت هم وقتی می خواستند بکنند از خارج‏‎ ‎‏می آوردند! اگر می خواستند جاده سازی بکنند، یک اسفالت بکنند، یک بنایی درست‏‎ ‎‏کنند، یک راهی درست کنند، هر چه، می گفتند متخصص باید از خارج باشد. نه اینکه‏‎ ‎‏اینجا نبود؛ هست اینجا؛ لکن اینها می خواستند جوری بکنند که ما همه چیزمان را ببازیم‏

‏و وابسته به غیر باشیم. هر چیزی را اینها می گفتند باید ما از خارج وارد کنیم. هی با فلان‏‎ ‎‏شرکت، با فلان شرکت خارجی، با فلان شرکت خارجی پیمان می بستند و راهسازی را به‏‎ ‎‏آنها می دادند. و راهسازهای ما کنار باید بنشینند، عَمَله ها ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ با، یک چیز جزئی به‏‎ ‎‏عملگی بکشند، و مهندسین آنها با حقوقهای فلان و فلان و آقایی و فرمانفرمایی بر ما‏‎ ‎‏حکومت بکنند. ما را یک دسته، مملکت ما را یک دستۀ وابسته و عَمَله و پایین و این‏‎ ‎‏طور نمایش می دادند. یک مهندسی از خارج می آوردند، که مهندسین خود شما بهتر از‏‎ ‎‏آنها بود، او را می آوردند با صد هزار تومان یا کمتر یا بیشتر می آوردند به او می دادند؛ و‏‎ ‎‏اینهایی که از او هم بهتر بودند، زیر دست او قرار می دادند.‏

ضرورت خودکفایی کشور

‏     وضع مملکت ما در این مدت، و خصوصاً در این پنجاه سال اخیر، یک همچو وضعی‏‎ ‎‏شده بود. و ما باید از این خارج کنیم خودمان را. ما اگر بخواهیم که یک مملکت مستقل‏‎ ‎‏باشیم، باید همه چیز، در همه چیزمان، جدّیت کنیم که خودکفا باشیم. مریض ما دیگر‏‎ ‎‏خارج نرود. چیزهایی که ما خودمان می توانیم درست کنیم، خودمان درست کنیم، و هر‏‎ ‎‏چیز را می توانید درصدد ‏‏[‏‏باشید‏‏]‏‏ وقتی «انسان» باشد، می تواند درست کند؛ می تواند‏‎ ‎‏همچو کاری را بکند. لکن وضع را این طوری به بار آورده بودند که ما باورمان آمده بود‏‎ ‎‏که چیزی نداریم؛ ما چیزی نمی دانیم؛ باید ما از خارج بگیریم؛ باید همه چیز از خارج‏‎ ‎‏بگیریم. و اگر واقعاً این طور است، که یک مصیبتی است. و اگر این طور نیست، و ما را‏‎ ‎‏این طور تربیت کردند که باورمان بیاید، این هم یک مصیبت دیگری است.‏

کوشش در تعلیم و تربیت نیروها

‏     باید دانشگاه جدّیت کند به اینکه افرادی را همچو بار بیاورد، همچو تربیت و تعلیم‏‎ ‎‏بکند، که احتیاج را از خارج سلب بکنند اینها. طبیبش طبیب خودمان باشد، و ما احتیاج‏‎ ‎‏نداشته باشیم به طبیب خارج یا رفتن به خارج. وقتی می خواهد یک لوزه ای را عمل کند ـ‏‎ ‎‏در رژیم سابق لوزۀ یکی از بچه هایش، نمی دانم، یا از بستگانش را می خواست عمل‏

‏کنند ـ از اروپا می آورند که لوزه اش را عمل کنند. یک همچو وضعی را می خواستند به ما‏‎ ‎‏و به دنیا این طور نمایش بدهند که ما یک طبیب لوزه نداریم. و حال آنکه خوب، این را‏‎ ‎‏که داریم. این طور می خواستند ما را در خارج نمایش بدهند. و مأمور بودند که این طور‏‎ ‎‏بکنند که ما را یک مردمی که اصلاً از هیچ چیز اطلاع نداریم، مملکت ما اسفالت هم‏‎ ‎‏نمی تواند درست کند، یک راهسازی هم نمی تواند بکند، مملکت ما یک بنا هم‏‎ ‎‏نمی تواند درست کند. بناهای شرق، همین مدرسۀ فیضیه که ملاحظه می کنید، در این‏‎ ‎‏دری که از مدرسۀ فیضیه وارد می شوند به صحن، یک حاشیه ای آن بالا دارد با یک ـ آن‏‎ ‎‏وقتها که من دیدم، حالا که مدتهاست ندیده ام ـ تا کاشیکاری، آن وقت که ما قم بودیم در‏‎ ‎‏سی سال، چهل سال پیش از این که ما اینجا بودیم و نرفته بودیم بیرون و این بساط نبود،‏‎ ‎‏برای من نقل کردند که از متخصصین خارجی آمدند و این را دیدند گفتند این دیگر قابل‏‎ ‎‏این نیست که کسی بتواند مثل این درست کند؛ برای اینکه این رنگ آمیزی که در این‏‎ ‎‏شده، هر یک از این رنگها یک مقدار حرارت خاص می خواهد؛ که زیادش از بین‏‎ ‎‏می برد؛ کَمَش نمی رساند او را. و اینها پهلوی هم اینها را که گذاشتند این طور هست،‏‎ ‎‏نمی توانیم ما دیگر درست کنیم. اساتید ما این طور بودند. بنّاهای ما، کاشیکاری ما، این‏‎ ‎‏طور بوده که آنها تصدیق می کردند که ما نداریم مثل این. طب ما را در اروپا تا حالا هم‏‎ ‎‏شاید طب ابوعلی را و رازی را، در اروپا حالا هم شاید تدریس بکنند. مع الأسف ما آنها‏‎ ‎‏را کنار گذاشتیم، مفاخر خودمان را کنار گذاشتیم، چسبیدیم به آنها! تا ما از این وابستگی‏‎ ‎‏درنیاییم، امید اینکه ما یک استقلال صحیحی، یک مملکتی که بتوانیم به آن بگوییم‏‎ ‎‏یک مملکت مستقل، نباید داشته باشیم.‏

توجه جوانان به مفاخر فرهنگی 

‏     شما جوانها، شماهایی که جوانها را تربیت می کنید، درصدد این باشید که اولاً مغزهای‏‎ ‎‏آنها را از این چیزی که پُر کردند از آنها، این مغزهایی که پُر شده است از اینکه مغز شرقی‏‎ ‎‏را برداشتند، جایش مغز غربی گذاشتند، شستشو کنید. به آنها حالی کنید که شما خودتان‏

‏مفاخر داشتید، خودتان فرهنگ دارید، خودتان همه چیز دارید. و به آنها حالی کنید که‏‎ ‎‏باید خودتان هر کاری را بکنید. ما اگر خودمان یک امر ناقص هم داشته باشیم، بهتر از این‏‎ ‎‏است که ‏‏[‏‏پیش‏‏]‏‏ دشمنمان دست دراز کنیم و یک امر کامل از آنها بگیریم. من متأسفم از‏‎ ‎‏اینکه ما پیش دشمنهامان باید برویم و اظهار احتیاج بکنیم. اگر باز احتیاج ما به یک‏‎ ‎‏ممالکی بود که دوست بودند با ما، خوب، روابط دوستانه بود. اما ممالکی که امروز‏‎ ‎‏ملاحظه می کنید، بختیار ـ دشمن ایران ـ را به فرانسه بردند و زیر پرچم خودشان حفظش‏‎ ‎‏کردند. و در حمایت پلیس آنجا حفظ می شود؛ و بر ضد ایران مقاله می نویسد و حرف‏‎ ‎‏می زند و اجتماعات درست می کنند. اگر جوانهای ما بخواهند یک چیزی بگویند، پلیس‏‎ ‎‏آنجا جلوشان را می گیرد. آن دشمن شمارۀ یکِ‏‎[2]‎‏ما را بردند در امریکا، به اسم اینکه‏‎ ‎‏معالجه کنند ـ حالا یا معالجه می خواهند بکنند یا به اسم معالجه ـ بردند برای اینکه توطئه‏‎ ‎‏کنند. ما باز دستمان را دراز کنیم پیش امریکا بگوییم گندم بِده، یا پیش انگلستان بگوییم‏‎ ‎‏چه بِده؟ من متأسفم واقعاً! و همه متأسفیم که ما باید احتیاج داشته باشیم به دشمنهای‏‎ ‎‏خودمان. ‏

خودکفایی و صادرات در کشاورزی 

‏     ما باید خودکفا بشویم، ما باید کشاورزیمان را همچو درست بکنیم، همه دست به هم‏‎ ‎‏بدهند، کشاورزها، دولت، اشخاص دیگر که این کشاورزی به حدی برسد که ما بتوانیم‏‎ ‎‏صادر بکنیم. مملکت ما صادر کننده بوده است؛ و حالا ما گرفتار این معنا شدیم. مملکت‏‎ ‎‏ما یک آذربایجانش چنانچه درست کشاورزی بشود، یک خراسانش اگر درست‏‎ ‎‏کشاورزی بشود، برایمان کافی است؛ مابَقیش را باید صادر بکنیم. مع الأسف با اسم‏‎ ‎‏«اصلاحات ارضی» ما را به این روز نشاندند که می بینید، و چیزهای دیگرِ ما هم همین‏‎ ‎‏طور. همه چیزمان باید مستقل بشود، استقلال با وابستگی جمع نمی شود. و ما فرهنگمان‏‎ ‎‏وابسته بشود استقلال نداریم. اقتصادمان وابسته بشود استقلال نداریم. اول باید آن مطلب‏

‏را درستش کرد. استقلال اقتصادی. اول باید او را درستش کرد، تا ما بتوانیم اسم خودمان‏‎ ‎‏را یک مملکت بگذاریم؛ یک مملکت مستقل بگذاریم.‏

اتکاء بر فرهنگ و اصالت خویش

‏     و من امیدوارم که جوانهای ما، اساتید ما، اساتید دانشگاه ما، همۀ نویسندگان ما،‏‎ ‎‏روشنفکرهای ما همه بیدار بشوند، متوجه بشوند که غفلتها شده است. تا حالا اغفالمان‏‎ ‎‏کردند، مغزهای ما را عوض کردند. باید همه دست به هم بدهیم، نویسنده کمک کند به‏‎ ‎‏این نهضت، گوینده کمک کند به این نهضت، روزنامه ها کمک کنند به این نهضت. نه‏‎ ‎‏اینکه روزنامه ها را آدم ببیند ـ بعضی روزنامه ها را گاهی من می بینم، غیر این معروفها ـ‏‎ ‎‏بعضی از آنها را می بینم سر تا ته آن چیزهایی است که به حال این ملت مُضّر است. در بین‏‎ ‎‏همین روزنامه ها هم باز پیدا می شود، البته یک دسته ای هستند نمی خواهند، ‏‏[‏‏اما‏‏]‏‏ یک‏‎ ‎‏دسته ای منافعشان را به این دیدند که غربیها در اینجا حکومت بکنند؛ یا امثال این خائنها‏‎ ‎‏بیایند سر کار، آنها نمی خواهند. اما آنهایی که این طور نیستند، آن دسته از نویسنده ها، از‏‎ ‎‏روشنفکرها، از اساتید دانشگاه، از معلّمین، از سایرین که این طور نیستند، و جوانها ـ که‏‎ ‎‏باز این طور بلااِشکال نیستند، برای اینکه آنها در رژیم سابق کاری نداشتند تا آن طور‏‎ ‎‏بشوند ـ باید فکر این معنا باشند که ما خودمان انسانیم؛ ما خودمان فرهنگ داریم؛ ما‏‎ ‎‏خودمان می توانیم تربیت و تعلیم کنیم؛ و می توانیم کار انجام بدهیم و مشغول بشویم.‏‎ ‎‏حالا اول وقت است، اولی است که دست این جنایتکارها کوتاه شده است از مملکت ما.‏‎ ‎‏آنها هم که ما را می چاپیدند آنها هم حالا دستشان کوتاه شده. ما به فکر این باشیم که‏‎ ‎‏خودمان را درست بکنیم. اول مطلب این است که این جوانهای ما درست بشوند. این‏‎ ‎‏جوانهایی که در آتیه باید این مملکت را حفظ کنند، این مملکت را اداره بکنند، اینها باید‏‎ ‎‏درست تربیت بشوند و اصلاح بشوند. ‏

‏     خداوند همۀ شما را ان شاءالله توفیق بدهد؛ و همۀ ما را، خواهرها را، برادرها را، توفیق‏‎ ‎‏بدهد که خدمتگزار این مملکت باشیم. ان شاءالله سلامت باشید.‏

  • ـ سید حسن تقی زاده، سیاستمدار معروف ایران که سناتور انتصابی شاه بود و به ریاست مجلس سنا نیز رسید، وی به طرفداری از انگلیس معروف بود.
  • ـ شاه.