زمزمه معجزات
امام من! کیست که معجزات تو را ندیده بگیرد، مگر آن کس که در دل نپذیرد که تو امامی؟ سراسر نوری
و برهانی و سلامی. و در محبت حق تمامی. خداوند تو را برای کشف عالم غیب خود برگزید و رازش را در جان تو دمید. به هدایت خود عزتت بخشید و تو را به خلافتش در زمین پسندید. مرا چه رسد که گویمت چنینی و چنانی؟ تو نهایت یک انسانی. نهایتی اگر هست تو همانی. دانای راز نهانی
و دانندۀ سؤال پرسش کنندگانی. سلام خداوند بر تو باد! گواهی میدهم که
تو محققاً راهنما و راهدانی. میدانم که میدانی. همۀ اسرار نهان را میدانی و هر معجزهای را میتوانی.
هر که به زیارتش میشتابد، امید معجزهای دارد و درد دلهای بسیار. ببین! همه با او حرف میزنند؛ همه عهد میبندند و زیر لب نامش را زمزمه
میکنند و از او برای آرزوهایشان
کمک میخواهند. اماما! هنوز پس
از صدها سال، عطر معجزهات لحظه
به لحظه در حرم میپیچد. قلبها شفا
میگیرند؛ چشمها روشن میشوند و دردها به آرامش می-رسند. زائران در جای جای حرم دل به تو میسپارند
و حاجت دارند و میدانند که حتماً کامرانند. تو تک تکمان را میبینی و
راز مگوی ما را میدانی و به بهترین شکل، حاجتمان را میدهی. اماما! برای من هم بخواه! برای این تن پر گناه من معجزهای بخواه! معجزهای بخواه که دیگرگونم کند، خداییام کند و رها شوم از قیدها و بندها و اسارتها. اماما! نخواه که بشکنم و فرو بریزم؛ نخواه خرد شوم زیر بار نگاهها؛ اماما نخواه! نخواه! نخواه! اماما تشنهایم! بخواه تا باران بزند!
چه جای اعجاب اگر شیر، پردۀ منکرت را بدرد یا آهویی خود را به مهربانی و امان تو بسپرد؟ چه جای تعجب اگر
تو به هر زبانی سخن بگویی، هر زبانی،
،
ترکی و فارسی، عربی و عجمی، از اهل آن زبان فصیحتر و به لغات آشناتر؟ چه جای شگفتی اگر سرطان نزد تو سلام و سلامت شود یا حتی مرده زنده کنی؟ چه جای اعجاب و شگفتی که تو نمایندۀ پروردگاری و دانای پنهان و آشکاری و به تجلی جلال خداوند سزاواری، محل ودایع حکمتی و مفسر وحی، رکن علم توحیدی و گواه خلق.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 194صفحه 10