سخنرانی
معجزه الهی ـ روحیه شهادت طلبی ملت
سخنرانی در جمع خانواده شهدا وپرسنل کمیته (معجزه الهی ـ روحیه شهادت طلبی)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 26 ش‍ه‍ری‍ور ‭1358

زمان (قمری) : 25 ش‍وال‌ ‭1399

مکان: قم

شماره صفحه : 9

موضوع : معجزه الهی ـ روحیه شهادت طلبی ملت

زبان اثر : فارسی

مناسبت : شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع) و سالروز فاجعه مدرسه فیضیه

حضار : خانواده های شهدای انقلاب اسلامی ـ پرسنل کمیته مرکزی انقلاب اسلامی

سخنرانی در جمع خانواده شهدا وپرسنل کمیته (معجزه الهی ـ روحیه شهادت طلبی)

سخنرانی

‏زمان: 26 شهریور 1358 / 25 شوال 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: معجزۀ الهی ـ روحیۀ شهادت طلبی ملت‏

‏مناسبت: شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع) و سالروز فاجعۀ مدرسۀ فیضیه‏

‏حضار: خانواده های شهدای انقلاب اسلامی ـ پرسنل کمیتۀ مرکزی انقلاب اسلامی‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم ‏

توشۀ آخرت؛ توحید و خدمت به اسلام

‏     ‏‏من نمی دانم با چه بیانی از این جوانهایی که در طول این مدت فداکاری کردند تشکر‏‎ ‎‏کنم. آنقدری که می توانم عرض کنم این است که این مطلب برای خداست و ما هم از‏‎ ‎‏خدا هستیم؛ ‏إنّالله ِ‏، و به سوی او هم می رویم؛ دیر و زود خواهیم رفت؛ و چه بهتر که در‏‎ ‎‏این راهی که داریم قهراً به آن طرف می رویم با یک توشه باشد. و آن توشه توشۀ توحید‏‎ ‎‏است؛ توشۀ خدمت به اسلام است.‏

‏     من نمی توانم برای ـ خدمتگزاری ـ جوانی که برای خدمتگزاری به اسلام شب تا‏‎ ‎‏صبح، شب زنده داری می کند، در حال خطر واقع می شود، مجاهده می کند، ارزش برای‏‎ ‎‏این ما نمی توانیم حساب بکنیم که ارزش این چقدر است، اجرت این چقدر است، مگر‏‎ ‎‏غیر از خدا می تواند کسی به این اعمال پاداش بدهد؟ مگر طبیعت و زینتهای طبیعت،‏‎ ‎‏پاداش یک موجودی است که برای خدا قیام کرده است و برای خدا خودش را به خطر‏‎ ‎‏انداخته است؟! آن چیزی که دل ما را خوش می کند این است که برای شما پیش خدای‏‎ ‎‏تبارک و تعالی یک حسابی باز است و الاّ ما نمی توانیم از شماها تشکر کنیم یا خدای‏‎ ‎‏نخواسته به شما اجر بدهیم. ما همچو قدرتی نداریم، آنچه هست این است که شما از خدا‏‎ ‎‏هستید، برای خدا هم کار کردید و خدا هم اجر شما را می دهد. اجری که خدا می دهد،‏‎ ‎‏آن ارزش دارد، ارزش عمل شما آن است که خدا به شما می دهد ‏إنَّالله َ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤمِنِینَ

أَنْفُسَهُم وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ‎[1]‎‏ جنّت، آن جنتی که لقای خداست، جنتی که لقای دوستان‏‎ ‎‏خداست؛ آن برای شما کافی است. و از آن که گذشت، دیگر در عالَم طبیعت نمی شود‏‎ ‎‏برای اعمالی که برای خداست یک چیزی قرار داد. هرچه مربوط به عالَم طبیعت است،‏‎ ‎‏مادون آن چیزی است که برای خداست.‏

رعب الهی در دل دشمنان ملت

‏     ‏‏و شما برای خدا قیام کردید و برای خدا هم مجاهده کردید، و برای خدا ان شاءالله تا‏‎ ‎‏آخر مجاهده می کنید؛ و این نهضت را به پیروزی می رسانید برای خدا باز. و این لله بودن،‏‎ ‎‏شما را به پیروزی رساند؛ و الاّ با یک همچو قدرت شیطانی و قدرتهای دیگری که دنبال‏‎ ‎‏او بودند، اصرار می کردند، تشر می زدند، تهدید می کردند، شما جوانها ایستادید، این‏‎ ‎‏قدرت ایمان بود که شما را جلو برد؛ نه قدرت طبیعت و مادی. از حیث مادیت آنها بر ما‏‎ ‎‏طرف نسبت نبودند. اینکه دنیا را به تحیر واداشته است و حسابها را همه خطا از کار‏‎ ‎‏درآورده است این است که چطور یک ملتی که نه ساز و برگ دارد، نه نظام، نظامی در‏‎ ‎‏کار نبود که فکری در این باب نبود که ما بخواهیم یک فکر نظامی بکنیم یک نیروی‏‎ ‎‏نظامی داشته باشیم. نه نظامی ما داشتیم، و نه ساز و برگ مقابله با آنها. شما خیال می کنید‏‎ ‎‏که اگر نبود ارادۀ خدا، که منصرف کرد اینها را از اینکه مقابله کنند، و نبود آنکه رعب در‏‎ ‎‏بسیاری از آنها ایجاد کرد ‏‏[‏‏کار پیش می رفت‏‏]‏‏ اینها با یک شب می توانستند همۀ تهران را‏‎ ‎‏خراب کنند. همه چیز دستشان بود. همۀ مراکزی که یک نفر آدم که گوشش می جنبید‏‎ ‎‏همه را بمباران کنند. نه اینکه برای خدا نکردند؛ خدا اذهان اینها را همچو منصرف کرد و‏‎ ‎‏دلهای اینها را همچو پُر از خوف کرد که دست به آن آلاتی که باید بزنند نزدند. این یکی‏‎ ‎‏از معجزاتی بود که در این قضیه واقع شد.‏

شکست کودتا، معجزه بود

‏     ‏‏و معجزۀ دیگر همین توطئه ای بود که برای کودتا در همان شبهای آخر، که ما در‏

‏تهران بودیم، اینها دیده بودند. و قبلش توطئه این بود که حکومت نظامی را روز هم‏‎ ‎‏اعلام بکنند. ما هم هیچ خبر از هیچ نداشتیم. اعلام بکنند مردم توی خیابانها نیایند، قوای‏‎ ‎‏انتظامیه تمام را بگیرند؛ تمام خیابانها و اینها را قوای انتظامی و آلاتی که آنها دارند؛‏‎ ‎‏تانکها را بیاورند مستقر کنند. و بنابراین بود که در همان شب بریزند و هرکس را که‏‎ ‎‏احتمال بدهند که این یک مثلاً چیزی هست از بین ببرند و بعد هم چه بکنند. ما هیچ‏‎ ‎‏اطلاع نداشتیم. مِنْ ‏حَیْثُ لایَحْتَسِبْ‎[2]‎‏ قضایا واقع شد، مثلاً گفته شد که بشکنید این اعتصاب‏‎ ‎‏را، این نظام را، این حکومت نظامی را. خوب، مردم شکستند؛ و آنها نتوانستند که بیاورند‏‎ ‎‏نابودشان بکنند. بعد آن درگیریها پیدا شد. مرحوم قرنی،‏‎[3]‎‏ ـ خدا رحمتش کند ـ اینجا‏‎ ‎‏بود. به من گفت که مقاتله و جنگ مابین مردم و قوای دولتی در آن شب سه ساعت و نیم‏‎ ‎‏بود. با سه ساعت و نیم، دستهای خالی بر تانک و توپ و مسلسل و اینها غلبه کرد! این‏‎ ‎‏غلبه، غلبۀ الهی بود. این نظر خدا بود. این نظر خدا را حفظش بکنید.‏

‏     خودتان را متصل کنید به آن دریای بی پایان اُلوهیّت. قلبهایتان را متصل کنید به مبدأ‏‎ ‎‏خیر. همه چیز از اوست. او کس همه کس است. همۀ پیروزیها با ارادۀ او حاصل می شود.‏‎ ‎‏همۀ خوبیها با ارادۀ او تحقق پیدا می کند. هرچه بدی هست از ماست، و هرچه خوبی‏‎ ‎‏است از اوست. خودتان را به او متصل کنید. آن قطره های ضعیفی که ما هستیم؛ بلکه‏‎ ‎‏لاشیءایم، هیچیم؛ اما اگر متصل بشویم به آن دریای رحمت الهی همه چیز می شویم؛‏‎ ‎‏قدرت پیدا می کنیم.‏

غلبۀ اندکی از مؤمنین بر لشکر کفر

‏     ‏‏صدر اسلام هم یک دسته از اعرابی که نه نظامی داشتند و نه پرورش نظامی شده‏‎ ‎‏بودند و نه ساز و برگی داشتند ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ آنها از شما، دست تُهی تَر بودند. هر چند تایشان یک‏‎ ‎‏شمشیری، با یک چیز، خرمابند، بندشان بود لیفهای خرما. هر چند تایشان هم یک اسبی‏

‏یا یک شتری. وضع اینطوری بود، عدد هم بسیار کم؛ تمام لشکر اسلام سی هزار بود. و‏‎ ‎‏رومی ها که آمدند با اسلام مواجه شدند، پیشقراول آنها شصت هزار بود! همۀ لشکر‏‎ ‎‏اسلام سی هزار. به حسب تاریخ، پیشقراول آنها شصت هزار بود. دنبالش هشتصد هزار،‏‎ ‎‏یا هفتصد هزار! یکی از سردارهای اسلام گفت که ما اگر بخواهیم به طور عادی با اینها‏‎ ‎‏مقابله کنیم، اینها هم طلیعه شان، که همان پیشقراولشان باشد، دو مقابل ما هستند، ما باید‏‎ ‎‏یک کاری بکنیم که اینها را بترسانیم. سی نفر همراه من بیاید ما می رویم با آنها جنگ‏‎ ‎‏می کنیم. با این شصت هزار تا جنگ می کنیم! به او گفتند آخر نمی شود. بالاخره، چَک و‏‎ ‎‏چَک کردند تا قبول کرد که شصت نفر باشند. شصت تا یک نفری شبیخون زدند به آنها‏‎ ‎‏شکستشان دادند! شصت هزار جمعیت را شصت نفر مؤمن، شصت نفر که برای خدا‏‎ ‎‏داشت کار می کرد، این طلیعه را شکست دادند. اسباب این شد که این سی هزار جمعیت‏‎ ‎‏بر روم غلبه کرد؛ بر ایران هم که غلبه کرد. در صورتی که آنها همه چیز داشتند. آنها‏‎ ‎‏یراقهای اسبهایشان هم، از قراری که گفتند، طلا بوده است! لکن ایمان نداشتند؛ میانشان‏‎ ‎‏تهی بود؛ هر چه بود یک صورت بود؛ هر چه بود یک ساز و برگ بود؛ اما میان تهی بود.‏‎ ‎‏این روحیه در آنها نبود که ما اگر بکُشیم هم بهشت می رویم؛ اگر کشته بشویم هم بهشت‏‎ ‎‏می رویم، این روحیه در آنها نبود، در اینها بود. و این روحیه غلبه کرد.‏

روحیۀ شهادت طلبی ملت؛ منشأ پیروزی

‏     ‏‏و من مطمئنم به اینکه شما پیروز می شوید ان شاءالله ؛ برای اینکه یک همچو‏‎ ‎‏روحیه ای امروز من در بین ملتمان می بینم. یک دفعه و دو دفعه نبوده است، از نجف تا‏‎ ‎‏اینجا، مواجه شدم من با جوانهای زیبا، جوانهایی که اول جوانی شان است، و اینها‏‎ ‎‏یکی شان آمد در نجف آمد جلو من نشست بنا کرد قَسَم دادن من را، که شما‏‏[‏‏را‏‏]‏‎ ‎‏قَسَم‏‏[‏‏می دهم‏‏]‏‏، قَسَم داد که من شهید بشوم. بعد هم که ما در اینجا آمدیم، زن این تقاضا‏‎ ‎‏را کرده؛ جوانها این تقاضا را کرده اند. زنی که بچه هایش را از دست داده است باز‏‎ ‎‏می گوید که من یکی ـ دو تا دارم این را هم می دهم. این روحیه، روحیه ای است که‏

‏اطمینان برای ما می آورد. این بر همۀ تانکهای عالَم مُقدَّم است؛ یعنی پیروز می شود. این‏‎ ‎‏روحیه، روحیه ای است که خدای تبارک و تعالی اِنعام کرده است، مرحمت کرده است،‏‎ ‎‏این مرحمت الهی را حفظ کنید، این امانت است. این را کوشش کنید محفوظ بماند. و‏‎ ‎‏مادامی که این روحیۀ الهی، این هدیۀ الهی، در بین شماها هست، از هیچ نترسید؛ نگرانی‏‎ ‎‏هیچ وقت نداشته باشید. به فکر این نباشید که چرا به ما اَحسَنت نگفتند؛ چرا به ما اجر‏‎ ‎‏ندادند؛ چرا با ما مثلاً همراهی نکردند. خدا همراه شماست. امام زمان ـ سلام الله علیه ـ‏‎ ‎‏دعاگوی شماست. از چه ما می ترسیم؟ ما چرا بترسیم؟ مایی که راهمان راه خداست،‏‎ ‎‏مایی که در مقابل این قدرت شیطانی، که همه چیز ما را، اسلام ما را، جوانهای ما را، همه‏‎ ‎‏چیز ما را، از بین برد، قیام کردیم، از چه بترسیم؟ از این بترسیم که کشته می شویم؟ خوب،‏‎ ‎‏بشویم. جوانهای ما همه کشته شدند. از این می ترسیم که غلبه بکنند؟ غلبه هم بکنند ما‏‎ ‎‏ترس نداریم، برای اینکه ما حقیم. وقتی حق هستیم، غالب هم بشویم ما حق هستیم؛‏‎ ‎‏مغلوب هم بشویم ما حق هستیم. و ان شاءالله غالب می شویم، مطمئن باشید، دلتان را به‏‎ ‎‏این مبدأ خیر متصل کنید. با خدا مناجات کنید، این شبهایی که در این تاریکیها اسلحه به‏‎ ‎‏دوش است و در این تاریکیها راه می روید، دلتان را به آن مبدأ متوجه کنید. متصل بشوید‏‎ ‎‏به آن دریای بزرگ رحمت، و از هیچ چیز دیگر باک نداشته باشید. از هیچ کس هم توقع‏‎ ‎‏نداشته باشید. نظرتان هم به هیچ کسی نباشد، و غیر از آن یک قدرت هم، هیچ چیز‏‎ ‎‏نشناسید. همه اوست. همۀ هرچه هست آنجاست. ‏

‏     خداوند ان شاءالله به شما اطمینان عنایت کند، ایمان کامل عنایت کند؛ و شماها را در‏‎ ‎‏شمار شهدای کربلا محسوب کند؛ و همۀ ما را موفق کند که این وظیفه ای که الآن به دوش‏‎ ‎‏همۀ ما هست، این وظیفه را بتوانیم خوب عمل کنیم.‏

  • - بخشی از آیۀ 111 سورۀ توبه: «خدا، جان و مال اهل ایمان را به بهشت خریداری کرده است».
  • - بخشی از آیۀ 3 سورۀ طلاق: «از آن جهت که به حساب نمی آید».
  • - شهید ولیّ اللّه قرنی، نخستین رئیس ستاد ارتش پس از پیروزی انقلاب.