گاو با آن جمال و زیبایی
نیست اهل پُز و خود آرایی
نیست اهل غرور و خود بینی
اهل جراحی لب و بینی
اهل جشن و سرور و پارتی شب
گاو هرگز نمیزند رُژ لب
با تن خود نمیکند بازی
چاقی و لاغری، بدن سازی
بچهاش قرتی و نُنُر جان نیست
مثل این بچههای انسان نیست
بچههایی که لوس و بیعارند
اسمهای اَجَق وَجَق دارند
چشم و هم چشمی و رقابت سخت
بر سر اسم کودک بدبخت
مادرش خواب دیده و «دانا»
شده در خواب اسم بچّۀ ما
گاو اما تنش نمیخارد
بچهاش اسم سنتی دارد
پسرِ عمه، دخترِ خاله
همگی یک کلام؛ گوساله
***
گاو علف میخورد ولی مرد است
گر چه از پُر خورانِ بیدرد است
نیست اهل سیاست و چپ و راست
کنجکاو است اهل چون و «چراست»
عاقلان محو کنجکاوی او
جان فدای جنونِ گاوی او
به تماشای رزم گاو بیا
ای برادر بیا به اسپانیا
پُر گاو است جمله میدانها
جلوه گاه جنون انسانها
میتکاند فرانکوسانچو لوپِز
جلوی گاو پردۀ قرمز
گاو آرام و رام و خونسرد است
ماتادور مدعی و نامرد است
گاو اصلاً نمیشود هرگز
خشمگین جز به دیدن قرمز
قرمزِ خون، نه قرمز فوتبال
بازی پرسپولیس و استقلال
گاو هرگز نبوده سرخابی
اهل فوتبال و قرمز و آبی
الغرض گاو را رها نکنیم
خشمگین است، سر صدا نکنیم
***
گاو اگر چه به نام، حیوان است
سر به راه و نجیب و انسان است
نمرۀ کارنامۀ او بیست
الغرض گاو آدم خوبیست
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 180صفحه 15