سخنرانی
قیام بر علیه سلطان جائر تکلیف شرعی الهی است
سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره تکلیف بودن قیام بر علیه سلطان جائر
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 18 آذر ‭1357

زمان (قمری) : 8 م‍ح‍رم‌ ‭1399

مکان: ‫پاریس - نوفل لوشاتو

شماره صفحه : 191

موضوع : قیام بر علیه سلطان جائر تکلیف شرعی الهی است

زبان اثر : فارسی

حضار : دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره تکلیف بودن قیام بر علیه سلطان جائر

سخنرانی

‏زمان: 18 آذر 1357 / 8 محرّم 1399‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو‏

‏موضوع: قیام بر علیه سلطان جائر تکلیف شرعی الهی است‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج‏

‏اعوذ بالله من الشیطان الرجیم‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

بررسی علل قیام سیدالشهداء (ع)

‏     از حضرت سیدالشهداء ـ سلام الله علیه ـ خطبه ای نقل شده است که در آن خطبه علت‏‎ ‎‏قیام خودشان را بر ضد حکومت وقت ذکر فرموده اند. و آن این است که فرموده اند‏‎ ‎‏خطاب به مردم که پیغمبر اکرم فرموده است کسی که ببیند یک سلطان جائری حلال‏‎ ‎‏می شمرد حُرُماتِ الله را، چیزهایی را که خداوند حرام کرده است این آزاد می گذارد، و‏‎ ‎‏مخالف سنت رسول الله عمل می کند و عهد خدا را می شکند، اگر کسی دید یک سلطان‏‎ ‎‏جائری این کارها را می کند و مع ذلک ساکت شد و تغییر نداد با قول خودش، با عمل‏‎ ‎‏خودش این انحرافی که سلطان جائر پیدا کرده است تغییر نداد، خدای تبارک و تعالی‏‎ ‎‏حتم کرده است، حتم است بر او که این آدمی که ساکت شد در مقابل این سلطانی که‏‎ ‎‏حرمت احکام خدا را نگه نمی دارد، مخالف سنت رسول الله عمل می کند و عهد خدا را‏‎ ‎‏می شکند، این ساکت بشود در مقابل یک همچو سلطانی و قولاً و عملاً تغییر ندهد مسیر‏‎ ‎‏این سلطان جائر را، حتم است بر خدای تبارک و تعالی که جای او را هم جای همان‏‎ ‎‏سلطان جائر در آخرت قرار بدهد.‏‎[1]‎‏ یعنی این سلطان جائر که اینطور اوصاف را دارد:‏‎ ‎‏سنت پیغمبر اکرم را تغییر می دهد و عهد خدا را می شکند و حرمات الله را سزاوار و رها‏

‏می کند یعنی مُسْتَحِلّ‏‎[2]‎‏ است، ولو این آدم که این چیزها را از این آدم می بیند و ساکت‏‎ ‎‏است، همۀ کارهای واجب و مستحب هم به جا بیاورد، آدمی باشد که سه وقت نماز‏‎ ‎‏می خواند، در مساجد می رود، آدمی باشد که احکام خدا را همه را ترویج می کند، موافق‏‎ ‎‏رضای خدا عمل می کند، همۀ کارهای خوب را می کند، از همۀ کارهای بد هم اجتناب‏‎ ‎‏می کند، لکن ساکت است در مقابل سلطان جائر، به حَسَب این روایتی که نقل شده است‏‎ ‎‏از سیدالشهداء ـ سلام الله علیه ـ که به منزلۀ علت قیام ایشان است بر ضد حکومت وقت،‏‎ ‎‏این است که می خواهند عمل به قول رسول الله بکنند که مبادا یکوقت تخلف بکنند و‏‎ ‎‏کسی که تخلف بکند جای او جای همان سلطان جائر است؛ یعنی در هر طبقه ای از جهنم‏‎ ‎‏که سلطان جائر، یک همچو سلطان جائری جا دارد، این آدمی هم که ساکت است که این‏‎ ‎‏سلطان جائر هر کاری می خواهد بکند، ساکت است او، جایش جای همین سلطان جائر‏‎ ‎‏است.‏

تشابه سلطنت شاه و یزید

‏     حالا ما حساب بکنیم ببینیم که آیا حکومت وقت ما، سلطان وقت ما، این اوصافی که‏‎ ‎‏ذکر فرموده اند دارد؟ اگر این اوصاف را دارد و ما ساکتیم، بایـد همین معنایی که‏‎ ‎‏فرموده اند بر ما منطبق بشود. و ایشان در یکوقتی این مطلب را فرموده اند که وقتی که قیام‏‎ ‎‏کرده اند و نهضت کرده اند در مقابل یزید و این سلطان جائر، با یک عدد کمی در مقابل‏‎ ‎‏یک عدۀ کثیری و در مقابل ابرقدرتی، که در آن وقت همۀ مواضع قدرت دستش بوده‏‎ ‎‏است، که عذر را از ما ساقط کند که ما بگوییم که مثلاً ما عددمان کم بود؛ ما زورمان کم‏‎ ‎‏بود. این را در وقتی ایشان فرموده اند که می خواستند قیام کنند بر ضد سلطان جائرِ وقتشان.‏‎ ‎‏خطاب کردند به مردم و خطبه خواندند؛ و علتِ قیام است، اینکه چرا من در مقابل این‏‎ ‎‏آدم قیام کردم برای اینکه این، عهد خدا را شکسته است و سنت پیغمبر را مخالفت کرده‏‎ ‎‏است و حرمات الله تعالی را نَکْث‏‎[3]‎‏ کرده است و نقض کرده است، و پیغمبر فرموده است‏‎ ‎


‏هرکس ساکت بنشیند و تغییر ندهد این را، جایش جای همان یزید است در جهنم. جایی‏‎ ‎‏که یزید دارد، کسی که سکوت کند جایش جای اوست.‏

‏     حالا ما ببینیم چه کرده است که حضرت سیدالشهداء ـ سلام الله علیه ـ در مقابلش قیام‏‎ ‎‏کردند و همچو مطلبی را فرموده اند و برنامه داده اند. حضرت سیدالشهداء مطلبی را که‏‎ ‎‏فرموده اند، این مال همه است. یک مطلبی است عمومی: ‏مَنْ رَأی‏ هر که ببیند، هرکسی‏‎ ‎‏ببیند یک سلطان جائری اینطور اتصاف به این امور را دارد، و در مقابلش ساکت بنشیند،‏‎ ‎‏نه حرف بزند و نه عملی انجام بدهد، این آدم جایش جای همان سلطان جائر است. یزید‏‎ ‎‏یک آدمی بود که به حَسَب ظاهر متشبث به اسلام بود و خودش را خلیفۀ پیغمبر حساب‏‎ ‎‏می کرد و نماز هم می خواند و همۀ این کارهایی که ماها می کنیم آن هم می کرد؛ اما چه‏‎ ‎‏می کرد؟ اما از آن طرف معصیتْ کار بود؛ مخالف سنت رسول الله می کرد. رسول الله ‏‎ ‎‏سنتش این است که باید با مردم چه جور عمل بکنند، او خلافش عمل می کرد؛ باید حفظ‏‎ ‎‏دِماء مسلمین بشود، او دماء مسلمین را می ریخت؛ باید مال مسلمین هدر نرود، او هدر‏‎ ‎‏می داد مال مسلمین را. همین شیوه ای که پدرش معاویه هم داشت و امیرالمؤمنین هم قیام‏‎ ‎‏کرد در مقابل او. منتها حضرت امیر لشکر هم داشت ولی سیدالشهداء عدد خیلی کمی‏‎ ‎‏[‏‏داشت‏‏]‏‏ در مقابل یک ابرقدرت.‏

‏     ما می بینیم که این کارهایی که او کرده است، به این حکام وقت ما و به سلطان وقت ما‏‎ ‎‏تطبیق می شود؟ این مسائلی که رسول الله فرموده است، اینها تطبیق می شود بر این؟ سلطان‏‎ ‎‏است؟ جائر است؟ اینها معلوم که الآن سلطه دارد؛ «سلطان» یعنی سلطه. الآن سلطه دارد و‏‎ ‎‏جائر هم هست. خودش هم شاید قبول داشته باشد که جائر است. همه کس هم می داند که‏‎ ‎‏این آدم جائر است. خوب، مخالفت سنت رسول الله را نکرده؟ هرچه رسول الله فرموده‏‎ ‎‏است، ایشان عمل کرده؟! یا اقوال رسول الله را به حساب نمی آورند اینها؟ اینها سنت‏‎ ‎‏رسول الله را به حساب نمی آورند؟ بله، در ایام عمرش برای اینکه من و شما را بازی‏‎ ‎‏بدهد، یک دفعه هم می رود به حرم حضرت رضا و آنجا یک ـ دو رکعت نماز هم‏‎ ‎‏می خواند! من هم نمی دانم با چه حالی می خواند! یک ـ دو رکعت نمازی هم آنجا‏‎ ‎


‏می خواند و یک حرفهایی هم آنجا می زند و این چیزها. این برای اغفال من و شماست.‏‎ ‎‏آیا به سنت رسول الله عامل است؟ ایشان عاملِ سنت رسول الله هست؟ سنت رسول الله این‏‎ ‎‏است که دِماء مسلمین محفوظ باشد، ایشان حفظ کرده است دِماء مسلمین را؟! الآن‏‎ ‎‏اطلاعی که رسیده است در همین چند روز، در همین دو ـ سه روز در اصفهان پنجاه نفر،‏‎ ‎‏در کجا چقدر، در کجا چقدر کشته است. بی اطلاع ایشان است؟! با اطلاع است. بی اطلاع‏‎ ‎‏دولت است؟! با اطلاع دولت است. بی اطلاع شاه است؟! اینها بی اطلاع شاه کاری‏‎ ‎‏نمی کنند. و من نگرانم از فردا و پس فردا برای اینکه یک خبری به ما رسیده است که ‏‎ ‎‏ان شاءالله دروغ است ـ من هم حمل کردم که این یک تبلیغاتی باشد ولی خوب محتمل‏‎ ‎‏است ـ و آن اینکه اینها اعلام کردند به اینکه فردا و پس فردا آزادند مردم در شعائر‏‎ ‎‏خودشان و در شعائر مذهبی و در عزاداری آزادند. از آن طرف اطلاع دادند که یک‏‎ ‎‏نقشه ای در کار است و آن نقشه این است که یک عددی از اشرار را بین مردم با همان‏‎ ‎‏صورتِ مردم وارد معرکه کنند.‏

‏     این راهپیمایی که علما و سایر طبقات بنا دارند که فردا در همۀ شهرهای ایران و‏‎ ‎‏قصبات انجام بدهند، اینها یک عده ای از اشرار را که مربوط به خودشان است در بین‏‎ ‎‏اینها وارد کنند و آنها شلوغکاری بکنند؛ آنها که شلوغکاری کردند، اینها بگویند که‏‎ ‎‏خوب این یک تظاهرات آرام نبوده و شلوغ کردند، و با رگبار مسلسل مردم را از پا‏‎ ‎‏درآورند. خوب، من احتمال این معنا را ‏‏[‏‏می دهم‏‏]‏‏ که این یک اشتهاری است که اینها‏‎ ‎‏داده اند برای اینکه مردم را از این کاری که فردا بنا دارند بکنند، مردم را از این کار‏‎ ‎‏وادارند و نگذارند بشود؛ یعنی خود مردم نکنند؛ و آنها به مقصد خودشان رسیده باشند‏‎ ‎‏که هم گفته باشند که خوب ما که آزاد گذاشتیم مردم را و خود مردم بیرون نیامدند. لکن‏‎ ‎‏خوب، یک احتمالش هم این است که یک نقشۀ شیطانی در کار باشد. و این البته موجب‏‎ ‎‏نگرانی است که فردا اینها چه خواهند کرد.‏

شاه جائر است و مخالف احکام خدا

‏     لکن مسئله این است که الآن یک سلطان جائری است؛ یعنی یک سلطه ای دارد بر‏

‏مردم: قشون دارد، لشکر دارد، و قدرتهای بزرگ هم دنبال سرش هستند، و سلطانِ جائر‏‎ ‎‏است، و همۀ این اوصافی که فرموده اند در ایشان هم هست. نفوس مسلمین را خدای‏‎ ‎‏تبارک و تعالی محرّم کرده است که کسی تصرف در آن بکند این مردم را بکشد؛ این‏‎ ‎‏یکی از حرمات الله است و ایشان اجازه می دهد، امر می کند به آن. اموال مسلمین باید‏‎ ‎‏محفوظ باشد، اموال ملت ایران باید محفوظ باشد برای خود ملت ایران، نفت ایران مال‏‎ ‎‏خود ایران است، مراتع ایران مال خود ایران است، باید به درد خود ایران بخورد، شیلات‏‎ ‎‏ایران باید به درد خود ایران بخورد، مال خود ایران است، جنگلها مال خود ایران است،‏‎ ‎‏مخازن زیرزمینی هرچه هست مال خود ایران است، باید خود ایرانی ها بیرون بیاورند،‏‎ ‎‏استخراج بکنند و استفاده کنند برای همین مصالح خودشان، برای ملت، ایشان همۀ‏‎ ‎‏اینهایی را که ذکر کردم به باد دادند. بر همه حرام است که اموال مسلمین را، آن اموالی که‏‎ ‎‏مال یک ملت است، به باد بدهد و به دشمنهای اسلام مثل اسرائیل بفروشد. اسرائیلی که‏‎ ‎‏الآن در حال جنگ است با مسلمین، نفت او را ـ بیشترش را ـ می گویند که از ایران اداره‏‎ ‎‏می شود. در ازایش ـ آن هم از قراری که می گویند ـ بسیاری از این کشته هایی که ما داریم‏‎ ‎‏با سربازهای اسرائیل شده است. پس ایشان مُسْتَحِل حُرمات الله است. هم نفوس مسلمین‏‎ ‎‏را به باد دارد می دهد، و هم اموال مسلمین را. مراتع ما را به غیر داده است، جنگلهای ما را‏‎ ‎‏به شرکتهای خارجی داده است؛ شیلات را با کشتن چندین هزار ـ آنطور که می گویند ـ‏‎ ‎‏چندین هزار نفر را کشتند تا شیلات را از مردم بیچاره گرفتند و به غیر واگذار کردند!‏‎ ‎‏نفتمان هم که همه می دانید که دارند چه می کنند که بعد از چند وقت دیگر ایران هیچ چیز‏‎ ‎‏ندارد. هرچه هست غارت کردند و بردند.‏

غارت ارزها و جواهرات توسط شاه و عمالش

‏     این صورتی هم که دیدید‏‎[4]‎‏ ـ لابد اینجاها مثل اینکه آوردند ـ این صورتی هم که‏‎ ‎‏دیدید که این چپاولگرها خارج کردند از ایران و اموال ایران را به خارج بردند و بعد از‏

‏اینکه همۀ اینها را به خارج بردند، آن وقت به فکر این افتادند که نه، دیگر کسی نبرد!‏‎ ‎‏دیگر کی نبرد؟! خوب بردند، تمام شد. سه هزار میلیون و بیشتر، سه هزار و چند صد‏‎ ‎‏میلیون از خود ایشان و ‏‏[‏‏مزدورهای‏‏]‏‏ این بوده است که حالا بردند. آنهایی که قبلاً بردند‏‎ ‎‏خدا می داند چقدر است. از اول اینها شروع کردند به بردن! رضاشاه جواهرات ایران را‏‎ ‎‏آن وقتی که می خواستند بیرونش کنند، جواهرات را آنطوری که برای من نقل کردند از‏‎ ‎‏یک صاحب منصبی، یکی از آقایان نقل کرد از یک صاحب منصبی که همراه بوده است‏‎ ‎‏که چمدانهای ـ وقتی رضاشاه را متفقین آمدند و بیرونش کردند، در این خلالی که‏‎ ‎‏می خواست برود ـ چمدانهای جواهر را پر کرد، چمدانها را از جواهرات ایران؛ و راه‏‎ ‎‏افتادند که ببرند منتها بین دریا ـ همان صاحب منصب نقل کرده بود که ـ در بین دریا که با‏‎ ‎‏کشتی این آدم را می بردند، یک جایی نگه داشتند و یک چیز دیگری، یک بَلَمی یا یک‏‎ ‎‏کشتی ـ که آن شخص گفته بود مخصوص حمل دَواب بوده! ـ آنها آوردند متصل کردند‏‎ ‎‏به این کشتی و به او گفتند که تو برو توی آن کشتی، لکن همانجا چمدانها را برداشتند و‏‎ ‎‏انگلیسی ها بردند، تمام شد. آن زمانِ او آن کار را کردند، غیر از آنهایی که دزدیده بود و‏‎ ‎‏برده بود.‏

‏     یکوقتی در یک سفر رفته بود، یک سفری که مورد خطر شاید بود، مرحوم مدرس ـ‏‎ ‎‏رحمهُ الله ـ که آن روز مخالف با رضاشاه بود و جانش را هم سر همان مخالفت داد، گفته‏‎ ‎‏بود که من دعا کردم به شما در این سفر که سالم برگردید. خیلی خوشحال شده بود که‏‎ ‎‏مدرس به او دعا کرده. گفته بود دعا کردید؟ خوب، ایشان گفته بود آخر نکته دارد؛ این‏‎ ‎‏است که اگر تو در این سفر مرده بودی همۀ اموال ما از بین رفته بود، من می خواهم زنده‏‎ ‎‏باشی تا اموالمان را پیدا کنیم! در زمان او آن کار را او می کرد؛ در این زمان هم از اولی که‏‎ ‎‏ایشان وارد سلطنت شده ـ دیگر جلوتر خیلی تجربه کرده است، تجربه های پدر را داشته‏‎ ‎‏است ـ از اول بنا گذاشته به اینکه اموال را ببرد بانکهای خارجی. بانکهای امریکا، هر جای‏‎ ‎‏دیگر، در آنجاها انبار کردند اموال این ملت را که وقتی اگر یک اتفاقی افتاد برود سراغ‏‎ ‎‏این اموال.‏


وظیفۀ ملت در جلوگیری از فرار شاه

‏     ملت نباید بگذارند این فرار کند. این الآن در صدد است. گفتند رفته به جزیرۀ کیش.‏‎ ‎‏البته رفتن او به جزیرۀ کیش، من یک... رفته است به جزیرۀ کیش. و من اولش یک خوفی‏‎ ‎‏کردم که این گاهی وقتها که از ایران، از تهران خارج می شد آن وقت یک مفسده ای‏‎ ‎‏می خواست واقع بشود: امر می کرد که بکُشند و خودش می رفت بیرون. من در ذهنم آمد‏‎ ‎‏که مبادا برای فردا و پس فردا هم یک همچو تهیه ای دیده اند، لکن محتمل است که نباشد‏‎ ‎‏ان شاءالله . بعضی هم گفتند رفته آنجا که دیگر کار آخری را انجام بدهد. این البته در صدد‏‎ ‎‏است که فرار کند. ملت ایران باید نگذارند این فرار کند. آن قدری که می شود. آن قدری‏‎ ‎‏که... امکان ندارد البته که یک کسی بتواند سزای عمل این آدم را به او بدهد. یک آدمی‏‎ ‎‏که سی و چند سال است مسلط شده است بر این ملت و همه چیز ملت را به باد داده است.‏‎ ‎‏یک آدمی که مادرها را به عزای اولادشان نشانده است. و همین امروز کسی گفت که‏‎ ‎‏یک زن بوده است که سه تا بچه داشته، هر سه بچه اش کشته شدند. یک پدر و مادری که‏‎ ‎‏حالا وقتی می آیند توی خانه می بینند که دیروز پنج نفر سر سفره بودند حالا دو نفر‏‎ ‎‏شدند، مگر می شود که این را ما در این دنیا بتوانیم جزایش را به او بدهیم؟ مگر یک آدم‏‎ ‎‏که می کشد یک کسی را، همان مقدار می شود خودش را بکشند؟ همین بس. پول خون‏‎ ‎‏این هم خون یک آدم است ـ اگر آدم باشد ـ کسی که سی و چند سال است بر این ملت‏‎ ‎‏تسلط پیدا کرده و کشتار کرده و آنطور کشتار کرده، و دزدی کرده و آنطور دزدی کرده، و‏‎ ‎‏خیانت کرده و آنطور خیانت کرده، و جنایت کرده و آنطور جنایت کرده، مگر بشر‏‎ ‎‏می تواند که این را به سزای اعمالش برساند؟ این یک جان بیشتر ندارد مقابل یک نفر.‏

منطق سازشکارها

‏     و حالا عجب! من گاهی وقتها از فهم بعضی اشخاص تعجب می کنم که می گویند‏‎ ‎‏خوب حالا آمده، حالا آمده عذر خواسته دیگر! خوب، حالا بپذیرید! این آمده گفته‏‎ ‎‏است که من اشتباه کردم، خوب بپذیرید دیگر از او! چی بپذیریم؟ مگر خدا می پذیرد از‏

‏او این عذر را؟ خدا حق ناس را نمی گذرد؛ خود ناس باید بگذرند. خود مردم باید‏‎ ‎‏بگذرند تا خدا بگذرد. مگر خدا می گذرد از حق الناس؟ بیایید حالا مصالحه بکنید! بیایید‏‎ ‎‏حالا خوب، عفو بکنید! نمی دانم چه! یک آقای ریش سفیدی یک کاغذ مفصلی نوشته‏‎ ‎‏بود ـ البته خودش آدم دانشمندی است لکن ادراکش، یک خرده عقلش ناقص است! ـ به‏‎ ‎‏من نوشته بود که پیغمبر اکرم در فلان جا فلان آدم را بخشید، در فلان جا فلان کافر را‏‎ ‎‏بخشید، در فلان جا فلان کس را بخشید. تاریخ برای من نوشته بود! مثل اینکه من حق‏‎ ‎‏دارم که ببخشم ایشان را! به من چه ربط دارد؟ بچه های آن پیرزن را کشته، من ببخشم؟!‏‎ ‎‏چطور من ببخشم کشته هایی که از این ملت، جوانهایی که از این ملت به باد رفته؟! همین‏‎ ‎‏امشب شما احتمال بدهید که عده ای را کشته باشند. همین امروز اطلاع رسید که اشخاصی‏‎ ‎‏را کشتند، مردم را کشتند، ما بنشینیم بگوییم که شما «اعلیحضرت» حالا دیگر باشید!‏‎ ‎‏دیگر از این به بعد حکومت نکنید، «اعلیحضرت» باشید! آخر این چه منطقی است؟! این‏‎ ‎‏چه، چطور انسان همچو حرفی را می تواند بزند؟! بیاییم به قانون اساسی حالا عمل بکنیم!‏‎ ‎‏معنی به قانون اساسی عمل کردن این است که آقا ـ یعنی همین قانون اساسی که الآن در‏‎ ‎‏دست است ـ که ایشان «سلطان» باشند و ـ عرض می کنم که ـ حاکم نباشند! آخر می شود‏‎ ‎‏یک همچو چیزی؟! امکان دارد برای یک آدم، یک کسی که ادراک آدمی داشته باشد؟‏‎ ‎‏حیوان هم نمی تواند یک همچو حرفی بزند که ما دیگر این را بیاییم و عفوش کنیم! کی‏‎ ‎‏عفوش بکند؟ کی حق دارد که این را عفوش بکند؟ مگر با من یک کاری کرده که حق من‏‎ ‎‏است که عفوش بکنم؟ حق یک ملت را خورده است این. خون یک ملت را ریخته این‏‎ ‎‏آدم. این ناکثِ‏‎[5]‎‏ عهدالله است. خدا از همۀ مردم عهد گرفته است به اینکه باید اطاعتش‏‎ ‎‏را بکنند، این ناکثِ عهدالله است. خودش هم تعهد کرده است در مجلس، اولی که به این‏‎ ‎‏سلطنت غاصب رسید. آمده است در مجلس و قسم خورده است به اینکه به مذهب شیعه‏‎ ‎‏وفادار باشد، مروّج باشد؛ به ملت خیانت نکند. آن قسمهایی که می خورد این، نقض این‏

‏عهدش هم کرده است. قرآن را گذاشته و قسم خورده و خدا را شاهد گرفته است، عهد‏‎ ‎‏کرده است به اینکه به ملت خیانت نکند؛ مذهب شیعه را ترویج کند. ترویجش همین‏‎ ‎‏است که می بینید و امانتش هم همین است که شما دارید می بینید! مخالف سنت رسول الله ‏‎ ‎‏هم که اِلی ماشاءالله ! هرچه بخواهید مخالف سنت رسول الله است.‏

 سکوت جایز نیست

‏     اگر کسی ببیند محمدرضاخان را که این اوصاف را دارد و سکوت کند، جایش جای‏‎ ‎‏محمدرضاخان است در جهنم ولو نماز شب بخواند، ولو یک عالِم باشد، ولو تمام‏‎ ‎‏عمرش را در اطاعتِ اَلله صرف کرده باشد؛ اگر در مقابل این آدم ساکت بنشیند، جایش‏‎ ‎‏[‏‏همان است‏‏]‏‏  به حَسَب این نقلی که از رسول الله کرده اند و نقلی که از سیدالشهداء‏‎ ‎‏کرده اند که می فرماید رسول خدا همچو فرموده است. چطور می شود یک ملت ساکت‏‎ ‎‏بنشیند؟ عذر همه منقطع است؛ همۀ عذرها منقطع است. اگر ما چهار نفر هم بودیم‏‎ ‎‏قاعده اش بود که قیام کرده باشیم. هیچ کس نمی تواند بگوید ما تنهاییم. حالا ملت است؛‏‎ ‎‏تمام ملت است الآن. الآن جمیع ملت ایران ایستاده اند در مقابل این سلطان جائر، این‏‎ ‎‏حاکم جائر. تمام ملت اسلام، تمام ملت ایران قیام کرده اند. از دهات گرفته ـ پریروز یک‏‎ ‎‏نفر پیش من آمده بود که رفته بود یک دهات دورافتاده ای را دیده بود، گفت که در این‏‎ ‎‏دهات هم راه روی هر روز است صبح و عصر؛ می گفت صبح و عصر در همۀ این دهات‏‎ ‎‏آن، اهل علم آن ده جلو می افتد و رعیتها و مردم دیگر دنبالش پیاده روی می کنند. در‏‎ ‎‏یک همچو موقعیتی که همۀ مردم قیام کرده اند دیگر من نمی توانم بگویم که من‏‎ ‎‏نمی توانستم! نخیر، می توانی؛ چنانچه می بینید که می توانید، چنانچه می بینید که نه‏‎ ‎‏حکومت نظامی توانست کار بکند نه دولت نظامی. همین دولت نظامی که آنقدر هیاهو‏‎ ‎‏برای خودش به جا آورده بود، حالا دید که وقتی همۀ مردم می خواهند پیاده روی کنند،‏‎ ‎‏هرکس از یک گوشه ای می خواهد پیاده روی کند، سران قوم دید که نمی شود، رها کرد‏‎ ‎‏گفت مجازند مردم! خیال کرد اگر این اجازه را ندهد نمی روند! «مجازند» چیست؟ مگر‏

‏دیوانه اند اینها! مجازند مردم که بروند! اجازه دادند! در یک جای دیگر هم گفتند‏‎ ‎‏«اعلیحضرت» اجازه داده اند! آخر اینها مضحک است دیگر.‏

‏[‏‏یکی از حضار: برای نماز جماعت هم حاج آقا اجازه دادند؟‏‏]‏

‏[‏‏حضرت امام:‏‏]‏‏ بله.‏

‏اینها دیگر مضحک است که یک کسی یک همچو حرفی بزند و بگوید من اجازه دادم یا‏‎ ‎‏دولت بگوید من اجازه دادم! تو، کی هستی تو؟ شما سرنیزه ها را گذاشتید طرف مردم‏‎ ‎‏ولی مردم آمده اند سینه هایشان را سپر کردند در مقابل سرنیزه های شما! بچه ها هم‏‎ ‎‏آمدند، زنها هم آمدند. زنها این بچه های کوچکشان را بغل کردند آمدند در صف مردم.‏‎ ‎‏این یک امر الهی است، خدا همچو کاری کرده. این آتش را خدا روشن کرده. و این‏‎ ‎‏روشنی اش هست؛ مثل خورشید می ماند این. تا آخر نتیجه این مسئله هست ان شاءالله .‏

‏[‏‏ان شاءالله حضار‏‏]‏‏.‏

‏     کسی الآن عذر ندارد که بگوید که ما نمی توانستیم، ما نمی دانستیم. کسی می تواند در‏‎ ‎‏همۀ ایران بگوید من نمی دانستم که این سلطان جائر است؟ کسی می تواند بگوید من‏‎ ‎‏نمی دانستم مخالف سنت رسول الله  ‏‏[‏‏است،‏‏]‏‏ مخالفت با سنت رسول الله می کند؟ کسی‏‎ ‎‏نمی داند که این آدم عهد خدا را شکسته، معصیت کار است به مردم جور دارد می کند،‏‎ ‎‏مال مردم را، همه را هدر داده؟! هیچ کس نمی تواند بگوید من نمی دانستم. حالا کسی‏‎ ‎‏می تواند بگوید که ما دیگر نمی توانستیم؟ تمام قدرت همراه ماست، چطور‏‎ ‎‏نمی توانستیم؟! همه باید استنکار کنند؛ یعنی با لفظ بگویند شاه اینطور است. چطور‏‎ ‎‏بعضی از علمای بعض بلاد صریحاً می نویسند که شاه اینطور است، هیچ کاری شان‏‎ ‎‏نکردند. همه باید بگویند شاه اینطور است، دولت ـ نمی دانم ـ چطور و رژیم چطور‏‎ ‎‏است. اینها غلط است؛ باید اسم ببرند بگویند که شاه اینطور است. استنکار کنند. عذر‏‎ ‎‏نمی شود بگوید من نمی توانستم؛ نخیر می توانستی. اگر کسی یک کلمه بگوید که در این‏‎ ‎‏کلمه ترویج از این ظالم است، تأیید این ظالم است، با این کلمه حفظ بشود این، ظالم‏‎ ‎‏است؛ این خیانتکار به اسلام و مسلمین است. نباید این کار بشود. اسم «قانون اساسی» را‏

‏نباید کسی بیاورد که با قانون اساسی... مگر بگوید که قانون اساسی، این موادی که‏‎ ‎‏رضاخان با سرنیزه گذاشت توی قانون اساسی این مواد کنار برود. مابقی قانون اساسی،‏‎ ‎‏خوب آن ‏‏[‏‏هم‏‏]‏‏ غلط است لکن دیگر اینقدر جنایت ندارد که بخواهد این را نگهش‏‎ ‎‏دارد.‏

تکلیف ما در ادامۀ تبلیغات و مبارزات

‏     امروز عذر نیست برای ما، هیچ کدام ما عذر نداریم؛ لکن ما هم که اینجا هستیم، شما‏‎ ‎‏آقایان که در این بلاد هستید، بی تکلیف نیستید. آنها در صف مردم، در صف قتال‏‎ ‎‏هستند؛ الآن هم شاید صدای تفنگ، صدای مسلسل، در تهران و قم و اهواز و نمی دانم‏‎ ‎‏کجا، الآن هم شاید باشد برای اینکه مردم که آرام نمی نشینند، آنها هم که ایستاده اند در‏‎ ‎‏مقابل آنها؛ در صف مقاتله هستند و محاربه هستند؛ تکلیفشان را دارند عمل می کنند، به‏‎ ‎‏قول رسول الله دارند عمل می کنند، اقتدا به سیدالشهداء ـ سلام الله علیه ـ کردند و دارند‏‎ ‎‏عمل می کنند؛ شما هم که در اینجا هستید، هر مقدار می توانید: می توانید که مصاحبۀ‏‎ ‎‏مطبوعاتی بکنید، مصاحبۀ مطبوعاتی کنید و جرم و جرایمی که این آدم کرده است این‏‎ ‎‏جرایم را افشا کنید؛ می توانید که اجتماع کنید در یک جایی و بگویید یکی برود مطالب‏‎ ‎‏را بگوید، برود بگوید. با این رفقایی که در خارج از کشور شما دارید از فِرَق دیگر، از‏‎ ‎‏اهل مثلاً اینجا یا سایر ممالک که آشنا هستید با آنها، هرجا اتفاق افتاد، بایستید و مطالبتان‏‎ ‎‏را بگویید تا مردم بدانند که یک دسته اشخاص شلوغکار نیستند ‏‏[‏‏که‏‎ ‎‏]‏‏می خواهند، دارند‏‎ ‎‏این کار را می کنند. آنها که قیام کرده اند بر ضد این، نه اینکه یک مردمی هستند که‏‎ ‎‏می خواهند شلوغکاری بکنند این کارها را می کنند، این مردمی هستند که حق می گویند؛‏‎ ‎‏حق خودشان را طلب می کنند. آزادی حق مردم است؛ استقلال یک مملکت، حقِ اهل‏‎ ‎‏مملکت است که طلب استقلال بکنند در مملکت. مردم شریفی اند که قیام کرده اند و‏‎ ‎‏خون خودشان را دارند می دهند در مقابل اینکه احکام اسلام را و این ثروت خودشان را،‏‎ ‎‏یعنی ثروت ملتشان را نگذارند هدر برود؛ احکام اسلام را نگذارند از بین برود و زیر پا‏

‏برود. باید به مردم، به اهالی اینجا، شما حالی کنید این مطلب را. هرکس به هر زبانی، به هر‏‎ ‎‏جوری که می تواند، بگوید به اینها که این مردم ایران که قیام کرده اند بر ضد این مرد و این‏‎ ‎‏حکومت، برای اینکه این حکومت این مرد پنجاه سال است خودش و پدرش به ما‏‎ ‎‏خیانت کرده؛ خودش و پدرش پنجاه سال است جنایت کرده؛ قتل عام کرده اند. خوب‏‎ ‎‏پدرش مسجد گوهرشاد را قتل عام کرد. خودش دیگر هرجا بگردید! وَلَدِ صِدْق! بگویید‏‎ ‎‏به مردم که مسئله این است؛ نه مسئله این است که یک دسته ای هستند و اراذل و اوباش‏‎ ‎‏هستند و چند نفر معدود ـ اخیراً هم آن مردک‏‎[6]‎‏ می گوید که یک عدۀ «معدودی» مردم‏‎ ‎‏را ناراحت کرده اند ـ و حالا مردم همه شاه را می خواهند! من نمی دانم آخر اینها چه جور‏‎ ‎‏فکر می کنند؛ برای کی می گویند اینها را.‏

‏     بگویید به مردم اینجا که مردم ایران که قیام کرده اند برای یک مطلب واضحی است‏‎ ‎‏که همۀ بشر قبولش دارد که آزاد باید باشد؛ نباید هی در حبسش کنند، نباید جلویش‏‎ ‎‏بگیرند که حرف نزن! بیخ گلویش را فشار بدهند که نباید یک کلمه حرف بزنی! قلمش را‏‎ ‎‏بشکنند که نباید بنویسی! قلمها را اینها شکستند؛ قدمها را شکستند در این پنجاه سال.‏‎ ‎‏حبسها پر بود از اشخاصی که آزادی می خواستند در این پنجاه سال. حالا قیام کرده اند و‏‎ ‎‏حقوق واضح ملی خودشان را، آنکه از حقوق بشر است و از اولین حقوق بشر است:‏‎ ‎‏آزادی، استقلال، حکومت عدل، این را می خواهند مردم. این تبلیغاتی که، از قراری که‏‎ ‎‏می گویند در هر سال صد میلیون دلار ایشان خرج تبلیغات خودش می کند که بگویند‏‎ ‎‏چشم و ابرویش کذا و ـ نمی دانم ـ قد و قامتش چه! و مخالفین شان را به هرچه می خواهند‏‎ ‎‏نسبت بدهند اینها ـ اینها را شما فَشَلْ کنید.‏‎[7]‎‏ بگویید به اشخاصی که با آنها ملاقات‏‎ ‎‏می کنید که مسئله این نیست. این آدم مال ملت را برمی دارد بر ضد ملت خرج می کند؛‏‎ ‎‏اموال ملت را به ضد مصالح ملت دارد خرج می کند. ان شاءالله خداوند همه تان را تأیید‏‎ ‎‏کند، موفق باشید. ‏‏[‏‏صلوات حضار‏‏]‏‏.‏

‎ ‎

  • ـ بحارالانوار، ج 44، ص 382.
  • ـ کسی که محرّمات الهی را حلال کند.
  • ـ شکستن.
  • ـ لیست خارج کنندگان ارز از ایران، که انجمن اسلامی کارکنان بانک مرکزی منتشر ساخت.
  • ـ نقض کننده، شکننده عهد.
  • ـ شاه. کارتر نیز این ادعا را تکرار کرد.
  • ـ از پا درآورید.