سخنرانی
زمان: 26 شهریور 1358 / 25 شوال 1399
مکان: قم
موضوع: معجزۀ الهی ـ روحیۀ شهادت طلبی ملت
مناسبت: شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع) و سالروز فاجعۀ مدرسۀ فیضیه
حضار: خانواده های شهدای انقلاب اسلامی ـ پرسنل کمیتۀ مرکزی انقلاب اسلامی
بسم الله الرحمن الرحیم
توشۀ آخرت؛ توحید و خدمت به اسلام
من نمی دانم با چه بیانی از این جوانهایی که در طول این مدت فداکاری کردند تشکر کنم. آنقدری که می توانم عرض کنم این است که این مطلب برای خداست و ما هم از خدا هستیم؛ إنّالله ِ، و به سوی او هم می رویم؛ دیر و زود خواهیم رفت؛ و چه بهتر که در این راهی که داریم قهراً به آن طرف می رویم با یک توشه باشد. و آن توشه توشۀ توحید است؛ توشۀ خدمت به اسلام است.
من نمی توانم برای ـ خدمتگزاری ـ جوانی که برای خدمتگزاری به اسلام شب تا صبح، شب زنده داری می کند، در حال خطر واقع می شود، مجاهده می کند، ارزش برای این ما نمی توانیم حساب بکنیم که ارزش این چقدر است، اجرت این چقدر است، مگر غیر از خدا می تواند کسی به این اعمال پاداش بدهد؟ مگر طبیعت و زینتهای طبیعت، پاداش یک موجودی است که برای خدا قیام کرده است و برای خدا خودش را به خطر انداخته است؟! آن چیزی که دل ما را خوش می کند این است که برای شما پیش خدای تبارک و تعالی یک حسابی باز است و الاّ ما نمی توانیم از شماها تشکر کنیم یا خدای نخواسته به شما اجر بدهیم. ما همچو قدرتی نداریم، آنچه هست این است که شما از خدا هستید، برای خدا هم کار کردید و خدا هم اجر شما را می دهد. اجری که خدا می دهد، آن ارزش دارد، ارزش عمل شما آن است که خدا به شما می دهد إنَّالله َ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤمِنِینَ
أَنْفُسَهُم وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ جنّت، آن جنتی که لقای خداست، جنتی که لقای دوستان خداست؛ آن برای شما کافی است. و از آن که گذشت، دیگر در عالَم طبیعت نمی شود برای اعمالی که برای خداست یک چیزی قرار داد. هرچه مربوط به عالَم طبیعت است، مادون آن چیزی است که برای خداست.
رعب الهی در دل دشمنان ملت
و شما برای خدا قیام کردید و برای خدا هم مجاهده کردید، و برای خدا ان شاءالله تا آخر مجاهده می کنید؛ و این نهضت را به پیروزی می رسانید برای خدا باز. و این لله بودن، شما را به پیروزی رساند؛ و الاّ با یک همچو قدرت شیطانی و قدرتهای دیگری که دنبال او بودند، اصرار می کردند، تشر می زدند، تهدید می کردند، شما جوانها ایستادید، این قدرت ایمان بود که شما را جلو برد؛ نه قدرت طبیعت و مادی. از حیث مادیت آنها بر ما طرف نسبت نبودند. اینکه دنیا را به تحیر واداشته است و حسابها را همه خطا از کار درآورده است این است که چطور یک ملتی که نه ساز و برگ دارد، نه نظام، نظامی در کار نبود که فکری در این باب نبود که ما بخواهیم یک فکر نظامی بکنیم یک نیروی نظامی داشته باشیم. نه نظامی ما داشتیم، و نه ساز و برگ مقابله با آنها. شما خیال می کنید که اگر نبود ارادۀ خدا، که منصرف کرد اینها را از اینکه مقابله کنند، و نبود آنکه رعب در بسیاری از آنها ایجاد کرد [کار پیش می رفت] اینها با یک شب می توانستند همۀ تهران را خراب کنند. همه چیز دستشان بود. همۀ مراکزی که یک نفر آدم که گوشش می جنبید همه را بمباران کنند. نه اینکه برای خدا نکردند؛ خدا اذهان اینها را همچو منصرف کرد و دلهای اینها را همچو پُر از خوف کرد که دست به آن آلاتی که باید بزنند نزدند. این یکی از معجزاتی بود که در این قضیه واقع شد.
شکست کودتا، معجزه بود
و معجزۀ دیگر همین توطئه ای بود که برای کودتا در همان شبهای آخر، که ما در
تهران بودیم، اینها دیده بودند. و قبلش توطئه این بود که حکومت نظامی را روز هم اعلام بکنند. ما هم هیچ خبر از هیچ نداشتیم. اعلام بکنند مردم توی خیابانها نیایند، قوای انتظامیه تمام را بگیرند؛ تمام خیابانها و اینها را قوای انتظامی و آلاتی که آنها دارند؛ تانکها را بیاورند مستقر کنند. و بنابراین بود که در همان شب بریزند و هرکس را که احتمال بدهند که این یک مثلاً چیزی هست از بین ببرند و بعد هم چه بکنند. ما هیچ اطلاع نداشتیم. مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِبْ قضایا واقع شد، مثلاً گفته شد که بشکنید این اعتصاب را، این نظام را، این حکومت نظامی را. خوب، مردم شکستند؛ و آنها نتوانستند که بیاورند نابودشان بکنند. بعد آن درگیریها پیدا شد. مرحوم قرنی، ـ خدا رحمتش کند ـ اینجا بود. به من گفت که مقاتله و جنگ مابین مردم و قوای دولتی در آن شب سه ساعت و نیم بود. با سه ساعت و نیم، دستهای خالی بر تانک و توپ و مسلسل و اینها غلبه کرد! این غلبه، غلبۀ الهی بود. این نظر خدا بود. این نظر خدا را حفظش بکنید.
خودتان را متصل کنید به آن دریای بی پایان اُلوهیّت. قلبهایتان را متصل کنید به مبدأ خیر. همه چیز از اوست. او کس همه کس است. همۀ پیروزیها با ارادۀ او حاصل می شود. همۀ خوبیها با ارادۀ او تحقق پیدا می کند. هرچه بدی هست از ماست، و هرچه خوبی است از اوست. خودتان را به او متصل کنید. آن قطره های ضعیفی که ما هستیم؛ بلکه لاشیءایم، هیچیم؛ اما اگر متصل بشویم به آن دریای رحمت الهی همه چیز می شویم؛ قدرت پیدا می کنیم.
غلبۀ اندکی از مؤمنین بر لشکر کفر
صدر اسلام هم یک دسته از اعرابی که نه نظامی داشتند و نه پرورش نظامی شده بودند و نه ساز و برگی داشتند [و] آنها از شما، دست تُهی تَر بودند. هر چند تایشان یک شمشیری، با یک چیز، خرمابند، بندشان بود لیفهای خرما. هر چند تایشان هم یک اسبی
یا یک شتری. وضع اینطوری بود، عدد هم بسیار کم؛ تمام لشکر اسلام سی هزار بود. و رومی ها که آمدند با اسلام مواجه شدند، پیشقراول آنها شصت هزار بود! همۀ لشکر اسلام سی هزار. به حسب تاریخ، پیشقراول آنها شصت هزار بود. دنبالش هشتصد هزار، یا هفتصد هزار! یکی از سردارهای اسلام گفت که ما اگر بخواهیم به طور عادی با اینها مقابله کنیم، اینها هم طلیعه شان، که همان پیشقراولشان باشد، دو مقابل ما هستند، ما باید یک کاری بکنیم که اینها را بترسانیم. سی نفر همراه من بیاید ما می رویم با آنها جنگ می کنیم. با این شصت هزار تا جنگ می کنیم! به او گفتند آخر نمی شود. بالاخره، چَک و چَک کردند تا قبول کرد که شصت نفر باشند. شصت تا یک نفری شبیخون زدند به آنها شکستشان دادند! شصت هزار جمعیت را شصت نفر مؤمن، شصت نفر که برای خدا داشت کار می کرد، این طلیعه را شکست دادند. اسباب این شد که این سی هزار جمعیت بر روم غلبه کرد؛ بر ایران هم که غلبه کرد. در صورتی که آنها همه چیز داشتند. آنها یراقهای اسبهایشان هم، از قراری که گفتند، طلا بوده است! لکن ایمان نداشتند؛ میانشان تهی بود؛ هر چه بود یک صورت بود؛ هر چه بود یک ساز و برگ بود؛ اما میان تهی بود. این روحیه در آنها نبود که ما اگر بکُشیم هم بهشت می رویم؛ اگر کشته بشویم هم بهشت می رویم، این روحیه در آنها نبود، در اینها بود. و این روحیه غلبه کرد.
روحیۀ شهادت طلبی ملت؛ منشأ پیروزی
و من مطمئنم به اینکه شما پیروز می شوید ان شاءالله ؛ برای اینکه یک همچو روحیه ای امروز من در بین ملتمان می بینم. یک دفعه و دو دفعه نبوده است، از نجف تا اینجا، مواجه شدم من با جوانهای زیبا، جوانهایی که اول جوانی شان است، و اینها یکی شان آمد در نجف آمد جلو من نشست بنا کرد قَسَم دادن من را، که شما[را] قَسَم[می دهم]، قَسَم داد که من شهید بشوم. بعد هم که ما در اینجا آمدیم، زن این تقاضا را کرده؛ جوانها این تقاضا را کرده اند. زنی که بچه هایش را از دست داده است باز می گوید که من یکی ـ دو تا دارم این را هم می دهم. این روحیه، روحیه ای است که
اطمینان برای ما می آورد. این بر همۀ تانکهای عالَم مُقدَّم است؛ یعنی پیروز می شود. این روحیه، روحیه ای است که خدای تبارک و تعالی اِنعام کرده است، مرحمت کرده است، این مرحمت الهی را حفظ کنید، این امانت است. این را کوشش کنید محفوظ بماند. و مادامی که این روحیۀ الهی، این هدیۀ الهی، در بین شماها هست، از هیچ نترسید؛ نگرانی هیچ وقت نداشته باشید. به فکر این نباشید که چرا به ما اَحسَنت نگفتند؛ چرا به ما اجر ندادند؛ چرا با ما مثلاً همراهی نکردند. خدا همراه شماست. امام زمان ـ سلام الله علیه ـ دعاگوی شماست. از چه ما می ترسیم؟ ما چرا بترسیم؟ مایی که راهمان راه خداست، مایی که در مقابل این قدرت شیطانی، که همه چیز ما را، اسلام ما را، جوانهای ما را، همه چیز ما را، از بین برد، قیام کردیم، از چه بترسیم؟ از این بترسیم که کشته می شویم؟ خوب، بشویم. جوانهای ما همه کشته شدند. از این می ترسیم که غلبه بکنند؟ غلبه هم بکنند ما ترس نداریم، برای اینکه ما حقیم. وقتی حق هستیم، غالب هم بشویم ما حق هستیم؛ مغلوب هم بشویم ما حق هستیم. و ان شاءالله غالب می شویم، مطمئن باشید، دلتان را به این مبدأ خیر متصل کنید. با خدا مناجات کنید، این شبهایی که در این تاریکیها اسلحه به دوش است و در این تاریکیها راه می روید، دلتان را به آن مبدأ متوجه کنید. متصل بشوید به آن دریای بزرگ رحمت، و از هیچ چیز دیگر باک نداشته باشید. از هیچ کس هم توقع نداشته باشید. نظرتان هم به هیچ کسی نباشد، و غیر از آن یک قدرت هم، هیچ چیز نشناسید. همه اوست. همۀ هرچه هست آنجاست.
خداوند ان شاءالله به شما اطمینان عنایت کند، ایمان کامل عنایت کند؛ و شماها را در شمار شهدای کربلا محسوب کند؛ و همۀ ما را موفق کند که این وظیفه ای که الآن به دوش همۀ ما هست، این وظیفه را بتوانیم خوب عمل کنیم.