جلوه بر بام افق...
صبح از هرم نفسهای تو برمی خیزد
ماه هرشب به تماشای تو برمی خیزد
آه! خورشید که سرسلسلۀ خوبان است
رخ چو بنمایی، برپای تو برمی خیزد
تا شبی می گذری، قافله ای آیینه
پی تکرار قدمهای تو برمی خیزد
آفتابست رخت، زلف تو یلدایی ژرف
آفتاب از دل یلدای تو برمی خیزد
تا تو از طاق تب آلود شفق می ریزی
یک زمین لاله به بالای تو برمی خیزد
می شود خلوت دنیا پر موسیقی ذوق
از دم عشق، چو آوای تو برمی خیزد
باز بربام افق جلوه نما، تا بینی
که جهانی به تماشای تو برمی خیزد
مصطفی علیپور