فرق می کند ها...)
سقراط می گوید من خیلی فکر کردم که ببینم چرا الهه
معبد چنین گفته. (بنده خدا خودش هم شاخ درآورده
که با این کارها، داناترین مردم یونان است. وای به حال
نادان ترین مردم آنجا-پایان تحشیه) بعد که فکر کردم
دیدم من دو فرق با بقیه دارم:یکی اینکه من می دانم که
«نمی دانم»و بقیه «نمی دانند» پس من به نادانی خود
«علم» دارم؛ پس چون می دانم که نمی دانم،باید دنبال
دانستن بروم. دوم آنکه من برخلاف دیگران ،به حرف
همه افراد گوش می دهم و احساس نمی کنم نباید همه
چیز را بشنوم.در واقع هر سخنی برای یک بار شنیدن
ارزش دارد. پس از این راه هم علم من بیشتر از بقیه
است.
خلاصه سقراط بعد از اینکه از اینکه خبر الهه به
او رسید،رفت دنبال دانایی تا ما در هفته آینده بگوییم که این فیلسوف زشت، چه آراء
قشنگی داشته
است.
آن هم در زمانی که دارد برف شدید می آید، همانطور
بایستد و بایستد تا شب از راه برسد و فردا شود و فردا
هم به شب برسد .یعنی یک نفر،بیست و چند ساعت،
یک جا بدون حرکت بایستد و آنقدر رویش برف ببارد
که دیگر فقط کلیات هیکلش پیدا باشد.تصور کردید؟
بله، این همان سقراط است. او از این حالت ها زیاد
داشته و می گوید زیاد از این اتفاقات برایش رخ می داده .
بعضی می گویند بر اثر یک جذبه آسمانی بوده و بعضی
می گویند به دلیل تمرکز شدید او روی یک مسئله بوده
که آنقدر در آن غرق می شده که همه چیز از زمان و
مکان را یادش می رفته است.
باز هم می خواهید تصور کنید؟ !عیب ندارد.حالاتصور کنید این آدم ، همسری دارد که در نهایت بداخلاقی
است .تنداخلاق ،غرغرو،بی ادب ،عصبی و...اما سقراط
در نهایت حلم و صبر. ( البته اگر آن مشخصات اولیه
درست باشد ،گزوفتیپ-همسر سقراط -چندان هم
بی راه نمی رفت که بداخلاقی کند. سر مردی که نه
زیبایی دارد و نه زمستان و تابستان سرش می شود،
حتماً هم باید غر زد، چون اگر غر نزنی حتماً سال به
سال هم به خانه نمی آید-پایان تحشیه). یک مشخصه
دیگر سقراط این بوده که برای تعلیم و تعلم و درس
دادن و آموزش ،اصلاً هیچ پولی دریافت نمی کرده و حتی
اگر کسی می خواسته بدون طلب هم به او پولی بدهد،
سقراط رد میکرده است. (دیدید همسرش بیچاره حق
داشته؟ مردی که نه زیبایی داشته، نه پول و نه...تازه
با موقعیتی که داشته ،می توانسته چند تا مدرسه غیر
انتفاعی هم بزند و کلی پولدار شود-پایان تحشیه)
اما سقراط! چرا سقراط ، سقراط شد و این اندازه
ارجمندی یافت که در حد یک پیامبر مطرح شد؟! در
یونان ،معبدی در شهر آتن بود به اسم «معبد دلفی» که
کاهنه هایی در آن زندگی می کردند. معروف بود که این
کاهنه ها ،گاهی مورد الهام قرار می گیرند و از اسراری
که دیگران خبر ندارند، خبردار می شوند، یک بار مردم
آتن از یکی از این کاهنه ها خواستند که از الهه معبد
دلفی بپرسد که« داناترین مردم یونان کیست» و او هم
پرسید و جوابی که داد این بود: «الهه می گوید داناترین
مردم یونان، سقراط است.» (این الهه با الهه های دیگر
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 131صفحه 25