صحنه عمل جراحی حضرت امام یک صحنه بسیار بسیار ویژه ای بود. بعد از 24 سال عمر، شاید تاریخی ترین چیزی که در ذهن من می گنجد، همان روزی بود که داشتم مستقیم آنچه را که اتفاق می افتاد، کاملاً می دیدم. دوربین از زوایای مختلف فیلمبرداری می کرد، حضرت آیه اللهخامنه ای حضور داشتند، آقای هاشمی رفسنجانی هم همین طور، آقای موسوی اردبیلی هم بعدا آمدند. عده ای از پشت پنجره جریان را تماشا می کردند. اکثرا در گوشه ای نشسته و دعا می کردند. درِ یکی از آسایشگاهها را باز کردم، دیدم آقای صانعی رو به قبله نشسته و دارند دعا می کنند. آقای توسلی جای دیگری نشسته بود و دعا می کرد. هر کس هر دعایی را به هر نحوی که بلد بود، بر زبان جاری می کرد تا اینکه صحنه تلویزیون روی محل و موضع جراحی متمرکز شد، تیغ جراحی و آیه الکرسی و ... آنجا شاید لحظات، ساعتها و ساعتها برای ما به اندازه سالها طولانی و کشدار بود.
* * *
روزی که بنا بود حضرت امام برای آندوسکپی و عکسبرداری از معده بیایند، برای این منظور خدمتشان رسیدم. مرحوم حاج سید احمد آقا، دکتر عارفی و دکتر طباطبایی هم بودند. جمع ما پشت سر حضرت امام در حرکت بودیم، حضرت امام زیر درخت توت که رسیدند، توقفی کردند و گفتند: «تمام اینها مال بزرگی شناسنامه است. وقتی که شناسنامه آدم زیاد می شود، این دردها به او روی می آورد. دیگر این شناسنامه مثل اینکه کم کم می خواهد
باطل شود.» ما بسیار ناراحت شدیم که خدایا این چه حرفی است که حضرت امام می زنند؟ مگر می شود تصور کرد که ما باشیم و امام نباشد؟