بررسی سیمای قرآن در اندیشه امام خمینی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: مقاله

پدیدآورنده : ریعان، معصومه

زمان (شمسی) : 1374

زبان اثر : فارسی

بررسی سیمای قرآن در اندیشه امام خمینی

بررسی سیمای قرآن در اندیشه امام خمینی

چکیدۀ یک پایان نامه

‏نام نویسنده: معصومه ریعان‏

‏استاد راهنما: مهدوی راد‏

‏استاد مشاور: اکبریان‏

‏دانشکده: علوم انسانی‏

‏رشته: علوم قرآن و حدیث‏

‏تاریخ دفاع: 18/12/72‏

‏تحقیق و پژوهش پیرامون قرآن کریم، سنت‏‎ ‎‏دیرینۀ همۀ محققان مسلمان است که در پی‏‎ ‎‏کشف و فهم آیات الهی بوده و طالب درک‏‎ ‎‏عمیق‌‌‌ تر از این صحیفۀ ربوبی‌‌‌ اند. از طرف‏‎ ‎‏دیگر سیره‌شناسی مفسران و پی‌‌‌ جوئی روش‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏ایشان نیز از جملۀ تحقیقات علمی روز‏‎ ‎‏می‌‌‌ باشد که محققان دیگری را بر این امر‏‎ ‎‏واداشته است. تحقیق حاضر، پیوندی از دو‏‎ ‎‏سنت دیرینه و جدید است که کشف سیمای‏‎ ‎‏قرآن را در اندیشه‌‌‌ ای بررسی می‌‌‌ نماید که‏‎ ‎‏خود مظهر عالیترین درک و فهم این ودیعه‏‎ ‎‏الهی بوده و لذا دو بعد قرآن‌شناسی و‏‎ ‎‏سیره‌شناسی را توأمان در حد بضاعتی اندک‏‎ ‎‏و توانی ناچیز به عهده گرفته است.‏

‏اکنون آنچه پی‌‌‌ آمد این پژوهش می‌‌‌ باشد‏‎ ‎‏آن است که:‏

‏در تمامی جنبه‌‌‌ های زندگی پربرکت‏‎ ‎‏حضرت امام(رض) از ابعاد فقهی، فلسفی،‏‎ ‎‏عرفانی و اخلاقی گرفته تا عرصه‌‌‌ های‏‎ ‎‏سیاسی اجتماعی و مبارزاتی ایشان قرآن‏‎ ‎‏کریمْ نقش تعیین کننده داشته است. گرچه‏‎ ‎

‏حضرت امام(رض) صاحب آثار تفسیری‏‎ ‎‏مدون و منضبط نمی‌‌‌ باشد لیکن در بررسی‏‎ ‎‏قرآن، عمیق‌‌‌ تر از مفسران بدین میدان گام‏‎ ‎‏نهاده و در طرح مباحث تفسیری خویش، با‏‎ ‎‏اطلاعاتی وسیع و فراگیر و با نگرشی همه‌‏‎ ‎‏جانبه وارد شده است.‏

‏حضرت امام در طرح مباحث تفسیری،‏‎ ‎‏بیش از هر چیز به مقاصد قرآن کریم و‏‎ ‎‏مجرای عملی آیات نگریسته است و آن را در‏‎ ‎‏حیطۀ کلی به عنوان سنت قابل اجرای الهی‏‎ ‎‏مطرح نموده است.‏

‏در این اندیشه، اتکاء بر سنت معصومین و‏‎ ‎‏نگرش محققانه به ادعیه ایشان، در کنار تعقل‏‎ ‎‏و اجتهاد ترکیب موزونی است که با عشق و‏‎ ‎‏عرفان در هم آمیخته است و اسلام ناب‏‎ ‎‏محمدی را بعد از چهارده قرن با طراوتی نو،‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏به صحنۀ اجتماع کشانیده است.‏

‏و لذا طرح بازگشت به قرآن و درک عمیق‏‎ ‎‏آیات الهی و ظهور و بروز آن در صحنۀ ذهن‏‎ ‎‏و عمل که از جملۀ تئوری‌‌‌ های نهضت‌‌‌ های‏‎ ‎‏معاصر می‌‌‌ باشد توسط حضرت امام(رض)‏‎ ‎‏در جریان مبارزات ایشان به اثبات رسیده‏‎ ‎‏است.‏

اجرای عدالت اجتماعی

‏دیگر از مقاصد عالیه قرآن «اجرای‏‎ ‎‏عدالت اجتماعی» در پرتو تشکیل حکومت‏‎ ‎‏عادله جهانی است. و چنین خواستی خود،‏‎ ‎‏انگیزه‌‌‌ الهی است، «اِنَّ الله یأمُرُ بِالْعَدْلِ»(90‏‎ ‎‏- نحل) و قانونی عمومی است «العدلُ‏‎ ‎‏سائِسَ عامٌ‏‎[1]‎‏»، زیرا اگر سیر عدالت حتی‏‎ ‎‏در یک ناحیه ظهور نیابد، زمینه رشد و بروز‏‎ ‎

‏ فراگیر ستم، در همه جهان فراهم می‌‌‌ آید و‏‎ ‎‏لذا خداوند جهت تعمیم این قانون، الفاظ‏‎ ‎‏جمع را گزینش نموده، و حتی خود را نیز با‏‎ ‎‏عبارت «ما» معرفی نموده و می‌‌‌ فرماید:‏

‏«لَقدْ اَرْسَلنا رُسُلَنَا بِالبَیِّناتِ و اَنزَلنا مَعهُمُ‏‎ ‎‏الکتابَ و المیزانَ لِیقومَ الناسُ بالقِسطِ و‏‎ ‎‏اَنزلنا الحدیدَ فیهِ بَأسٌ شَدیدٌ و مَنافِعُ للنّاسِ.»‏‎ ‎‏(25 - حدید)‏

‏استاد شهید مرتضی مطهری ذیل آیه کریمه‏‎ ‎‏بر برقراری عدالت به عنوان هدف بعثت همه‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏انبیاء تاکید نموده است و می‌‌‌ فرماید «مقام‏‎ ‎‏قداست عدالت تا آنجا بالا رفته که پیامبران‏‎ ‎‏الهی به خاطر آن مبعوث شده‌‌‌ اند‏‎[2]‎‏»، بدین‏‎ ‎‏ترتیب پیامبر بزرگ اسلام داعی عدالت و‏‎ ‎‏مأمور به اجرای عدل است «فَلِذلِکَ فَادعُ‏‎ ‎‏وَاسْتَقِمْ کَمٰا اُمِرتَ و لا تَتَّبِعْ اَهواءَهُم وَ قُلْ‏‎ ‎‏اٰمَنتُ بما أَنزلَ اللهُ مِن کتابٍ و اُمِرتُ لِاَعْدِلَ‏‎ ‎‏بَینکُم» (15 - شوری)‏

‏ پس تو، به خاطر اجرای همین فرمان همه‏‎ ‎‏امتها را دعوت کن تا راه خلاف را وابگذارند‏‎ ‎

‏و به آخرین کتاب آسمانی که می‌‌‌ تواند‏‎ ‎‏اختلافشان را حل و فصل کند ایمان بیاورند.‏‎ ‎‏در این راه استقامت کن، استقامتی با‏‎ ‎‏عزیمت آنسان که فرمان یافته‌‌‌ ای و از آراء پر‏‎ ‎‏اختلاف آنان پیروی مکن و اگر کتابهای‏‎ ‎‏آسمانی پیشین را به عنوان سند ارائه کردند‏‎ ‎‏بگو: من به همه کتابهای آسمانی ایمان دارم‏‎ ‎‏ولی مأموریت دارم که عدالت قرآن را میان‏‎ ‎‏شما برقرار سازم.‏

‏مولای بزرگ ما حضرت علی(ع) سیرت‏‎ ‎‏رسول خدا(ص) را بر عدل ستوده است.‏‎ ‎‏«عَدْلَ فی کلِّ ما قَضیٰ، وَ اَنَّه عَدلٌ عَدَلَ‏‎[3]‎‏» و‏‎ ‎‏«سُنُته الرّشدُ و کَلامُهُ الفصلُ و حُکمُه‏‎ ‎‏العدلُ‏‎[4]‎‏» در هر آنچه قضاوت می‌‌‌ فرمود عدل‏‎ ‎‏می‌‌‌ ورزید او عین عدل بود، روشش استوار و‏‎ ‎‏سخنش فاصل حق و ناحق و حکمش عدل‏‎ ‎‏و داد بود.‏

‏سنت برپایی عدل و محو آثار ستم، در‏‎ ‎‏سرشت همه پیشوایان حق و بویژه تربیت‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏یافتگان دامن وحی، عجین شده است از‏‎ ‎‏علی(ع) که مظهر تام عدالت، و الگوی‏‎ ‎‏عدل و شهید عدالت‏‎[5]‎‏، تا قائم ایشان که‏‎ ‎‏عدالت به انتظار او نشسته است، همگی‏‎ ‎‏مظاهر سنت نبوی و برپادارندگان این حق و‏‎ ‎‏عدل‌‌‌ اند.‏

‏زیرا سیره رسول خدا چنین بوده است که‏‎ ‎‏«أَبطَلَ ما کانَ فِی الجٰاهِلیَّةِ وَ اِسْتَقْبَلَ النّاسَ‏‎ ‎‏بِالعَدلِ» آنچه را که در جاهلیت بود باطل‏‎ ‎‏نمود و با مردم با عدالت روبرو گشت و سیره‏‎ ‎‏آخرین یادگار او نیز چنین است «کَذلِکَ‏‎ ‎‏القائمُ(ع) اِذا قام یَبطُلُ ما کان فی الهُدنَةِ مما‏‎ ‎‏کان فی أَیدِی النّاسَ و یَسْتَقْبِلُ بِهم الْعَدْلَ‏‎[6]‎‏»‏‎ ‎‏آنگاه که قیام کند، آنچه در بین مردم‏‎ ‎‏بی‌عدالتی است، باطل کرده و با عدالت با‏‎ ‎‏آنها روبرو گردد.‏

‏و اینچنین عدالت در ایشان شکل گرفته و‏‎ ‎‏معنا یافته است چنانچه گفته‌‌‌ اند: «این اشتباه‏‎ ‎‏است که علی و عدالت را به صورت دو کلمه‏‎ ‎

‏جدا از هم بنویسیم، زیرا عدالت و علی هر‏‎ ‎‏دو یکی هستند، این از نارسائی لفظ و نوشته‏‎ ‎‏است که تاب گنجایش هر دو معنی را در یک‏‎ ‎‏صورت ندارد، و اگر «عدالت» از مفهوم‏‎ ‎‏ذهنی خود به عینیت گراید و جان گیرد و‏‎ ‎‏تجسم یابد «علی» می‌‌‌ شود و ذات «علی»‏‎ ‎‏هم اگر گسترش معنوی و ذهنی یابد باز‏‎ ‎‏همان «عدالت» می‌‌‌ شود.‏‎[7]‎‏»‏

‏اکنون سخن از علی(ع) نیست گرچه وی‏‎ ‎‏«عدالتی است ممثّل و محقّق و عدل از‏‎ ‎‏سراسر وجودش می‌‌‌ جوشد و آن نیز از عمق‏‎ ‎‏وجود و منشأ دادگری مطلق هستی سرچشمه‏‎ ‎‏گرفته است‏‎[8]‎‏، و سخن گفتن از علی(ع)‏‎ ‎‏سخن گفتن از عدل است، بلکه سخن از‏‎ ‎‏پایگاهی است که اساس دین در آن پایگاه‏‎ ‎‏استوار است زیرا «در قرآن از توحید گرفته تا‏‎ ‎‏معاد، و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت، و‏‎ ‎‏از آرمانهای فردی گرفته تا هدفهای اجتماعی،‏‎ ‎‏همه بر محور عدل استوار شده است. عدل‏‎ ‎‏قرآن، همدوش توحید، و رکن معاد، هدف‏‎ ‎‏تشریع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معیار‏‎ ‎‏کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است.‏‎ ‎‏عدل قرآن، آنجا که به توحید یا معاد مربوط‏‎ ‎‏می‌‌‌ شود به نگرش انسان به هستی و آفرینش‏‎ ‎‏شکل خاص می‌‌‌ دهد و به عبارت دیگر نوعی‏‎ ‎‏(جهان‌بینی) است. آنجا که به نبوت و‏‎ ‎‏تشریع و قانون مربوط می‌‌‌ شود، یک (مقیاس)‏‎ ‎‏و (معیار) قانون‌شناسی است، و به عبارت‏‎ ‎‏دیگر جای پایی است برای عقل که در ردیف‏‎ ‎



‏کتاب و سنت قرار می‌‌‌ گیرد و جزء منابع فقه‏‎ ‎‏و استنباط به شمار آید. آنجا که به امامت و‏‎ ‎‏رهبری مربوط می‌‌‌ شود یک (شایستگی)‏‎ ‎‏است. آنجا که پای اخلاق به میان می‌‌‌ آید‏‎ ‎‏(آرمانی انسانی) است، آنجا که به اجتماع‏‎ ‎‏کشیده می‌‌‌ شود یک (مسئولیت) است.‏‎[9]‎‏»‏

‏بر این مبنا، بالاترین مسئولیت ایشان،‏‎ ‎‏تحقق عدالت در همه زمینه‌‌‌ هائی است که به‏‎ ‎‏اقتضای آن بعثت انبیاء بدان جهت انجام‏‎ ‎‏یافته است.‏‎[10]‎

‏با چنین دریافتی از حقیقت آیات الهی و‏‎ ‎‏کلام ربانی وصّی کریم و اولیای عظیم،‏‎ ‎‏حضرت امام(رض) خود بر این مقصد، بارها‏‎ ‎‏تأکید فرموده و سررشته نشر تعالیم و عقاید‏‎ ‎‏الهی و معارف ربوبی را در تشکیل حکومت‏‎ ‎‏عدل و اجرای عدالت همگانی معرفی نموده‏‎ ‎‏است، چنانچه در تمام دوران مبارزه، زندگی‏‎ ‎‏خویش را، سرمایه تحقق این مقصد نموده‏‎ ‎‏است.‏


«به حکم عقل و ضرورت ادیان،‎ ‎هدف بعثت و کار انبیاء(ع) تنها مسأله‎ ‎گوئی و بیان احکام نیست ... و معنای‎ ‎الفقهاء امناء الرسل این نیست‎[11]‎ که‎ ‎فقها در مسأله گفتن، امین باشند. در‎ ‎حقیقت، مهمترین وظیفه انبیاء(ع)‎ ‎برقرار کردن یک نظام عادلانه اجتماعی از‎ ‎طریق اجرای قوانین و احکام است که‎ ‎البته با بیان احکام و نشر تعالیم و عقاید‎ ‎الهی ملازمه دارد. چنانچه این معنی از‎ ‎آیه شریفه بوضوح پیدا است: «لَقَدْ‎ ‎اَرْسَلْنا رُسُلَنا بالبینّاتِ و انزَلنا مَعهم‎ ‎الکتابَ و الْمیزانَ لِیقومَ الناسُ بِالقسطِ»‎ ‎(25 - حدید) هدف بعثتها بطور کلی‎ ‎این است که مردمان براساس روابط‎ ‎اجتماعی عادلانه نظم و ترتیب پیدا کرده‎ ‎قد آدمیت راست گردانند، و این با‎ ‎تشکیل حکومت و اجرای احکام امکان‎ ‎‌پذیر است، خواه نبی خود موفق به‎ ‎

تشکیل حکومت شود مانند رسول اکرم‎ ‎(ص) و خواه پیروانش پس از وی توفیق‎ ‎تشکیل حکومت و برقراری نظام عادلانه‎ ‎اجتماعی را پیدا کنند‎[12]‎»

‏گفتار اخیر حضرت امام(رض) برگرفته از‏‎ ‎‏کلام الهی قرآن است که «اَلْبَلَدُ الطیبُ یَخْرُجُ‏‎ ‎‏نَبٰاتُهُ باِذنِ ربِه»‏‎[13]‎‏ (57 - اعراف) و این‏‎ ‎‏خواست الهی است که احیاء و ریشه‏‎ ‎‏ارزشهای قرآن را تنها در محیط قرآنی‏‎ ‎‏می‌‌‌ طلبد: «وَ لَقَد بَعَثْنٰا فی کُلِّ امّة رَسولاً اَنِ‏‎ ‎‏اعبُدوااللهَ واجْتَنِبُوا الطّٰاغوتَ، (36، نحل) و‏‎ ‎‏لذا پیامبران خویش را برای ایجاد این زمینه‏‎ ‎‏مامور فرموده است که عدالت را بگسترانند:‏‎ ‎‏«یا داودُ اِنا جَعلناک خلیفةً فِی الارضِ فَاحْکُمْ‏‎ ‎‏بَینَ الناسِ بالحقِّ» (26 - ص)، «وَ اَنْزَلنا مَعَهُم‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏الکتابَ و المیزانَ لیقومَ الناسُ بالقسط» (25 -‏‎ ‎‏حدید)‏

‏به پیامبر عظیم الشأن خاتم(ص) فرموده‏‎ ‎‏است «قُل اَمَرَ ربّی بِالقسطِ» (29 - اعراف) و‏‎ ‎‏نیز فرموده است «اُمِرتُ لِاَعْدَلَ بَینَکُم» (51 -‏‎ ‎‏شوری) و آیات بسیاری بر مؤمنین ایجاد‏‎ ‎‏زمینه قسط و عدل را امر فرموده است: «کُونُوا‏‎ ‎‏قَوّامین بالقسطِ شهداءَ لِلَه» (135 - نساء) و‏‎ ‎‏«کُونُوا قَوامینَ للهشُهَدٰاءَ بِالقِسْطِ» (8 -‏‎ ‎‏مائده) «و اُولُوا العلمِ قائِماً بِالقسطِ» (18 - آل‏‎ ‎‏عمران) و آیات بسیار دیگر که وارد است.‏

‏ملاحظه می‌‌‌ شود که همه جا و همه کس‏‎ ‎‏مأمور ایجاد عدل و قسط‏‎[14]‎‏ در زمین‏‎ ‎‏شده‌‌‌ اند. در تفسیر این آیات غالب‏‎ ‎‏مفسران از زمینه‌‌‌ های تاریخی این پیامبران یاد‏‎ ‎‏کرده‌‌‌ اند و اینکه هر پیامبری در مقابل ستم و‏‎ ‎

‏بی‌‌‌ عدالتی سلطانی جائر برخواسته و مردم را‏‎ ‎‏با نوید عدالت به قیام برخوانده است، و اینکه‏‎ ‎‏در حد توان خویش حکومتی را‏‎ ‎‏بنیان‌‌‌ گذاری نموده و در آن چنین امری را‏‎ ‎‏محقق کرده است.‏‎[15]‎

‏لذا مقدمه ایجاد چنین خواست و‏‎ ‎‏انگیزه‌‌‌ ای جز با ابزار مناسب آن یعنی ایجاد‏‎ ‎‏حکومتی که اجزاء آن را خبرگان عدالت‌پیشه‏‎ ‎‏سرپرستی نمایند، محقق نخواهد شد.‏‎ ‎‏بنابراین می‌‌‌ توان گفت که حکومت الهی در‏‎ ‎‏منطق قرآن جز زمینه‌‌‌ ای برای رسیدن به این‏‎ ‎‏عدالت اجتماعی نیست و عهده‌‌‌ دار شدن‏‎ ‎‏حکومت، جز نیل به این مقصد و اجرای‏‎ ‎‏دیگر مقاصد راه دیگری را نمی‌‌‌ پوید.‏‎ ‎‏همچنانکه حکومت الهی نیز با فقدان عدالت‏‎ ‎‏اجتماعی ارزش و اعتباری نخواهد داشت.‏‎ ‎‏«اذا جٰارَ السلطانُ هانَتْ الدُّولةُ‏‎[16]‎‏» اگر‏‎ ‎‏زمامدار ستمگری پیشه کند دولتش خوار می‌‌‌ ‏‎ ‎‏گردد. ‏

[[column]]

[[column]]


‏در این راستا حضرت امام با تکیه بر‏‎ ‎‏ضرورت اجرای احکام الهی، حکومت را‏‎ ‎‏وسیله و نه هدف معرفی نموده و می‌‌‌ فرماید:‏

«عهده‌دار شدن حکومت فی حد‎ ‎ذاته، شأن و مقامی نیست بلکه وسیله‎ ‎انجام وظیفه اجرای احکام و برقراری‎ ‎نظام عادلانه اسلام است.‎[17]‎»

‏حضرت امام بر این نکته اذعان دارند که‏‎ ‎‏حکومت، وسیله‌‌‌ ای برای تحقق اهداف عالی‏‎ ‎‏است و «تصدی حکومت، بدست آوردن‏‎ ‎‏وسیله است نه کسب یک مقام معنوی زیرا‏‎ ‎‏اگر مقام معنوی بود کسی نمی‌‌‌ توانست آنرا‏‎ ‎‏غصب کرده یا رها سازد» و بدین لحاظ‏‎ ‎‏حکومت در این اندیشه وقتی قداست‏‎ ‎‏می‌‌‌ یابد که جهت اجرای عدالت اجتماعی‏‎ ‎‏قیام نموده باشد.‏


«هر گاه حکومت و فرماندهی وسیله‎ ‎اجرای احکام الهی و برقراری نظام‎ ‎عادلانه اسلام شود قدر و ارزش پیدا‎ ‎می‌‌‌ کند و متصدی آن صاحب ارجمندی و‎ ‎معنویت بیشتر می‌گردد‎[18]‎»

‏و لذا «عدالت» یکی از دو شرط اساسی‏‎ ‎‏زمامدار می‌‌‌ گردد. و حضرت امام(رض) در‏‎ ‎‏همه بحث‏‎‌‌‌ ‎‏های حکومتی و ولایتی با در نظر‏‎ ‎‏گرفتن این شرط برای والی و حاکم، به طرح‏‎ ‎‏مباحث دیگر حکومت پرداخته است.‏

«اکنون، سزاوار است بگوئیم که چون‎ ‎حکومت اسلامی، حکومتی مبتنی بر‎ ‎قانون است آن هم فقط قانون الهی، که‎ ‎برای اجرای احکام و بسط عدالت در‎ ‎سراسر جهان مقدر شده است. زمامدار‎ ‎این حکومت، باید دو صفت مهم را که‎ ‎اساس یک حکومت الهی است دارا‎ ‎

[[column]]

[[column]]


باشد. و ممکن نیست یک حکومت‎ ‎مبتنی بر قانون تحقق یابد مگر آنکه رهبر‎ ‎و زمامدار آن واجد این دو صفت باشد‎ ‎1- علم به قانون 2- عدالت‎[19]‎»

‏سعه و گنجایش عدالت تا بدانجاست که‏‎ ‎‏همه را در برمی‌گیرد و لذا اصرار بر «عدالت‏‎ ‎‏اجتماعی» که بر همه افراد انسانی اعمال‏‎ ‎‏می‌‌‌ شود خود تأمین کننده نیاز سیراب نشدنی‏‎ ‎‏انسانهاست. چنانچه امام عادل علی(ع)‏‎ ‎‏فرموده است: «فانّ فِی العدلِ سِعةً و مَن‏‎ ‎‏ضاقً علیه العدلُ، فالجورُ علیه اَضیقُ‏‎[20]‎‏»‏‎ ‎‏همانا در عدالت گنجایش خاصی است،‏‎ ‎‏عدالت می‌‌‌ تواند همه را در برگیرد و در خود‏‎ ‎‏جای دهد، و آنکس که دچار انحراف بوده و‏‎ ‎‏در حرص و آز است و در عدالت‏‎ ‎‏نمی‌‌‌ گنجد، باید بداند که جایگاه ظلم و جور‏‎ ‎‏تنگتر است.‏

‏فلسفه حکومت در دیدگاه علی(ع) نیز‏‎ ‎‏تحقق چنان عدالتی است که در گسترۀ آن‏‎ ‎

‏ پرچم‌‌‌ های دین افراشته شده مظلومان در‏‎ ‎‏امنیت آمده و ستمگران به کیفر رسند. «اللهم‏‎ ‎‏اِنَک تَعلَمُ أنهُ لَم یکنّ الَذی کٰانَ مِنّٰا مُنٰافَةَ فی‏‎ ‎‏سلطانٍ، ولا التماسَ شئ مِنْ فُضُول الحُطام و‏‎ ‎‏لکن لِنَرِدَ المعالِمَ مِنْ دینِک، و نُظهَر الاصلاحَ‏‎ ‎‏فی بلادِکَ، فیأمَنُ المظلومون من عِبادِک و تُقام‏‎ ‎‏المُعطَّلَة مِن حدودِک‏‎[21]‎‏»‏

‏«بار خدایا تو آگاهی که تلاش و پیکار ما‏‎ ‎‏نه از آن روی است که به پایگاه قدرتی برسیم‏‎ ‎‏و یا چیزی از کالای بی‌‌‌ ارج دنیا را به چنگ‏‎ ‎‏آوریم بلکه بدان جهت است که نشانه‌‌‌ ها و‏‎ ‎‏پرچم‌‌‌ های دین تو را برافرازیم و در شهرهای‏‎ ‎‏تو شایستگی را پدید آریم تا بندگان ستمدیده‏‎ ‎‏تو، امان یابند و ستمگران به کیفر خویش‏‎ ‎‏رسند.» و این امر همان قرار گرفتن هر چیز‏‎ ‎‏بر جای خود است و اجرای چنین شیوه‌‌‌ ای‏‎ ‎‏خواهد بود که به مفهوم عدالت معنا‏‎ ‎‏می‌‌‌ بخشد، «العدلُ یضعُ الامورَ‏‎ ‎‏مواضِعَها»‏‎[22]‎‏. پس زمامداری، وظیفه‌‌‌ ای‏‎ ‎‏سخت و مسئولیتی عظیم از تدبیر اموری‏‎ ‎‏است که جز با عدالت در منطق الهی ائمه ما‏‎ ‎‏مطرح نشده است چنانکه مولای عادل ما در‏‎ ‎‏پاسخ مصلحت ـ ‌اندیشان خرده‌‌‌ گیر، فرموده‏‎ ‎‏است:‏

‏«شما از من می‌‌‌ خواهید که پیروزی را به‏‎ ‎‏قیمت تبعیض و ستمگری به دست آورم؟ از‏‎ ‎‏من می‏‎‌‌‌ ‎‏خواهید که عدالت را به پای سیاست‏‎ ‎‏و سیادت قربانی کنم؟ خیر سوگند به ذات‏‎ ‎‏خدا که تا دنیا دنیاست چنین نخواهم کرد و‏‎ ‎‏به گرد تبعیض نخواهم گشت، من و‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏تبعیض؟ من و پایمال کردن عدالت؟ اگر‏‎ ‎‏همه این اموال عمومی که در اختیار من است‏‎ ‎‏مال شخص خود و محصول دسترنج خودم‏‎ ‎‏بود و می‌‌‌ خواستم میان مردم تقسیم کنم هرگز‏‎ ‎‏تبعیض روا نمی‌‌‌ داشتم تا چه رسد که مال،‏‎ ‎‏مال خداست و من امانتدار اویم.»‏‎[23]‎

‏حضرت امام(رض) عدالت را مقتضای‏‎ ‎‏حکمت الهی دانسته و چنین انگیزه‌‌‌ ای را در‏‎ ‎‏تمام ادوار قابل تحقق و خلافت امیرالمؤمنین‏‎ ‎‏را الگوی این راه برمی‌‌‌ شمارند.‏

«حکمت آفریدگار بر این تعلق گرفته‎ ‎که مردم به طریقه عادلانه زندگی کنند و‎ ‎در حدود احکام الهی قدم بردارند. این‎ ‎حکمت، همیشگی و از سنت‌‌‌ های‎ ‎خداوند متعال و تغییرناپذیر است‎ ‎بنابراین امروز و همیشه وجود (ولی امر)‎ ‎یعنی حاکمی که قیّم و برپا نگهدارنده‎ ‎نظم و قانون اسلام باشد ضرورت دارد،‎ ‎وجود حاکمی که مانع تجاوزات و‎ ‎ستمگریها و تعدّی به حقوق دیگران‎ ‎باشد امین و امانتدار و پاسدار خلق خدا‎ ‎باشد، هادی مردم به تعالیم و عقاید و‎ ‎احکام و نظامات اسلام باشد و از‎ ‎بدعتهائی که دشمنان و ملحدان در دین‎ ‎و در قوانین و نظامات می‌گذارند‎ ‎جلوگیری کند. مگر خلافت‎ ‎امیرالمؤمنین(ع) بخاطر همین معانی‎ ‎نبود‎[24]‎؟»


‏بنابراین در اندیشه والای حضرت‏‎ ‎‏امام(رض) ملازمه عدالت و حکومت‏‎ ‎‏اسلامی قطعی و تحقق هر یک منوط بر تحقق‏‎ ‎‏دیگری است. اما این اندیشه محصور به‏‎ ‎‏دوران حضور ائمه نمی‌‌‌ باشد و ایجاد‏‎ ‎‏حکومت و اجرای عدالت مختص ایشان‏‎ ‎‏نبوده، بلکه «فقهای عادل» نیز مأمور اجرای‏‎ ‎‏چنین مقصدی می‌‌‌ باشند.‏

«همانطور که پیغمبر اکرم(ص) مأمور‎ ‎اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام‎ ‎بود و خداوند او را رئیس و حاکم‎ ‎مسلمین قرار داده و اطاعتش را واجب‎ ‎شمرده است فقهای عادل هم بایستی‎ ‎رئیس و حاکم باشند و اجرای احکام‎ ‎کنند و نظام اجتماعی اسلام را مستقر‎ ‎گردانند.‎[25]‎»

‏و از آنجا که مقاصد قرآن جاودانی و جهان‏‎ ‎‏شمول است امر ولایت و سرپرستی نیز بر‏‎ ‎‏عهده فقهای عادل و اقامه آن بر ایشان‏‎ ‎‏«واجب کفائی» است، و حتی اگر این امر‏‎ ‎‏اصلا برای ایشان امکان عملی نداشت،‏‎ ‎‏منصب ولایت از آنان ساقط نشده و همچنان‏‎ ‎‏بر جایگاه خود باقی هستند، اگر‏‎‌‌‌ ‎‏ چه از تشکیل‏‎ ‎‏حکومت معذور باشند‏‎[26]‎‏ و کلیه امور مربوط‏‎ ‎‏به حکومت و سیاست که برای پیامبر و‏‎ ‎‏ائمه(ع) مقرر شده در مورد «فقیه عادل» نیز‏‎ ‎‏مقرر است و بالاخره اینان هر جا و هر زمان‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏که مصالح مسلمین اقتضا کند در حدود‏‎ ‎‏اختیارات خود باید احکامی صادر نمایند و‏‎ ‎‏همگان باید از ایشان پیروی کنند.‏(‎[27]‎‏ ‏و ‎[28]‎)‏ ‏

‏جهت تحقق این مقصد حضرت‏‎ ‎‏امام(رض) خود پیشگام حرکتی شد که ثمره‏‎ ‎‏آن حرکت به سوی احیای مجدد این مقصد‏‎ ‎‏قرآن و طرح دوباره عدالت اجتماعی در سایه‏‎ ‎‏حکومت جهانی اسلام گردید.‏

«من مصمم هستم که از پا ننشینم تا‎ ‎دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم و یا‎ ‎در پیشگاه مقدس حق تعالی با عذر، وفود‎ ‎کنم، شما هم ای علمای اسلام مصمم‎ ‎شوید و بدانید پیروزی با شماست و اللهُ‎ ‎مُتِمُّ نُورِِهِ وَلَوْ کرِِه الکافِرونَ.‎[29]‎ »

وصل:

‏برخی از معنای عدالت اجتماعی، تساوی‏‎ ‎‏همه افراد را در یک ردیف و یک صفت که‏‎ ‎‏تفاوت و تمایزی بین ایشان نباشد فهمیده‌‌‌ اند‏‎ ‎‏و مقتضای عدالت را آن می‌‌‌ دانند که تمامی‏‎ ‎‏تفاوتها را الغاء نموده امتیازها را براندازد.‏‎ ‎‏گرچه چنین شبهه‌‌‌ ای از رسوخ تفکرات‏‎ ‎‏مارکسیستی در جوامع اسلامی پدیدار شده‏‎ ‎‏است، و در تعبیر، جامعه بی‌‌‌ طبقه را با قید‏‎ ‎‏توحیدی و یا اسلامی آمیخته‏‎‌‌‌ ‎‏اند و از اسلام‏‎ ‎‏ادعا دارند که در ایجاد تساوی در امتیازات و‏‎ ‎‏مکتسبات و لیاقت و استعدادها و ...‏‎ ‎‏بکوشد، ولی چنین برداشتی از آیات الهی در‏‎ ‎

‏نظر حضرت امام خود نوعی سطحی‌‌‌ نگری و‏‎ ‎‏نیز تأویل ناروا و بیجایی است که اصحاب‏‎ ‎‏دنیا بر معارف الهی تحمیل نموده‌‌‌ اند.‏

«حالا که جنبه مادیت در دنیا غلبه‎ ‎پیدا کرده است به این سختی، و دنیا با‎ ‎زرق و برق زیاد شده است و - عرض‎ ‎می‌‌‌ کنم که - اصحاب دنیا خیلی زیاد‎ ‎شده‌‌‌ اند، حالا هم یک دسته پیدا شده‌‌‌ اند‎ ‎که اصل تمام احکام اسلام را می‌‌‌ گویند‎ ‎برای این است که عدالت اجتماعی پیدا‎ ‎شود طبقات از بین برود و اصلا اسلام‎ ‎دیگر چیزی ندارد، توحیدش هم عبارت‎ ‎است از توحید در نسل، ملت‌‌‌ ها در‎ ‎زندگی توحید داشته باشند، واحد باشند،‎ ‎عدالتش هم عبارت از این است که‎ ‎ملت‌‌‌ ها هم به طور عدالت و بطور‎ ‎تساوی با هم زندگی کنند یعنی زندگی‎ ‎حیوانی علی السواء، با هم زندگی بکنند‎ ‎و - عرض می‌‌‌ کنم - با هم کار نداشته‎ ‎باشند.

... انسان وقتی نگاه می‌‌‌ کند همه‎ ‎کتابهایشان را و همه نوشته‌‌‌ هایشان را و‎ ‎چیزهائی که در مجلات و غیر مجلات‎ ‎نوشته‌‌‌ اند و اینها، می‌‌‌ بیند که می‌‌‌ گویند:‎ ‎(اسلام آمده است که آدم بسازد یعنی یک‎ ‎آدمی که طبقه نداشته باشد) همین را‎ ‎گفته‌‌‌ اند یعنی حیوان باشد. اسلام آمده‎ ‎است که انسان بسازد، انسان بی‌‌‌ طبقه‎ ‎

[[column]]

[[column]]


یعنی همین، یعنی در این زندگی یک‎ ‎جور زندگی بکنند و در این عالم یک‎ ‎نحو زندگی بکنند و یک دولت باشد و به‎ ‎اینها جیره بدهند، همه علی السواء جیره‎ ‎بدهند و همه هم خدمت دولت را بکنند‎ ‎و اینها.

اینها کانَّه آیات و ضروریاتی که در‎ ‎همه ادیان است، اینها را ندیده‎ ‎می‌‌‌ گیرند، آیات را آنقدری را که دلشان‎ ‎می‌‌‌ خواهد و می‌‌‌ توانند، تأویل می‌‌‌ کنند‎ ‎به همین مطالب، آنهائی که دیگر‎ ‎نمی‌‌‌ توانند تأویل کنند، اصلاً ذکری از آن‎ ‎نمی‌‌‌ کنند و منسی است.‎[30]‎»

‏دقت گفتار و وضوح کلام حضرت امام‏‎ ‎‏نیازمند به توضیح دیگری نیست و فقط جهت‏‎ ‎‏نتیجه‌‌‌ گیری در این مقوله، با سخنی از‏‎ ‎‏«شهید مطهری»، بحث را به انتها می‌‌‌ بریم.‏

‏«معنی عدالت و مساوات این است که‏‎ ‎‏ناهمواریها و پست و بلندیها و بالا و‏‎ ‎‏پائین‌‌‌ ها و تبعیض‏‎‌‌‌ ‎‏هائی که منشأش سنت‌‌‌ ها‏‎ ‎‏و عادات و یا زور و ظلم است باید محو‏‎ ‎‏شود و از بین برود و اما آن اختلافها و تفاوتها‏‎ ‎‏که منشأش لیاقت و استعداد و عمل و کار و‏‎ ‎‏فعالیت افراد است باید محفوظ بماند.‏‎ ‎‏همانطوری که در مسابقه‌‌‌ ها، میدان مسابقه‏‎ ‎‏باید هموار باشد، مساوی و هم سطح باشد،‏‎ ‎‏برای همه یک جور باشد، امکانات اجتماعی‏‎ ‎‏باید برای همه بالسویه فراهم شود، تا آنجا که‏‎ ‎

‏به میدان مسابقه، یعنی امکانات اجتماعی‏‎ ‎‏مربوط است همه مساوی هستند و باید‏‎ ‎‏مساوی باشند.‏

‏اما در مسابقه یک چیز دیگر هست که‏‎ ‎‏مربوط به میدان مسابقه یا شرایط مسابقه‏‎ ‎‏نیست، مربوط است به خود مسابقه‌‌‌ ‏‎ ‎‏دهندگان، یکی چابک‌‌‌ تر است، یکی لاغرتر،‏‎ ‎‏یکی باعزیمت‌‌‌ تر و باهمت‌‌‌ تر و کوشاتر‏‎ ‎‏است، یکی سابقه تمرین بیشتر دارد، این‏‎ ‎‏تفاوتها در نتیجه مسابقه دخالت دارد و نباید‏‎ ‎‏آنها را نادیده گرفت باید به آنها احترام‏‎ ‎‏گذاشت و در نتیجۀ اینها است که تقدّم و‏‎ ‎‏تأخّر پیش می‌‌‌ آید.‏‎[31]‎‏»‏

‏ ‏

 

 

 

 

 

 

 

  • - صبحی صالح، نهج البلاغه، حکمت 438، ص 553.
  • - مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، قم، صدرا،  1354، ص 102 (و نیز بیست گفتار ص 2).
  • - صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه 91، ص 283.
  • - همان، خطبه 214، ص 330.
  • - قَتَلَ فی مِحرابِه لِشدَةِ عَدْلِه، مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص 20.
  • - وسایل الشیعه، ج 11، ص 57.
  • - جرج جرداق، شگفتیهای نهج البلاغه، ترجمه فخرالدین حجازی، انتشارات بعثت، تهران، ص 88.
  • - جرج جرداق، پیشین، ص 94.
  • - مرتضی مطهری، عدل الهی، انتشارات حکمت تهران. 1357، ص 38.
  • - سوره حدید، آیه 35.
  • - در متن «این باشد» است که به مقتضای جمله به «نیست» تبدیل شده است.
  • - ولایت فقیه، ص90 - 91.
  • - خاک خوب و خالص، گیاهش را با رخصت پروردگارش برون می شود و سبز و خرم می گردد.
  • - جهت تشابه و تفاوت این دو معنی به کتابهای عدل الهی، بیست گفتار، از استاد مطهری مراجعه شود.
  • - اغلب پیامبران بنی اسرائیل از این جمله اند که حتی در راه نفی ستم و برقراری عدالت به شهادت نیز رسیده اند.
  • - وسایل الشیعه ج 6، ص 17.
  • - ولایت فقیه، ص 69.
  • - ولایت فقیه، ص 69.
  • - شئون و اختیارات ولی فقیه (از کتاب البیع). ص 29 – (و نیز صفحه 97. ولایت فقیه ص 58).
  • - صبحی صالح- نهج البلاغه، ج 15. ص 57.
  • - همان، خطبه 531، ص 189.
  • - همان، حکمت 437، ص 553.
  • - صبحی صالح، نهج البلاغه یا خطبه 126، ص 183.
  • - ولایت فقیه، ص 49.
  • - ولایت فقیه، ص 72.
  • - شئون و اختیارات ولی فقیه، ص 33.
  • - چون ادامه بحث در باب ولایت فقیه خواهد بود به کتابهای ولایت فقیه و نیز شئون و اختیارات ولی فقیه (از کتاب البیع) مراجعه شود.
  • - همان، ص 35.
  • - ر. ک: صحیفه امام، ج 1، ص 21-22.
  • - ر. ک: صحیفه امام، ج 1، ص 151-152.
  • - مرتضی مطهری، بیست گفتار، چاپ پنجم، انتشارات صدرا. قم 1358. ص 123.