از زندهیاد شاعره محرومه
□ سپیده کاشانی
که روحش به سپیدی کلامش و شعرش به وسعت کویر کاشان است
شبی دراز و پر از فتنه روزگاران بود
شبی که شاهد اندوه بیقراران بود
ز دور دست می آمد طنین بانگ جرس
یقین ز دشت شبانگه عبور یاران بود
شبی ظلام چنان جامۀ سیاه عزا
ولی امید سحر با امیدواران بود
صدای سم سمند سپیده می آمد
شکوه طالع خورشید با سواران بود
صلای صبح بناگه کشید در هامون
قبیله ای که دلیل طلایه داران بود
می آمدند که ضحاک ماردوش کشند
فرو ز تخت، که این رسم شبشکاران بود
وزیده بود نسیم بهار و بیداری
صدای نغمه تکبیر با بهاران بود
چنان ز حنجرۀ «قم» فغان «قم فانذر»
کشید آنکه بره یار غمگساران بود
که گشت زینت لبها «خمینیا لبیک»
خدای یاور آن طرفه نامداران بود
خروش و خشم برآمد ز قم به گاه قیام
سرود فجر تسلای سوگواران بود
بسوی ساحل امید، کشتی از طوفان
گشود راه و شفابخش بیقراران بود
قیام حجر و ابوذر، قیام ابراهیم
نهان به نهضت پیر خمین و یاران بود
ز بسکه خون شهیدان عشق ریخت بخاک
کویر تشنۀ ما دشت لاله زاران بود
ز بس چکید ز بال همای نهضت خون
فراز جنگل شب خون بجای باران بود
درخت خرم توحید در طلوع قیام
ز خون سرخ شهیدان شکوفهباران بود
به حجره حجرۀ فیضیه آشیانۀ عشق
میان آتش نمرودیان دوران بود
براه دوست ز پروانه ماند مشت پری
شهید ما بخدا رشک سربداران بود
گسست سلسلۀ ننگ، ریخت کاخ ستم
شکست آنکه نشانش بشانه ماران بود
شکفت از دل شب مهر نیمه خرداد
برآمد از شب و مهر امیدواران بود
فشاند دشت و دمن را سبد سبد گل نور
بخاک تفزده چاووش چشمهساران بود
چو پیر راه طریقت صبور باش صبور
که صبح لم یزلی با طلایهداران بود
چراغ خون شهیدان ما فروزان باد
که این طلوع رهآورد آن دلیران بود ...