بی تو
پیش روی تو آفتاب خجل
شب ز چشمت حریر خواب خجل
با کلام روان و روشن تو
آب و آئینه، آفتاب خجل
قد سروت قصیده ای والا
در بیانش من و کتاب خجل
عارفا پیش بادۀ سخنت
تاک شرمنده و شراب خجل
نزد قطرات اشک نیم شبت
در صدف گشته درّ ناب خجل
در حضورت خطیب نام آور
شده هنگامۀ خطاب خجل
هرشبی دیده چهره ات تا مه
زده بر چهر خود نقاب خجل
نور شبها ز نورروی تو بود
بی وجود تو ماهتاب خجل
ای امام ای دلت شقایق سرخ
پیش داغ دلت کباب خجل
داغ دردی به دل سفر کردی
لیک من مانده بی حساب خجل
کودکم پرسد از کی آمدنت
وای بر من که در جواب خجل
عکس تو در اتاق کوچک من
بی تو، از عکس توست قاب خجل
«مهر» هرچند بی تو خون گرید
پیش دریاست این حباب خجل
فرهاد پرویز