محسن وطنی
بانویی از نسل آفتاب
وقتی استاد بزرگ و صاحب اندیشهای از دست میرود، تازه به این فکر میافتیم که باید او را بیشتر میشناختیم، باید از او چیزهای بیشتری یاد میگرفتیم، باید حضور او را قدر میدانستیم و هزار باید دیگر که متأسفانه دستمان به هیچ کدام از آنها نمیرسد.
وقتی خبر درگذشت استاد طاهره صفّارزاده را شنیدم، عجیب سردم شد. گرچه از یک ماه پیش میدانستم که حال و روز خوشی ندارد و بیماری به شدّت اذیتش میکند، نمیتوانستم یا نمیخواستم این خبر تلخ را باور کنم. طاهره صفّارزاده یک آدم معمولی نبود که جای خالیاش به آسانی پر شود. او از قلّههای بلند مرتبۀ علم و تقوا بود و بیشتر شاعران و نویسندگان و متفکّران مذهبی بعد از انقلاب از شاگردان او بودند و درس توحید را از مکتب او آموخته بودند.
وقتی خبر درگذشت دکتر طاهره صفّارزاده را شنیدم نتوانستم پاسخ درستی برای این سؤال پیدا کنم که چرا تا به حال در مجلّۀ دوست چیزی از بزرگی و بزرگواری او برای بچّهها ننوشتهام؟ چرا گمان میکردمکه عظمت روحی و اخلاقی خانم صفّارزاده ربطی به دنیای نوجوانان ندارد؟ چرا به مخاطبان مجلّهام که سنّ و سالشان از من کمتر است و شاید به همین خاطر هیچ گاه دکتر صفّارزاده را از نزدیک ندیدهاند، نگفتهام که ایشان قرآن و نهجالبلاغه و بخشهایی از نهجالفصاحه را به فارسی و انگلیسی ترجمه کردهاند و به واسطۀ این ترجمه در سال 1380 لقب پر افتخار «خادمالقرآن» به ایشان داده شده است.
چرا برای بچّهها ننوشتهام که استاد صفّارزاده در سال
1384 همزمان با سالروز میلاد حضرت زهرا سلام الله
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 194صفحه 6