جلوه های «توشیح» در اشعار امام خمینی
به نام آفریدگار عشق و زیبایی
□ سیّد اکبر طباطبائی وایقان
گلستان پر رونق و فرحزای شعر و ادب فارسی، شُکوه والا و عظمت بالنده و روز افزون خویش را مرهون تلاش و ایثار ادیبان خود ساخته و شورآفرینی است که با بهره مندی از درون مایه های معنوی، ایمانی و قرانی وجود عرفانی خویش، توانسته اند، زیبایی های دلنشین سخن و سخنوری را در سروده های دلنواز و پرتو افشان خویش، جلوه گر ساخته، تحسین و اشتیاق اهل ادب و عرفان ناب را به والایی برانگیزند.
در این میان و از بین اهل معاصر، هنرمندی عاشقانه و عارفانه حضرت روح الله الموسوی الخمینی، معجزۀ بی مثال قرن، صحنه های بسیار زیبا و مؤثّر جدیدی را بر روی صاحبان دقّت و نظر گشوده است.
در این مقال اندک، نظرقاصر، بر آن تعلّق یافته است که با بضاعت ناچیز خویشتن، گوشه ای هر چند کوچک از زوایای پر رمز و راز زیبایی های شعری معظّم له را به تصویر کشانیم.
لذا بر ان شدم که درگام نخست، جلوه های ناب و کمیاب ارایۀ ادبی «توشیح» رادر سروده های شیرین و ماندگار ایشان نظاره گر باشیم. بر این اساس در اغاز، این صنعت ادبی را از دیدگاه لغت و اصطلاح بدیعی، مورد توجّه قرار داده، سپس نمونه هایی از آن را در سروده های جاودان و روح افزای آن یار سفر کرده، تقدیم دوستاران و شیفتگان ادب و عرفان می نمایم.
امید است که سبب بهره مندی و مایه شوق و اشتیاق در سیر و سلوک طریق حضرت دوست باشد. ان شاء الله
توشیح در لغت
1- لغت نامه دهخدا: توشیح: وشاح در گردن کسی افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی ). حمایل در افکندن به گردن دیگری. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حمایل در گردن انداختن. (غیاث اللغات) (انندراج). وشاح پوشانیدن زن را. (از اقرب الموارد). آرایش دادن. (غیاث اللغات) (انندراج). آراستگی و زینت دادن. (از ناظم الاطباء). آراستن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، نوشته ای را به مهر و امضای خود مزین کردن.(فرهنگ فارسی معین). امضاء کردن شاه قوانین را پس از تصویب مجلسین. (لغت نامه دهخدا: ج 5،ص 7136)
2- فرهنگ فارسی عمید : حمایل به گردن کسی انداختن. اراستن، زینت دادن، موشّح ساختن. نوشته ای را به مهر و امضای خود زینت دادن. (فرهنگ فارسی عمید: ج 1،ص 754)
توشیح در اصطلاح(علم بدیع)
1- لغت نامه دهخدا: نام صنعتی در شعر که شاعر به طریقی شعر انشاء نماید که چون حروف اول مصارع یا ابیات جمع کنند اسمی بیرون اید، چنانکه اسم «محمد» از این رباعی :
من بر دهنت به موی بستم دل تنگ
حاصل ز لبت نیست برون از نیرنگ
من با تو و تو با من مسکین شب و روز
دارم سر اشتی، تو داری سر جنگ
چون حرفهای اوّل از مصارع این دو بیت یکجا کنند «محمد» پیدا شود. (غیاث اللّغات) (انندراج). (لغت نامه دهخدا: ج 5،ص 7136)
2- فرهنگ فارسی عمید: آن است که شاعر، اشعاری بگوید که وقتی حرف اوّل هر مصراع یا بیت را به ترتیب، جمع یا ترکیب کنند، اسم شخص یا اسم چیزی به دست آید؛ چنین شعری را «موشّح» گویند.( فرهنگ فارسی عمید: ج 1،ص 754)
3- نگاهی تازه به بدیع : توشیح یا موشّح که از مجموع برخی از حروف شعر، اسم خاصّ به دست بیاید یا نظم دیگری پیدا شود.؛ یا شعری را بصورت درخت(مشجّر) یا پرنده(مطیّر) کتابت کنند. (نگاهی تازه به بدیع: ص 69)
4- فنون بلاغت و صناعات ادبی: صنعت توشیح(در فارسی)، آن است که: در اوّل یا اواسط ابیات، حروف یا کلماتی مرتّب بیاورند که چون آنها را با یکدیگر جمع کنی، بیتی یا جمله ای که متضمّن بیان مقصود باشد یا نام و لقب کسی، بیرون آید و آن نوع شعر را «موشّح» می گویند.(فنون بلاغت و صناعات ادبی: ص 64)
در ضمن، ارائه توشیح، بیشتر جنبۀ تفنّن داشته و نوعی اقتدار در سخنوری به حساب می آید که شاعر، خواننده و شنونده را به شگفتی وا می دارد که نشان از قدرت و توانایی فرد بر انجام کارهای سخت و فوق العاده دارد.
نمونه های ارایه ادبی«توشیح» در سروده های حضرت امام خمینی
الف- حروف اوّل و دوم =«احمد» و«فاطی» با هم(موشّح مرتّب)
دراشعار(رباعی های) زیراز حضرت امام خمینی، ارایه و صناعت ادبی«توشیح» بصورت مرتّب و پشت سر هم از مصراع اوّل تا چهارم، به کار رفته است که از سرجمع حروف اوّل مصرعها، در دو بیتی اوّل، کلمه «احمد»(نام فرزند گرانقدر امام خمینی) و نیز از سرجمع حروف دوم مصرعها، در دو بیتی ،کلمه «فاطی»(مرخّم «فاطمه» نام عروس حضرت امام) به دست می اید:
1 / الف-
افـسوس که ایّام جـوانی بگذشت حالی نـشد و جـهان فانـی بگذشت مطلوب همه جهان نهان است هنوز دیدی همه عمر در گمانی بگذشت
(دیوان امام، ص 191، رباعی«گمان»)
2 / الف-
افــتاده به دام شمـع پـروانـه ی دل حاشا که رها کند غمش خانه ی دل مطرود شـود ز جرگــه ی درویشان دیوانه وشی که نیـست دیوانه ی دل
(دیوان امام، ص 203، رباعی«دام دل»)
اشاره:
1- سرکار خانم «فاطمه طباطبایی»، فرزند سیّد محمّدباقر سلطانی طباطبایی و همسر گرانقدر، سیّد احمد خمینی و عروس بزرگوار و شاگرد کوشای درس فلسفۀ حضرت امام و مادر عزیز اقایان سیّد حسن، سید یاسر و سیّدعلی خمینی می باشند.ایشان دارای مدرک تحصیلی دکترای عرفان اسلامی هستند که در مباحث فلسفه و عرفان اسلامی صاحب نظر می باشند. حضرت امام تعدادی از اشعار عرفانی خویش ـ بویژه رباعی ها ـ را به درخواست و اصرار ایشان سروده اند.
2- امام خمینی در اینگونه اشعار، نام عروس نازنین شان (فاطمه) را، به شکل «فاطی» با تصریح یا بصورت موشّح (مرتّب و پراکنده) می آوردند که نشان از لطف و محبّت فراوان ایشان به فاطمه خانم طباطبایی دارد. به عنوان نمونه، نخستین رباعی را که برای ایشان هدیه فرستادند پیشکش اهل نظر می کنیم:
فاطی که فنون فلسفه می خواند
از فلسفه فاء و لام و سین می داند
امیّد مـن ان است که با نورِخدا
خود را ز حجاب فلسفــه برهاند
(دیوان امام، ص197، رباعی«فلسفه»)
1 / 2 این واژه (فاطی) را می توان در موارد زیر از دیوان حضرت امام، مورد مطالعه و دقّت نظر قرار داد:
1- ص 186، رباعی «هیهات» 2- ص187، رباعی«چراغ فطرت» 3- ص 188، رباعی«ما عَرفناک» 4 و 5- ص189، رباعی «دُرّ یتیم» و «طوطی وار» 6- ص 192، رباعی «طریق» 7- ص 193، رباعی«حذر» 8 و 9- ص 194، رباعی«حجاب اکبر» و «نشان» 10- ص197، رباعی«فلسفه» 11- ص 212، رباعی«جمال مطلق» 12- ص216، رباعی «معرفت» 13- ص220، رباعی«اسیرنفس» 14- ص 258، متفرّقه 15- ص 263، متفرّقه
(دیوان امام، صفحات یاد شده)
2 / 2 واژه«فاطی»، در یک مورد(ص 194؛ رباعی «نشان»)، دلالت بر خانواده و از نسل سادات بودن عروسشان دارد.
فـاطـی گُل بوستــان احمد باشد
فــرزنـد دلـارام محـمّــد بــاشد
گفتار من از نشان سلطانی و صدر
در جبهــه سعــد او مؤیّـــد باشد
(دیوان امام، ص194، رباعی «نشان»)
ب- حروف اوّل = فاطی(مرتّب)
در رباعی های زیر، هم از سرجمع حروف سر آغاز مصرع ها کلمه «فاطی» بصورت مرتّب (به دو شکل: از بالا به پایین و نیز از پایین به بالا) حاصل می شود:
1 / ب؛ از بالا به پایین:
فرهادم و سـوز عـشق شیریـن دارم
امـیـــد لــــقاء یـار دیـریـــن دارم
طاقت ز کفم رفت و ندانم چکُـنم
یادش همه شب دَردل غمگین دارم
(دیوان امام، ص 205، رباعی«چه کنُم؟»)
با عنایت به این که ذکر همۀ موارد دراین مقال اندک نمی گنجد، لذا موارد مشابه در دیوان حضرت امام خمینی، به همراه نام رباعی و شمارۀ صفحات(در دیوان) تقدیم اهل ادب می گردد:
موارد مشابه - 1 / ب؛ از بالا به پایین: راه، ص 194 – اسیر، ص 211 – دورفکن، ص 212 – طوفان، ص 214 - راه دیوانگی، ص 215 – عیان، ص 219 – فارغ، ص 223 – پناه، ص 224 – علی(ع)، ص 262.
(دیوان امام، صفحات یاد شده)
2 / ب؛ از پایین به بالا:
یاران، دل دردمندِ ما را نگرید
طوفانِ کُشنـده بــلا را نگرید
از ما دلِ بیـقرار و پرشور و نوا
فارغْ، دلِ یارِ بی وفـا را نگرید
(دیوان امام، ص201، رباعی «بی قرار»)
ج- حروف اوّل = فاطی(مشوّش)
در شاهد مثال زیر ، نیزاز سر جمع حروف آغازین مصرع ها کلمه«فاطی» به صورت مشوّش(نا مرتّب و پراکنده) به دست می آید:
از دیده عاشـقان نهـان کی بودی؟
فرزانه ی من جدا ز جـان کی بودی؟
طـوفان غمـت ریشه هسـتی برکند
یارا تـو بریـده از روان کـی بـودی؟
(دیوان امام، ص 219، رباعی«فرزانه من»)
از آن جایی که شاهد مثالهای ارائه شده در این نمونه نیز فراوان است ، لذا جهت پرهیز از طولانی شدن مطلب، نام رباعی و شماره صفحات موارد مشابه (در دیوان)، در اختیار خوانندگان عزیز قرار داده می شود:
طفل طریق، ص 185 – فریاد، ص187 – فریاد زمن، ص187 - تشنه پاسخ، ص 188 – جفا، ص 197-همراز، ص 198 – یاد، ص 205- آن روز، ص 206- مدد نما، ص 206 – فکر راه، ص208- طور، ص210 - پناهی نرسید، ص 210- راحت دل، ص 210 – سایه، ص 213 – هما، ص 214 - مجنون شو، ص 216 - لاف عرفان، ص 222.
(دیوان امام، صفحات یاد شده)
د – حروف اوّل مصرع ها = فاطی طباطبایی(موشّح مرتّب)
در غزل زیبای«یاد دوست» (سروده شده در بهمن ماه سال1367 ه.ش)، حضرت روح الله عبارت «فاطی طباطبایی» (مرخّم فاطمه طباطبایی) را به صورت«موشّح مرتّب» که ترتیب حروف از پایین (مقطع) به بالا(مطلع) در ابتدای مصرعها آمده، جلوه گر نموده اند:
یـاد روزی که به عـشق تو گرفـتـار شـدم
ژاز سر خـویش گذر کرده، سوی یار شدم
ارزوی خـم گیـسوی تو، خـم کـرد قدم
بــاز انـگشـت نــمایِ سـر بــازار شــدم
طُرفـه روزی که شبش با تو به پایان بردم
از پی حــسرت ان مونــس خــمّار شدم
***
با که گویم که دل از دوری جانان چه کشید؟
طاقت از دست برون شد که چنین زار شـدم
یار در میـکده، بایـد سخـن دوسـت شـنــید
طوطــی بـاغ، چـه دانــد، بر دلـدار شـــدم؟
ان طـرب را که ز بیـماری چشـمت دیــدم
فارغ از کون و مـکان گشتـم و بیمـار شـدم
(دیوان امام، ص137)
موارد مشابه:1- غزل«فارغ از عالم»؛ موشّح مرتّب از مطلع به مقطع:
فـقـر، فخـر است اگر فارغ از عـالم باشد
آنکه از خویش گذر کرد، چه اش غم باشد؟
طالع بخت در آن روز بـر آید که شبش
یـار تا صبح ورا مونس و همــدم باشــد
طــــربِ ساغرِ درویش نفهمد، صــوفی
بـاده از دست بتـــی گیر که محـرم باشد
طوطــــــی باغ محبّت نرود کلـبه جـغد
بـازِ فردوس کجا کـلب معلّـــــم باشد؟
ایــن دل گمـشده را یـا بـه پـناهت بپـذیر
یا رهــا سـاز که سرگشـته ی عالـم باشد
(دیوان، ص 80)
2- غزل«طریق عشق»؛ موشّح مرتّب از مطلع به مقطع:
فـراق امـد و از دیدگـان فـروغ ربـود
اگر جفا نکند یار، دوستیش چه سـود؟
طلوع صُبح سَعادت فرا رسد که شبش
یگانـه یـار، به خـلوت بــداد اذنِ ورود
طبیـب دَرد مـن آن گـلرخ جــفا پیشــه
به روی من دَری از خانقاه خود نگشود
از آن دمی که دل از خویشتن فرو بستم
طریـق عشـق، به بُتخـانه ام رَوانه نمـود
به روز حشر که خـوبان رَونـد در جنّـت
از عاشـق آن طریـقت کـسی نخواهد بود
اگر ز عـارف سالـک سخـن بود روزی
یقین بدان که نخواهد رسید بَر مقـصود
(دیوان امام، ص 99)
ه – حروف اوّ ل بیت ها = علی کوچولو (موشّح مرتّب)
امام بزرگوار، در غزل پر معنای«رخ خورشید»، نوۀ کوچک خویش(سیّد علی خمینی»، فرزند سیّد احمد خمینی و خانم فاطمه طباطبایی) را مورد لطف و تفقّد خویش قرار داده و در حروف اغازین بیت ها ، حرف های تشکیل دهندۀ کلمه «علی کوچولو» را به ترتیب از بالا(مطلع) تا پایین(مقطع)، ذکر نموده اندکه ارایه ادبی زیبای «موشّح مرتّب»، را تشکیل داده است:
عیب از ما است، اگر دوست ز ما مـستــور است
دیده بگشای که بینی همه عـالــم «طــور» است
ل اف(لاف) کم زن که نبیند رخ خـورشید جهان
چشم خفــّاش که از دیــدن نــوری کـور است
یا رب، ایـن پرده پــنــدار که در دیـــده ماست
باز کــن تا که ببیـــنم هـــمـه عالــم نـور است
کــاش در حلـقـه رنـدان خـبـری بــود ز دوست
سخـن آنـجا نـه ز«ناصـر» بود از«منصــور»است
وای اگـــر پـــرده ز اســــرار بیـفـــتــد روزی
فـاش گـردد که چـه در خرقـه این مهجـور است
چـــه کنــم تا بــه سـر کــوی تـوأم راه دهـند؟
کاین سفر توشه همی خواهـد و این ره دور است
وادی عشق که بی هوشـی و ســرگـردانی است
مدّعـی در طلبـش بوالهـوس و مــغـــرور است
لب فرو بست هر آن کس رخ چون ماهش دید
آنـکه مدحت کنـد از گفته خود مــسـرور است
وقـــت آن اســت که بنـــشیــنم و دم در نزنــم
به همه کــون و مکان مدحـت او مســطـور است
(دیوان امام، ص 48)
آنچه با قلم قاصر و بیان ناقص به رشته تحریر درآمد، ذرّه ای اندک از دریای زیبایی های شعران یار سفر کرده و محبوب قرن ها خمینی عزیز می باشد که تقدیم دوستداران آن فرزانه خود ساخته و عارف می گردد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد که با طیّ طریق معرفت و عشق، جاودانگی در آستانه حضرت دوست را از آن خویش ساخته، آب حیات را گوارای وجود نازنینش نمود و توفیق دوام و جاودانگی در صحنه گیتی را برخود ارزانی نمود که:
«هــرگز نـمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما «حافظ»
منابع:
1- خمینی، روح الله(1387).دیوان امام(مجموعه اشعار امام خمینی(س))، با تعلیقات: علی اکبر رشاد. تهران:چاپ و نشر عروج(وابسته به مؤسّسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)).1 جلد. چاپ پنجم.
2- دهخدا، علی اکبر(1377).لغتنامه دهخدا، زیر نظر: دکتر محمّد معین و دکتر سیّد جعفر شهیدی.تهران: مؤسّسه انتشارت و چاپ دانشگاه تهران(مؤسّسه لغتنامه دهخدا).15 جلد (ج 5).چاپ دوم.
3- شمیسا، سیروس(1368). نگاهی تازه به بدیع،تهران: فردوس.1 جلد.چاپ اوّل.
4- عمید، حسن(1382). فرهنگ فارسی عمید.تهران: مؤسّسه انتشارات امیرکبیر.3 جلد(ج 1).چاپ نهم.