مراد از نگاه مرید
دکتر منوچهر اکبری
(استاد دانشگاه تهران)
عشق امت به امام دو طرفه است تا مادامی که امام در قید حیات بود عاشق و معشوق (امام و امت) حتی با نگاه و یاد و خاطره یکدیگر جان می گرفتند. زنده بودند. هرچند دورادور از یکدیگر خبر داشتند. اما اینک، معشوق مانده است و عاشق عروج کرده است. نمی گویم معشوق از بین رفته است از آن جهت که در مکتب اسلام مردن به معنی زوال و نابودی نیست. مردن یعنی شروعِ منزل و وادی نو و کوچ به سرای دیگر است. برای کسی چون امام، رفتن از عالم خاک معادل رسیدن به ساحل عنایت و لطف خاص حضرت دوست است.
حاج احمد آقا که بی تردید از قوت و شدت علاقه و عشق امام به امت و نیز از عظمت علاقه و مهر امت به امام بیش از دیگران با خبر بود، زیرا حداقل در کنار امام زندگی می کرد و هر روز شاهد نسیم مهر و محبتی بود که از سوی امت بسوی جانان (امام) می وزید. صد افسوس که فرصت نبود تا این رابطه و پیوند پنهانی مردم با امام را ترسیم و بازگو کند. کسی فکر نمی کرد که آن صندوقچۀ اسرار نابهنگام عروج کند. اگر خودش هم حتی در احتمال از این عروج باخبر بود، قطعاً زوایایی از شخصیت امام ترسیم می کرد و مسائل ناگفته ای را بازگو می کرد که یقیناً هیچکس جز او خبر نداشت. زیرا او در سفر و حضر، هارون برای موسایی بود که از اسرار او باخبر بود، از این
روست که در پیام ارتحال امام از افق جدیدی سخن می گوید که دیگران را بدان دسترسی نیست.
نکته دیگر این که یادگار امام در این پیام، باز خود را کاملاً نادیده گرفته است. خود را در نظر ندارد. نه سایۀ خود را می بیند و نه حتی خود را در سایه می بیند. در این پیام هر چه می گوید از اوست. از آن عزیزی که الحق عصارۀ تمامت اسلام و «خلاصۀ همۀ خوبی ها» بود. از امامی سخن می گوید که الحق حق رهبری را بر امت خویش تمام کرد. از امامی که هرگز به خاطر خویش، از دیگران خیری را فروگذار نکرد. از امامی که خود را وقف دین خدا کرد. در اسلام که به معنی واقعی در آن ذوب شده بود. از امامی سخن می گوید که جای او را هیچکس، به تمام و کمال پر نمی کند. چه بسا حمایتهای بی دریغ یادگار امام از مواضع رهبریِ پس از امام در درجه اول، برای حفظ و تداوم خط امام بوده است. صد افسوس که ما اینک در روزهایی از امام سخن می گوییم که حتی یادگار صادق ایشان هم، در جوارشان خوابیده است. اما باز گفتِ و طرح چند بارۀ اینها معادل بیان نکات گفتنی از انقلاب و اسلام و دین است، احمدآقا چون بزرگ شدۀ مکتب اسلام و تربیت شدۀ مشی و سلوک امام خمینی است و از آن وجود نازنین رایحه ای و نسیمی و نفحه ای بر کالبد شان دمیده است، با امام زندگی کرده است علاوه براین که از نسل اوست فرزند اوست و گوشت و پوست و استخوان از او دارد، می داند که اگر دیگران بمیرند در حد و اندازۀ خویش در یادها زنده می مانند. می داند که برخی قبل از فوت جسمی به واقع بلحاظ وجودی فوت کرده اند. یعنی حیاتشان به حیات گیاهی می ماند. یعنی نسیم پاییزی نوزیده، پرپر می شوند. بود و نبودشان حتی در یک حوض آب هم تحرک و موجی ایجاد نمی کند. می داند که از بین میلیون ها و بلکه میلیاردها انسان زندۀ کره خاک در هر دوره یا قرن و برهه ای از تاریخ، مردانی قد می کشند که به دریای نصرت الهی وصلند. وجودشان اگرچه به لحاظ جسمی با دیگران فرقی ندارد، اما در آن وجود روحی در حرکت است که در آن هیچ رنگی از ریا و هوای نفس وجود ندارد. می داند که آنان تمام حرف ها، سختی ها، حرکات و حتی نظر ها را در جهت رضایت خدا می زنند. من معتقدم حتی در مواقعی که این امام اقرار به اشتباه کرده است، یقیناً مشیتی در آن نهفته است. مثلاً در جریان انتخاب آقای بازرگان به نخست وزیری و میدان دادن به انقلابی نماهای اول انقلاب و پس از
آن به ریاست جمهوری بنی صدر، برخی معتقد بودند حضور آنان در صحنۀ سیاسی و اجرایی کشور، اشتباه بوده است. درحالی که من معتقدم اگر به نیروهایی که از سر دل و عمق جان مرید امام نبودند فرصت داده نمی شد، شاید تاکنون هم ماهیت آنان ناشناخته مانده بود و هنوز هم سر سفرۀ بی دریغ انقلاب اسلامی و نهضتی که امام آن را طراحی کرده و بنیاد نهاده بود، خود را ذیحق می دانستند. اگرچه به بهای گزاف و سنگین این حقیقت بدست آمد که آنان دوستانِ نانی بودند نه جانی، اما انقلاب در عوض بیمه شد و از خطر بیگانه باوران، خلاصی یافت. احمد آقا در قسمتی از پیام ارتحال امام آب سردی روی دست کسانی ریخته است که به تصور باطلشان منتظر بودند با رحلت امام مسیر و چراغ نهضت و انقلاب یا تعطیل و یا خاموش شود یا در حد کورسویی و کوره راهی مطرح شود.
به یاد داریم در برخی مواقع، حتی شایعه سازان و شایعه پراکنان بخصوص به تحلیل اوضاع داخلی ایران پس از رحلت امام می پرداختند بخصوص در مواقعی که حضرت امام بیمار بودند این شایعات اوج می گرفت. امام در مواردی اعلام می کرد که این انقلاب و مردم و نهضت راه خود را پیدا کرده است و با رفتن خمینی، نهضت به راه خود ادامه خواهد داد. یادگار امام در همان پیام ارتحال که مقارن با روز عروج امام صادر کرد از آنان به «کوردل ها» و کسانی که در عالم سیاه ذهن خویش انتظار غروب آفتاب امام را می کشیدند، یاد می کند. یادگار امام به عشقی که سازنده بزرگترین حماسۀ دوران است اشاره می کند، عشقی که تا حضور امام عصرِ یعنی صاحب اصلی این انقلاب، ضامن بقاء و تداوم نهضت است. اگرچه فراق و جدایی پدر برای پسری چون احمد آقا بسیار سخت و غیرقابل تحمل است؛ پدری که به هیچ عنوان کسی جایش را پر نمی کند. اما یادگار امام بقدری با هدف نهضت امام آشنا است که بفکر حفظ «حاصل عمر» امام است. وقتی امام از میان امت خویش عروج می کند و در ملکوت اعلی، در محضر حضرت حق به آرامش ابدی می رسد، تنها دلخوشی یادگار امام استجابت دعای مردم است که پس از مسألت برای بقاء و طول عمر امام می گفتند: «خدایا خدایا از نهضت خمینی محافظت بفرما». شعاری که همیشه امام در شنیدن این قسمت آن خوشحال تر بود تا شنیدن «خمینی را نگهدار». خدایا خدایا خمینی را نگهدار،
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما. این شعار که برای ما عادی شده بود در واقع یک شعار مبنایی و اساسی است. یعنی ما موظفیم این نهضت را به دست صاحب اصلی آن یعنی امام عصر (عج) برسانیم.
یادگار امام ضربان قلب به ظاهر از کار افتاده امام را در نبض تند مستضعفان عالم بگوش جان می شنید. هرجای عالم که عدالتخواهان و مستضعفان موحد و محرومان عالم علیه استکبار قیام کنند در واقع طپش قلب امام است، یعنی امام زنده است تا آزادیخواهی، عدالتخواهی و حق طلبی و ستم سوزی و فریاد حق جویی بلند است. امام صدای همۀ آزادیخواهان موحد جهان خواهد بود. امام حرکتی را آغاز کرده است، گردونه ای را به حرکت درآورده است، نهضتی را بنیاد نهاده است که از حرکت باز نمی ایستد، آتشی را در وجود افراد شعله ور ساخته است که انشاالله تا ظهور امام عصر به خاموشی و سردی نمی گراید.
زیـن آتش نهفته کـه در سینه مـن است خورشید شعله ای است که در آسمان گرفت
«حافظ»
نکته بسیار مهم دیگر در پیام عمیق یادگار امام این است که امام یک لحظه از فکر
تازیانه خورده های مستضعف، آسوده نبود. امام چه در دوران تبعید که بر او بسیار سخت می گذشت چه در آغاز نهضت اسلامی و چه پس از پیروزی در سالهایی که در اوج قدرت بود و زعامت عامه مسلمین را به عهده داشت، هرگز به دنیا، تعلقات و ظواهر آن توجه نکرد. برایش فرقی نمی کرد یک طلبه ساده باشد، یک روحانی عادی باشد یا در مسند قدرت، آن هم در بالاترین مسند قدرت دینی و سیاسی قرار گیرد. امام برای برپایی بساط قدرت، انقلاب نکرده بود، برای مسندنشینی انقلاب نکرده بود، فقط برای خدمت به امت اسلامی، آن هم مستضعفانی که به تعبیر زیبا، دقیق و جامعه شناسانه یادگارش، کرامتشان سرکوب شده بود قیام کرد. امام به خوبی با امت خویش رابطه برقرار می کرد. امام می دانست، طی سالهای سیاه خفقان، طی سالهای ننگین حکومت طاغوت، ملت ایران چقدر تحقیر شده بود، چقدر از هویت انسانی دور افتاده بود، چقدر از تکامل و رسیدن به کرامت والای انسانی محروم مانده بود، چقدر توسری خورده بود، چقدر به بردگی و بندگی طاغوت تن داده بود، چقدر خود و تاریخ و گذشته اش را فراموش کرده بود و در حق او چه جفاها شده بود. می دانست چقدر او را از حقوق فطری و طبیعی محروم کرده بودند، چه فریادهایی که در گلو نیامده خاموش شده بود. چه آزاد مردان و آزاد زنانی که به عشق امام و ارزشهای دینی شکنجه شده بودند، کشوری کاملاً وابسته، استعمارزده، غارت شده، حتی عقب نگهداشته شده، کشوری که حتی ژنرالها و سرهنگهایش را، نوکر آمریکایی ها بار آورده بودند. کشوری که برای فساد و انحراف جوانان، محیط را کاملاً مهیا کرده بودند. کشوری که گروهی خود فروخته، بی دین، لاابالی، وطن فروش و وابسته به بیگانگان، فاسد، عیاش و حتی مرتبط با اسرائیل در آن به قدرت رسیده بودند. امام با آقازاده ها با متمولین با از ما بهتران، با مرفهان بی درد، با آنانکه واژه رنج، درد و محرومیت در قاموس جودیشان جایی نداشت، انقلاب نکرد. امام با کاخ نشینان و کسانی که در ناز و نعمت عرق بودند، انقلاب نکرد. امام یک موی کوخ نشینان و آستین پاره ها و مستضعفان را به تمام عالم نمی داد. امام هرگز بر خوان آنان که خونشان را از دیگران غلیظ تر می دانستند، ننشسته بود، هرگز بدانان روی خوش نشان نداده بود، هرگز آنان را در حریم خویش راه نداده بود. امام فقط و فقط بندۀ خدا بود و لاغیر. امام هرگز در برابر آنان که صاحب قدرت و مسند بودند تواضع
نکرد. اما در برابر گرسنگان، پابرهنگان، آستین پاره ها، مستضعفان تواضعی نشان می داد که انصافاً وصف ناپذیر است. امام اسلامی را که در پی پیاده کردن آن بود، «اسلام ناب محمدی» نامید. می دانست که جدش رسول الله با اسلامی شروع کرد که برای همۀ آنان که به فطرت پاک و معصومانه خویش رجوع می کردند، جا وجود داشت. حتی بگویم قرائت امام از اسلام آنان را بر صدر می نشاند، بدانان عزت می بخشید، بدانان کرامت می بخشید. امام همان محرومان را ولی نعمت خود می دانست. به واقع معتقد، بود نه برای کسب رأی و درجه یا وجه و اعتبار یا مقاصدی که متأسفانه در فرازهایی خاص، کشور بدان سو کشیده می شود. امام پابرهنگان عالم را بسیج کرد، اگر در آسمان وجودشان در دلشان اندک ابر تردیدی بود همه را زدود. مسیحا دمی بود که همۀ اقوام را از سیاه و سفید، قوم و قبیله به ندای توحید فرا خواند. همه به دعوت او لبیک گفتند، همه را همراه خویش ساخت و بیش از هر کسِ دیگر، یادگار برومند و صدیق او از این نگاه و باور امام باخبر بود. در چشم امام مهر و عشق ورزی نسبت به مستضعفان را به خوبی می خواند امام جنگی را مطرح کرد که شاید فلسفۀ نهضت تمام انبیای الهی بر سر آن یا در نتیجۀ برپایی آن شکل گرفته است. جنگ فقر و غنا، جنگ اسلام و کفر، داد و بیداد و مگر فلسفۀ نهضت انبیاء، جز بر سر اثبات حق و محو باطل بوده است. مگر عصارۀ نهضت همۀ انبیاء برای اقامۀ عدل و حق و داد و زدودن ظلم و جور و ستم نبوده است؟ نکتۀ مهم اینکه، امام این جنگ را همیشگی می داند، معتقد نیست اگر ما بر شاه پیروز شدیم، اگر حکومت طاغوت نظام فرسودۀ پهلوی را نابود کرد، جنگ تمام شده است مأموریت کامل شده است حتی با سقوط حکومت دیکتاتوری چون صدام نباید به پایان مبارزه دلخوش بود. امام حتی یکی از معیارها و ملاکهای اصلی را در تقسیم بندی یا صف بندی روحانیت، رابطه و تعامل آنان با اصحاب قدرت برمی شمارد. آنجا که در پیام تاریخی خود موسوم به منشور روحانیت می گوید: «علما و روحانیت متعهد سینه را برای مقابله با هر تیر زهرآگینی که به طرف اسلام شلیک می شد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند. اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشورای 15 خرداد رقم خورد. در 15 خرداد 42 مقابله با گلولۀ تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان می نمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهۀ خودی گلولۀ
حیله و مقدس مآبی و تحجر بود؛ گلولۀ زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را می سوخت و می درید. در آن زمان روزی نبود که حادثه ای نباشد، ایادی پنهان و آشکار امریکا و شاه به شایعات و تهمتها متوسل شدند حتی نسبت تارک الصلوة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزه را به عهده داشتند می دادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون می گریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوی می خواهند ریشۀ دیانت و اسلام را برکنند و عده ای روحانی مقدس نمای ناآگاه یا بازی خورده و عده ای وابسته که چهره شان بعد از پیروزی روشن می گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار می نمودند.» (صحیفۀ امام، ج 21، ص 280 ـ279).
در این فراز از پیام تاریخی امام موسوم به منشور روحانیت، نیز حساب روحانیت اصیل و انقلابی، متعهد و آزادیخواه، با عده ای روحانی نمای مقدس نمای ناآگاه و بازی خورده کاملاً جدا می شود. اتفاقاً با خواندن قسمتهایی از پیام تاریخی یا مقالۀ یادگار امام موسوم به «پدر ای علمدار مکتب مظلوم» تصور می کنم مرحوم حاج احمد آقا کاملاً منشور روحانیت امام را در نظر داشته است. حاج احمد آقا امام را برآمده از کانون حوزه های علمیه با این ویژگیها می داند. (مجموعۀ آثار یادگار امام، ج1، ص 292)
یکی از ضمانت های خلل ناپذیر را برای استمرار یاد و امتداد خط روشن امام تا ظهور حضرت بقیة الله الاعظم بسیج مستضعفان می داند. بسیجی که به بازوی توانای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تبدیل شده است.
«امروز پیکر رشید بسیج مستضعفان که مردمی ترین ارتش توحید در سراسر تاریخ است به بلندای تاریخ انقلاب توحیدی انسان در برابر امواج توطئه های دشمنان امام و اسلام ایستاده است و دو بازوی توانمند مسلح امت یعنی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش سرفراز اسلام که از حمایت و عنایت مداوم امام خویش قوت و سربلندی جاودانی یافته اند ضامن تداوم رهبری خمینی و امتداد خط روشن او تا ظهور ـ بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ خواهند. بود.» (مجموعه آثار یادگار امام، ج 2، ص 292).
یادگار امام به صراحت به افراد سیاه دل می گوید: امام حیاتی جاودانه دارد امام را اینک که از میان ما رفته، باید در صحیفۀ دل میلیونها و بلکه یک میلیارد مسلمان روی زمین زنده تصور کرد. امام برای امت خویش ارمغانی به یادگار گذاشته است که امت وفادار و شیدایش با تمام وجود باید از آن پاسداری کنند و او را کاملاً حفظ کنند. امتی که سیاه روزی ایران و ایرانی را در دوران پهلوی دیده است وقتی از وجود مستشاران و عوامل امریکایی و سایر نیروهای امنیتی بی خبر بود امام بدانان آگاهی بخشید. می داند که اگر در بهترین حالت خدای ناکرده نهضت شکست بخورد یا انقلاب از مسیر خارج شود یا سر و کلۀ بیگانگان پیدا شود باز روز از نو روزی از نو. به همین دلیل است که یادگار حضرت امام از صلابت و استحکام و مقاومت و اعتبار راسخی که امت اسلامی به دست آورده آگاه است. می داند که امت به دیروزِ تاریک و ننگین، باز نخواهد گشت.
یادگار امام چه زیبا و شیوا و خردمندانه با بلند نظری از صدور انقلاب حرف می زند صدوری که به هیچ وجه توقف نمی پذیرد، زیرا روح بلند امام و نهضت و انقلاب اسلامی، آرمانهای بلند و الهی امام آنک در رگ رگ وجود جهان اسلام ساری و جاری شده است. در واقع پیام نهضت را
تمام مسلمانان گرفته اند. شاید شرایط سیاسی و اجتماعی در کشورشان به گونه ای نیست که چون ملت رشید ایران قیام کنند. کشور و امت خویش را از شر اجانب و سلطه و سیطره غرب و شرق رها کنند. اما مهری که از امام در دل یاران نشسته است آنقدر می ماند تا در زمان مناسب شعله ور شود، امروز شاید نتوان حرکتهای گوناگون امت اسلام بخصوص حق طلبی، آزادیخواهی و استقلال را بی وجود خمینی تحلیل کرد. کافی است تحقیقی عمیق و مسند از تأثیر اندیشه ها و آرای امام در فلسطین و لبنان و عراق و افغانستان بدست داد تا روشن شود که امام هنوز هم کانون حیات و حرکت نهضت ماست. بدون مبالغه باید گفت امام توانست دین اسلام را احیا کند. تصور کنید اگر انقلاب اسلامی به رهبری امام صورت نمی گرفت اگر ملت های مظلوم جهان با نام اسلام و امام آشنا نمی شدند قطعاً سرنوشت شوم و نحسی در انتظار همۀ کشورهای اسلامی بود. اگر بپرسید چرا انقلاب اسلامی در کشورهای غیر مسلمان اثر می گذارد پاسخ این است که قیام مردمی ملت ما به زعامت امام سایر ملتها را بیدار کرد و بدانان جرأت بخشید. آنها وقتی به شور و علاقه امام و امت به حضور الهی مردم در صحنه های انقلاب، به اطاعت و پیروی بی چون و چرای ملت از امام، به ایثار بی نظیر امام برای رسیدن به اهداف بلند و معنوی و به آرزوی همارۀ امام برای رساندن امت خویش به سرچشمۀ بقا و بیداری به از خودگذشتگی امام در راه وصول به آرمانهای بلند خویش که همانا حاکمیت اسلام در ایران بود نگاه کردند، به خود آمدند. سایر کشورها اگر با نگاه و اهداف اسلامی هم حرکت نکردند اما بالاخره جرأت و جسارت پیدا کردند. امروز اعتراض در مقابل افزون خواهی ها، تکبر، غارت گری و استعمار و استکبار جهانی کار عادی و خواستی ملی شده است و کوچکترین حرکتی علیه منافع ملت و امت اسلام با بیداری و اعتراض عمومی روبروست، این بیداری و هشیاری را چه کسی به ما بخشیده است. چه کسی ما را جگردار بار آورده است. چه کسی فریاد اعتراض ما را علیه ظلم و جور بلند کرده است؟ این مطالب را هر چند هم اندکی حاشیه روی است، برای نسلی می نویسم که امام را شخصاً درک نکرده است. شاید گذشته گرایی آن هم برگشت به شرایط تاریک و خفقان، برای نسل اول انقلاب دردآور باشد، زیرا تکرار و باز آفرینی آن روزهای ملال و اندوه و ذلت و اسارت و خفقان و ظلمت به نوعی جفا
باشد، اما اگر باز گفت و باز آفرینی آن شرایط، درس عبرتی باشد برای امروز، قطعاً مفید است. ما به قدری گرفتار دنیازدگی و فراموش شده ایم، که یادمان رفته است دیروز در چه شرایطی بسر می بردیم. نمی گویم اینک در اوج آزادی حتی آزادی های مشروع اسلامی و منطقی و معقول بسر می بریم که یقیناً دریچه این بحث را نباید بسته نگهداشت و با توجیه خفقان دوران پهلوی برخی نگاههای انقباضی را تحمل کرد. حتی برخی تنگ نظریها را به حساب امام و اسلام گذاشت که در جای خود باید بدان پرداخت و علت آن را بررسی کرد، که چرا اینک گروهی را در کوچۀ بن بست قرار داده اند یا به قول سنایی:
در میان قعـر دریا تخته بندم کـرده اند باز گویندم که دامن تر نکن هشیار باش
«سنایی»
گروهی از راه رسیده به آنان که حق تقدم و فضل و پیش قراولی دارند جفا می کنند، بی تردید اگر امام در میان ما بود کفۀ ترازو هر روز به نفع از راه رسیدگانی که برخی از آنان
همراهان واقعی امام و نهضت نبوده اند، سنگین نمی شد. اگر امام بود به یقین می گویم اجازه نمی داد در حق یارانش این کم لطفی ها شود، اگر امام بود به آنان که انقلاب را در حد اصلاحِ ظاهر امور می خواستند، میدان نمی داد. اینکه شاه هر لحظه نخست وزیری را عوض می کرد و اندکی از آزادی و حقوق مردم حرف می زد نه بدان معنا بود که واقعاً بدانان معتقد بود بلکه می خواست آتش قهر و خشم امام و امت و طوفان سهمناک انقلاب فرو نشیند و باز کودتای دیگر و تعویق پیروزی انقلاب و دستگیری بسیاری از یاران امام حتی خدای ناکرده، شهادت امام و یا حداقل تبعید مجدد امام، آن هم تبعیدی غیرقابل برگشت را طراحی می کرد. اینکه می گویم رهبری داعیانه، پیامبرگونه و انقلابی امام، پس از حدود سی سال از گذشت نهضت و انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی، تازه می دانیم که امام غیر از خردمندی و تیزهوشی خارق العاده ای که داشته است یقیناً نیرویی دیگر غیر از نیروی های مردمی و انقلابی هم مددکار او بوده است و آن جز نیروی الهی و عنایت خاص حضرت حق نبوده است. امروز درمی یابیم که «ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم» (قرآن مجید) در آن روزها و در شرایطی که شاه در اوج قدرت نظامی و اطلاعاتی و امنیتی بسر می برد، چگونه امام توانست همۀ موانع را از سر راه بردارد. اینک که در نکوداشت جشن های مبارک بیست و نهمین سال پیروزی انقلاب اسلامی شاهد صحنه های شور و حضور میلیونی امت الهی ایران و اطاعت از امام هستیم، اندکی به تأمل فرو می روم. حیرتی وجودم را فرا می گیرد، که عجب روزگاری بود، عجب ملتی بودیم، عجب امامی داشتیم. دلهای امت ما را خداوند چنان رئوف کرده بود، که غیرممکن بود، شاه بتواند در بنیان مرصوص ما خللی وارد آورد. چه شد که شاه کشور را ترک کرد؟ چه شد که حاضر شد ایران و تخت و تاج شاهنشاهی را که به زغم خود میراث الهی می دانست رها کند؟ چه شد که دیگر، دیکتاتوری با آن هم قدرت با چشم اشکبار و در نهایت خفت و ذلت ایران را ترک کرد؟ با کدام تحلیل قبول کرده بود حکومت را به افرادی چون شریف امامی، آموزگار و ازهاری و بختیار بسپارد؟ شاید آنان که او را چون مهرۀ شطرنج جابه جا می کردند، آنان که به زعم خودشان با تمام توان و قوا، مقابله با حرکت و انقلاب اسلامی امام را مدیریت می کردند، عوامل و نیروهای امریکا و انگلیس و اسرائیل و غیره، فکر می کردند موضوع
را به شیوۀ قبل حل کنند، تاریخ را تکرار کنند، به ظاهر شاه را از ایران خارج کنند، تا خشم مردم فرو نشیند بعد در فرصتی مناسب که به زعم و تصور غلط آنان امت به خواب دیگر فرو رفت، امام را از امت بگیرند و شاه به پشتوانۀ امریکا دوباره برگردد. و دوباره سیاهی و جور و ظلم و جفا. اما کوته بینی و تحلیل های بی مبنا و دنیایی، آنان را کور کرده بود. هرگز از اهداف بلند امام باخبر نبودند. هرگز تصور نمی کردند یک پیر روحانی، یک روحانی تبعیدی، چگونه می تواند امتی را بیدار کند، با خود همراه کند با اینکه می دیدند مردم فریاد می زنند «یا مرگ یا خمینی»، یا شعار انقلابی «وای اگر خمینی اذن جهادم دهد ـ ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد» و شعارهای پرمحتوا و عمیق دیگر را جدی نمی گرفتند. گویا وعدۀ خداوند این بود که چشم و گوش و دریچۀ عقلشان بسته بماند. واقعاً نمی دیدند که مردم به صرف صدور یک بیانیه از سوی امام، آن هم در شرایط بسیار سخت و امنیتی عراق یا از پاریس، چگونه مردم شهادت را کاری ساده تلقی می کردند و جان را که عزیزترین گوهر و ودیعه الهی است در کف اخلاص نهاده از عزیزان و فرزندان انقلابی خویش برای احیای دین خدا برای اسلام و جمهوری اسلامی دل می کندند. بدون آنکه احساس ضعف و خللی در وجودشان پیدا شود. امام در واقع مس وجود امت خویش را طلا کرده بود. نقش امام بود
که امت خفته دیروز، شهادت را سعادت و فوض عظیم الهی می دانست. دقت شود، اینکه امتی بدانجا برسد که شهادت را سعادت بداند، اوج تکامل یک ملت است، به همین دلیل بود که امام فرمود: «امت ما الهی شده است». اینک پس از حدود هیجده سال از صدور این بیانیه توسط یادگار امام می گذرد و برخی از عبارت های آن را کلمه به کلمه سطر به سطر با درنگی تأمل برانگیز باز می خوانم و نگاهی به محیط اطراف خویش می افکنم تازه درمی یابم که چرا یار و قرین امام می گوید:
«کاروان سالار انقلاب اسلامی که عهد خویش را با خدای خویش به پایان برده است پیشاپیش کاروان بلند شهیدان انقلاب در پیشگاه حضرت حق با سربلندی ایستاده است و شاهد ادامه نهضت شکست ناپذیر اسلامی است که از 15 خرداد 1342 به رهبری خود او آغاز شد و تا قیام حضرت حجت ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ ادامه خواهد یافت و همچنان امت را به برادری و وحدت پیرامون اهداف و مصالح انقلاب اسلامی و تسلیم ناپذیری در برابر فشارها و توطئه های دشمنان فرا می خواند و از امت رهبری جز پاسداری از اسلام و انقلاب اسلامی نمی طلبد.» (مجموعه آثار یادگار امام، ج 1، ص293).
از آن پیام تاریخی اندکی جلوتر می رویم پس از آن، می توان مدعی شد برای نزدیکترین شخص به امام یعنی مرحوم حاج احمد آقا رسالت و مسئولیت خطیر جدیدی مطرح شده است و آن در یک کلمه پاسداری از نهضت و انقلاب و اهداف و اندیشه های بلند امام است. هرگز نه در دوران همراهی و حیات امام کسی به یاد دارد که از صحبت ها و کلام فرزند برومند امام بوی منیت یا حتی طرح شخص خود به مشام برسد و نه پس از رحلت امام. مبالغه نیست اگر بگویم همانگونه که امام عزیز در اسلام ذوب شده بود فرزندشان که امین واقعی ایشان محسوب می شد در امام ذوب شده بود هرگز برای خود از متاع دنیوی و مقامات چیزی را طلب نکرد. دقت شود گاهی کسی در موقعیتی نیست که بتواند مقام و متاعی را کسب کند، اما شعار می دهد که ما ترک دنیا کرده ایم و دنیا را سه طلاقه کرده ایم. این هرگز قابل مقایسه با آن نیست که کسی بتواند از تمام شرایط و امکانات بهره ببرد، اما دل بکند. شاید اگر یادگار امام اندکی به فکر تعلقات دنیوی بود
حتی ذهن عمومی جامعه هم حق به جانب او می داد زیرا او فرزند امام و سالها در خدمت امام و امین او بود. حق دارد که برای خود مقام و جایگاهی دست و پا کند. چه بسا برخی پیشنهاداتی که به فرزند امام برای قبول مسئولیت اجرایی شد، با همان نگاه تلقی و ذهنیت صورت گرفت. اما دیدیم که یادگار عزیز امام با وجودی که از زمرۀ بزرگان کشور محسوب می شد، و می توانست خود را به امام پیوند بزند که پیوند خورده بود و در جایگاه ریاست جمهوری قرار گیرد و مسئولیت های خطیر دیگر را بپذیرد، اما شگفتا از آن مرد خودساخته، شگفتا از یادگار امام، شگفتا از ترک دنیا، شگفتا از رهایی مقامات دنیوی واقعاً تنها رسالتی که یادگار امام پس از عروج ملکوتی امام به عهده گرفت در یک کلمه «پاسداری از نهضت امام» بود.
یادگار حضرت امام در مقاله ای پرمحتوا و عمیقی با عنوان «پدر ای علمدار مکتب مظلوم» در واقع به تحلیل شخصیت، مشی و سیره، ابعاد علمی و اخلاقی، ترسیم وجهۀ مردمی، تبیین روحیه حماسه آفرینی و استکبارستیزی امام پرداخت. باوجودی که دریا را نمی توان خلاصه کرد، با وجودی که خورشید را نمی توان جزئی نگریست، با وجودی که آسمان آفتابی اندیشه های امام را نمی توان به خوبی ترسیم کرد، باوجودی که معرفی امام در یک مقالۀ حدوداً شانزده صفحه ای تقریباً کاری ناممکن است، اما چون مرحوم حاج احمد آقا با امام زندگی کرده است و از نزدیک او را می شناخت از عهدۀ این کار به خوبی برآمده است. این مقاله در واقع فهرست خلاصه ای است از ابعاد وجودی امام خمینی. خودِ صاحب مقاله اقرار می کند قلم زدن دربارۀ امام کاری است بس دشوار، نکتۀ دقیقی که باید در این مقاله بدان توجه داشت، این است که معمولاً افرادی نیازمندند که برای معرفی آنان اصحاب قلم و فکر مطالب و مقاله ای بنویسند در حالی که امام خمینی را به مطالب ما کوچکترین نیازی نیست. نه تنها وقتی که امام رخت از جهان خاک به سراپرده افلاک کشیده است نه تنها وقتی که امام از میان رفته و در سرای امن الهی آرام خفته است، بلکه وقتی هم که در قید حیات بود به حتی فرزند خویش هم کوچکترین نیازی نداشت. نیاز نداشت تا در دفاع و معرفی او چیزی بنویسند. هرگز از کسی نخواست در دفاع از او مطلبی یا سخنی به زبان آورد. راستی در جهان راز و نیاز در دنیای وابستگی در دنیای پیوند و نیاز شدید انسانها به یکدیگر، در
زمانه ای که بسیاری برای اثبات آرای خود نیازمند دفاع و حتی بسیج دوستان و یاران و هم کیشان و اعضای تشکیلات و حزب و گروه خویش اند، چگونه است که مردی به جایی می رسد، در موضعی قرار می گیرد که در تمام عمر از هیچکس طلب یاری و دفاع و توقعِ حمایت ندارد. در روزگاری که برخی برای اثبات هویت خود شدیداً نیازمند مدافعان و حامیانی هستند، امام در عین حال که میلیونها نفر گوش به فرمان داشت اما هرگز از کسی برای دفاع از خود چیزی را تقاضا نکرد. اگر کاری را از مردم توقع داشت یقیناً برای اسلام و قرآن و دین خدا بود نه برای خمینی. اگر می خواست مردم از او حمایت کنند حمایت از تفکر و اهداف و نظام و حکومتی بود که طراحی کرده بود، هیچ منفعتی را برای خودش تعریف نکرده بود. از این روست که یادگار امام معتقد است امام همۀ وجودش «انقطاع الی الله» بود (مجموعه آثار یادگار امام، ج 1، ص 337).
در این مقاله یا تعریف هم باز ماییم که به توصیف امام نیازمندیم. با شوخ چشمی باید گفت حتی یادگار امام هم به او نیازمند است. البته تطویل یا اطاله کلام با معشوق لذتی دارد که به وصف در نمی آید. در واقع باید رمز استقلال و مناعت طبع را تنها در این دانست که امام بیش از آنکه امت خود را الهی بداند. خودش الهی شده بود. فقط در رابطه با خدا و جلب رضایت خدا بود که امام هر کاری را انجام می داد. نکتۀ جالب و گفتنی اینکه، حضرت امام در عین اینکه به بالاترین مقامات عرفانی و معرفتی دست یافته بود اما با تمام وجود به فکر مردم بود. به فکر رفع مشکلات مردم و پیگیر بازگرداندن کیان و حیثیت و اعتبار و کرامت زایل شده ای بود که از سوی طاغوت طی سالهایی از آنان گرفته شده بود. همیشه در پی عزت بخشی امت خود بود. نکتۀ گفتنی دیگر اینکه، مگر فقط امام مرجع بود؟ مگر فقط امام روحانی بود؟ مگر فقط امام سیاسی و مبارز بود؟ اما چرا آن پیر وارسته با وجودی که نسبت به سایر افراد به خصوص مراجع دیگر در دوره ای، کمترین حضور و رابطه را با مردم داشت، حداقل پانزده سال هم دور از ایران بود و در تبعید بسر می برد و در این دوران هم شرایط تاریخی ـ اجتماعی را به گونه ای فراهم آورده بودند که امام با عامۀ مردم در تماس نباشد، فقط اصحاب خاص، مریدان خطرپذیر، شاگردان مبارز و یاران جان برکف بودند که مستقیماً آن هم در سخت ترین شرایط سیاسی ـ امنیتی با او رابطه داشتند. در واقع امکان دسترسی
امام برای عامۀ مریدان و حتی مقلدان او فراهم نبود. اما چه شد که وقتی آتش نهضت شعله ور شد، همه حتی سایر مراجع هم در سایه پیروی امام بود که حرفی می زدند. مراجع آگاه و روشن بین کسانی بودند که برای اثبات وجود خود حرفهایشان را همسو با امام می زدند و دیدیم که برخی تا به فکر خود افتادند و بانگ «انا رجلٌ» زدند امت آگاه، حتی مریدان آن مرجع خود را از گرد او، کنار کشیدند. یادگار امام این راز سر به مهر را چنین تحلیل می کند که چون امام مظهر آرزوها، خواست ها و آرمانهای امت درد کشیده و مظلوم خود بود، توانست تا اعماق جان مردم نفوذ کند، شاید اول بار یادگار امام است که از واقعیتی پرده بر می دارد که همانا ناشناختگی امام حتی برای طلاب و روحانیون حوزه هاست (مجموعۀ آثار سید احمد خمینی، ج 2، ص 338).
چه کسی توانست آن همه دل را بسوی خود معطوف کند؟ چه کسی بود که مهر خمینی را در دل امت چنان انداخت تا مصادق این عبارت باشد که «با شیر اندرون شد و با جان بدر شود» کسی می تواند این مهر و محبت را جز از جانب خدا بداند؟ به گذشته برمی گردیم شرایط بسیار پیچیده ایران را در لحظه های ورود امام به ایران مرور می کنیم. در شرایطی که هیچیک از ابزار قدرت و حکومت در اختیار امام نبود در شرایطی که رژیم پهلوی در اوج قدرت بود در شرایطی که متسشاران نظامی و خبره و حرفه ای امریکایی در ایران بودند، در شرایطی که کاخ سفید لحظه به لحظه در جریان اتفاقات ایران قرار می گرفت، در شرایطی که در آسمان ایران ملخی اجازۀ پرواز نداشت، در شرایطی که حکومت پهلوی از حرکت به سوی فتح دروازه های به اصطلاح تمدن
بزرگ! حرف می زد شاه در سر خیال دستیابی و رسیدن به قدرت پنجم جهان را در سر می پروراند! چه شد که ناگهان تمام آن سدها فرو ریخت؟ چه شد که تمام اقشار ملت اعم از روستایی و شهری، دانشگاهی و روحانی، بازاری و عامۀ مردم، مشتاقانه برای بازگشت امام لحظه شماری می کردند؟ چه شد که تمام عوامل سیاسی ـ امنیتی رژیم شاه و امریکا از هر تصمیم عاجز شدند؟ انگار خداوند عقل و فکرشان را از کار انداخته بود. انگار خداوند امکان هرگونه تصمیم شوم و توطئه را از دشمنان امام گرفته بود. انگار عقلشان به جایی قد نمی داد. انگار نیرویی الهی تمام نیروهای نظامی ـ سیاسی و امنیتی و اطلاعاتی شاه و امریکا را گنگ و خواب کرده بود، تا امام در کمال آرامش، نقشه ها و برنامه هایش را به پیش ببرد. ساده اندیشی است اگر به جز ارادۀ قوی و محکم الهی به عنوان پشتوانۀ امام به چیز دیگر دلخوش کنیم.
نکتۀ بسیار مهم و عبرت انگیزی که یادگار امام بر آن تأکید می ورزد و به تجربۀ تاریخی اصل رسول الله نیز استناد می کند، اینکه مبادا بر اثر غفلت یا خدای ناکرده سوء تدبیر و روش های نامعقول یا غیرمنطقی در ادامۀ انقلاب، مردم، بار دیگر به فکر شرایط قبل از انقلاب بیفتند. اگرچه مقایسه دوران جاهلیت با دوران ما شاید اندکی منصفانه نباشد، اما نمی توان قدرت بی نظیر رسول الله را در عصر خویش نادیده گرفت. هشداری که یادگار امام می دهد اگرچه خطر رجعت به جاهلیت قبل از اسلام در امت ما دیده نمی شود، اما از مسیر منحرف گشتن را باید واقعیت تلخی دانست که اگر به وجود آید، به واقعیت تلخ تری باید تن داد که همانا نادیده انگاشتن دردها، رنج ها، مشکلات طاقت فرسایی است که امام و یاران راستین او برای پیروزی انقلاب اسلامی و حتی تداوم آن به جان خریده اند. امام در جایی سفارش می کرد که مبادا انقلاب بدست نا اهلان بیفتد.
عبرت تاریخی دیگر که احمد آقا با تیزهوشی و آینده نگری خاص بدان تأکید ورزیده است اینکه فقط دلخوش نباشیم که نسل جوان امروزی اعم از دانشگاهی یا روحانی به انقلاب و امام رو می آورند، شاید بتوان گفت اگر این نسل پاک و علاقمند به خوبی مدیریت نشوند و با گذشته انقلاب و امام و روند پیروزی و عقبه ها و مشکلات و موانع به خوبی آشنا نشوند و خطرات پیدا و نهان را نشناسند، در برابر طوفان های در راه ممکن است گرفتار آیند. لزوماً طوفان در راه از سوی
نیروهای شاه و عوامل وابسته به رژیم پهلوی و دشمنان فراری و قسم خورد برپا نمی شود و حتی به پا کننده طوفان های سهمگین لزوماً استعمارگرانی چون امریکا و اسرائیل و سایر هم پالگی های آنها نیستند خطری که یادگار امام نسبت به آن هشدار می دهد:
1 ـ بازگشت تدریجی و انحراف از اصول است.
2 ـ ایجاد فضای غبار آلود که امکان تشخیص راه را از بی راهه، دشوار می سازد.
3 ـ خطر مهلک و مهم دیگر خطر بازگشت و روی کار آمدن صاحب تفکر شکست خورده از امام و انقلاب است که ممکن است در نبود امام کشور و انقلاب را تهدید کند. یادگار امام این خطر را بسیار جدی می داند. به این عبارت های دقیق و آگاهانه و عبرت انگیز و هشدارهای سرنوشت ساز دقت شود.
«نسل جوانی که فوج فوج به راه انقلاب و اما رو آورده و می آورد، طلاب جوانی که وارد حوزه ای علمیه شده و می شوند و همه آنهایی که از این مسئولیت تداوم انقلاب را بر دوش می گیرند، اگر نسبت به گذشته آگاه نباشند، اندیشه های تحجرگرایانه و مقد س نمایانه را از عرفان و زهد و تعبـّد راستین بازنشناسند، سرچشمه و منشأ خطر را آن سان که باید تشخیص ندهند، خطر بازگشت تدریجی و انحراف از اصول در توفان حوادث آینده و فضای غبارآلودی که ممکن است از سوی صاحبان تفکّرات شکست خورده از امام و انقلاب، در نبود امام ایجاد شود، به طور جدی وجود دارد.» (مجموعۀ آثار، ج 1، ص 339).
یادگار امام براین نکته سنجی و آینده نگری امام تأکید می ورزند که امام هم در سالهای حکومت یا زعامت خود بخصوص پس از پیروزی انقلاب به خطر بازگشت تفکراتی که سالهای سال برای زدودن آثار آن خون دل خورده و قربانی ها داده گوشزد نموده است. برای امام بسیار دردناک است که او را درک نکنند، غیر قابل تحمل و تصور است که حوزه های علمیه نتوانند در جریان عظمت کار او قرار گیرند، دردناک تر آنکه شرایط را به گونه ای فراهم آورند تا از رنجی که امام کشیده تا حوزه ها و سایر اقشار را به این سطح از شعور و آگاهی برساند خدای ناکرده غافل باشند. این غفلت یعنی به تفکرات جاهلی و متجحرانه و گذشته های شوم و مقدس مآبی و
مقدس نمایانی که حتی عرفان و زهد و شیعه راستین را نشناسند (مجموعه آثار یادگار امام، ج 1، ص 339).
صاحب این قلم معتقد است که یکی از راههای حذف و یا کم رنگ شدن خط و راه امام این است که امام را در خانه ای از قداست قرار دهیم. او را ویترینی کنیم به او نزدیک نشویم او را از خود و حتی سایر اقشار جامعه جدا کنیم. بگوییم امام بسیار بزرگ است، بسیار والامقام است. در مقام رفیع جایگاهی قرار دارد، که کسی را به او دسترسی نیست او را در قداستی قرار دهیم که کسی از او بهره نبرد و این اولین مضّرات کار است. حالا که قرار است به امام نزدیک نشویم و قداست امام اجازه نمی دهد که در دنیای او وارد شویم پس برویم دنبال دیگران و این سرچشمه و آغاز انحراف است. شاید و سریعاً باید جلوی این انحراف را گرفت. اتفاقاً یادگار امام هم براین نکته تأکید دارند. نکته ای که تا حدی متأسفانه امروز بدان گرفتار آمده ایم یعنی امام را در روزها و مناسبتهایی خاص مطرح کنیم. او را فقط برای مرور صوری و تا حدی بی اثرِ دیروز و گذشته، مطرح کنیم. فقط در دهۀ فجر از او حرف بزنیم، تصویر آن را نشان دهیم و پس از آن تا سال دیگر و فرصت دیگر. این بدان معناست که از امام و اندیشه و راه مشی و سیرۀ او استفادۀ موضعی شود و این بزرگترین جفاست در حق امام. یادگار امام در عین حال که به پیروزی امام پس از بیست و دوم بهمن 57 اشاره می کند از خلاصه کردن انقلاب یعنی خذف و به حاشیه راندن تمام رنجها و خطراتی که امام بجان خریدند. نگران است نکته ای دیگر که بدو تأکید می ورزد اتفاقاً خیلی هم صریح و شفاف می فرماید این است که بدون آنکه امکان کوچکترین شبهه و تفسیر غلط یا تحلیل غیرواقعی فراهم شود، خلاصه سخن آن سفرکرده که بی تردید در غم و شادی امام شریک واقعی بود این است که برای رساندن اندیشه های زلال و ناب اسلام که امام اسلام محمدی می نامید به نسل تشنۀ خسته معاصر امام چه رنجهایی کشیده است و اینک عین سخنان ایشان:
«مردم ما و نسلهای آینده باید بدانند که پیروزی انقلابشان یکباره و بی مقدمه در 22 بهمن سال 57 اتفاق نیفتاد. هرگز چنین نبوده که امام در سال 41 و 42 قیامی کرده باشد و ظرف چند روز مسأله تمام شده و شکست خورده باشد و دوباره در سال 57 فرصتی پیش آمده و به پیروزی رسیده باشیم. پیروزی سیاسی انقلاب در 22 بهمن مترتّب بر پیروزیهایی بوده است که در میدانهای
سخت مبارزۀ طولانی امام با متحجرین و مقدس نماهای احمق و دین به دنیا فروشان به دست آمده بود. انقلابی به مراتب دشوارتر از انقلاب سیاسی لازم بود تا طلسم های تحجر شکسته شود، برداشتهای انحرافی از اسلام که تا عمق حوزه های دینی رسوخ کرده بود، زدوده شود و غبار قرنها هجوم بیگانگان و پیرایه های دروغین از دامن اسلام راستین شسته شود و زلال اندیشه های اسلام ناب محمدی به نسل تشنه و خستۀ معاصر برسد.» (مجموعۀ آثار، ج 1، ص 340).
برای شناخت راه طولانی و پرپیچ و خمی که امام طی کرده است برای نشان دادن و ترسیم واقعی مسیر سخت و ناهمواری که امام سپری کرده است، چاره ای نیست جز آنکه با فراغ بال و از سر انصاف و مروت و آزادگی آن مسیر را با تمام مشکلات و سختی ها از نو بشناسیم. هنر بزرگ امام که تاکنون یا بدان نپرداخته یا بسیار گذرا و سریع از کنار آن گذشته ایم این بود که موجودیت کشور را سرمایه می دانست و سعی داشت در بازسازی جامعه ایرانی ـ اسلامی کمترین دور ریز را داشته باشد. همانگونه که برای نوشتن اشعار خویش از حاشیۀ سفید روزنامه ها استفاده می کرد و سعی داشت گرفتار کوچکترین اسرافی نگردد، در بازسازی ارتش ایران پس از پیروزی همچنان عمل می کرد. سیره و مشی مدیریتی امام احیا و باز آفرینی سرمایه و هویت موجود بود. این کار بسیار سخت و طاقت فرساتر، از آن است که چیزی را از نو بنا نهند. امام به نفیِ کلیه سرمایه های کشور با توجیه اینکه مدتی در اختیار طاغوت یا همزمان با طاغوت یا حتی ساخته و پرداخته و طراحی دوره طاغوت است نمی پرداخت. هم در احیای ارتش و سایر سازمانها و ارگانهای دورۀ
طاغوت خارق العاده عمل کرد و هم در بنیانگذاری نهادهای جدید برای استقرار نهضت و دفاع و پیشبرد اهداف بلند انقلاب. شاید طاقت فرساترین نهادی که برای امام احیا و بازسازی آن حیاتی و مهم بود نهاد روحانیت و حوزه های علمیه باشد. آنچه از محتوای نوشته یادگار حضرت امام بر می آید این است که امام در برابر کم مهری ها و حتی مقابله و بدتر از آن جفایی که از سوی اصحاب جمود، رکود و قشری های حوزه بدو شد عرصۀ مبارزه مستقیم با طاغوت که میدان حبس و شکنجۀ و تبعید بود را بسیار سخت تر می دانست، زیرا ایستادن در برابر زورگویان، قُلدران و ستمگرانی چون رژیم شاه به هیچ عنوان با مقاومت و بازسازی دهها جریانی که به نام دین و اسلام به مخالفت با تفکر اسلام واقعی برخاسته بودند قابل مقایسه نبود. در آنجا جبهه دشمن معلوم و شفاف و رودررو به صحنه آمده بود اما در اینجا جبهه به ظاهر خودی می نمود، از اسلام دم می زد، از قرآن مایه می گذاشت و حتی تندتر از امام خود را نماز شب خوان و مقید به حتی مستحبات می دانست و در مواردی حتی در برابر امام هم جانماز آب می کشید. شکستن یک سد حتی بتونی محکم در عین حال که کار ساده ای نیست اما دست یافتنی و شدنی است. اما برای شکستن سد جمود، کنار زدن تفکر منجمد، بسته و قشری چون باید از آبرو مایه گذاشت و خون دل خورد و در مواردی برای رضای خدا به صبر و سکوتی طاقت فرسا تن داد و در برابر سیل تهمت ها و زخم زبان ها ایستادگی کرد، ده بار مشکل تر است. اینک به فرازهایی عمیق، مهم و پرمحتوی و در عین حال دردمندانه از دست نوشته های بسیار ارزشمند و روشنگرانه یادگار و مونس امام، مرحوم حاج احمدآقا نظر افکنیم، با ذکر این نکته که اگر امروز برخی از یاران دلشکسته امام از مهجور ماندن تفکر و تلقی و قرائت امام از اسلام دلگیرند و یا دم نمی زنند و یا صدایشان در طنین صداهای قدرت گم شده است، یادگار امام حتی یک سال از رحلت امام نگذشته بود از خطر انحراف و بازگشت جمود و سیطره مهلک قشری نگری دلنگران بود:
«راهی بس دشوار و طولانی و توأم با هزاران مشکل و سختی سپری شد تا امام توانست پرچم سرخ مبارزه و قیام را در کوران حوادث حفظ کند و بر پهنۀ ایران اسلامی در صحنه های شکوهمند دهۀ مبارک فجر و 22 بهمن به اهتراز درآورد. ایستادن و مقاومت کردن در برابر زورگویان و
قلدران و ستمگرانی چون رژیم شاه، قابل مقایسه با میدان مبارزه با دهها جریانی که به نام دین و اسلام به مخالفت با تفکر اسلام واقعی برخاسته بودند، نیست. در آن میدان حداکثر حبس و شکنجه و تبعید بود و خونی که می بایست تقدیم راه آزادی کنی، اما در این میدان، از آبرو مایه گذاشتن، خون دل خوردن و برای رضای خدا صبر و سکوت کردن می خواست تا در مقابل سیل تهمت ها و زخم زبانها بایستی، تا موفق شوی جمود و رکود و قشری نگری را درهم بشکنی و بار دیگر حوزه های علمیه را کانون جوشش اسلام راستین و بی پیرایه کنی و دوباره روحانیت متعهد را همچون همیشۀ تاریخ پرچمدار قیام و انقلاب اسلامی بود.» (مجموعۀ آثار، ج 1، ص 341).
اینک که در حال و هوای تحلیل روشنگرانه یادگار امام قرار گرفته ایم بهتر است عین سخن و نص نوشته و کلام امام را نیز مرور کنیم که جانمایه دفاع و شکوائیه فرزند برومند اوست:
«یکی از مسائلی که باید برای طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفسای نفوذ مقدسین نافهم و ساده لوحان بی سواد، عده ای کمر همت بستند و برای نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشتند.» (مجموعۀ آثار، ج 1، ص 341).
«اوضاع مثل امروز نبود، هرکس صد در صد معتقد به مبارزه نبود، زیر فشارها و تهدیدهای مقدّس نماها از میدان به در می رفت.» (همان، ص 342).
«یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ، بیشتر زخم برداشتند. گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بی دینی را تنها اغیار به روحانیت زده است، هرگز.» (همان، ص 342).
«ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاری تر از اغیار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامی اگر می خواستی بگویی شاه خائن است بلافاصله جواب می شنیدی که شاه... شیعه است!» (همان، ص 342).
بی تردید بازخوانی و تحلیل نوشته ها، رهنمودها، روشنگری های امام را باید همیشه از جمله وظایف اصحاب قلم و یاران و پیروان و عاشقان و مریدان واقعی امام دانست، هیچ سلاحی برنده تر از کلام و سخن امام نیست. هشدارها و فریادهای بی نظیری که امام بر سر علمای نجف و قم زد جز برای رضای خدا نبود. امام از کسانی نبود که اقشار مختلف جامعه را در ترازوی نقد بگذارد اعم از
دانشگاهی، بازاری، نظامی، فرهنگی و هنری ولی از قشر خود غافل باشد یا با سکوت و تسأهل از کنار قشر و جامعه روحانیت بگذرد. در عین حال که نوع تلقی و قرائت عده ای مقدس نمای واپسگرا خون دل می خورد، اما به مصداق این بیت که:
مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست از همین خاک جهان دگری ساختن است
می خواست از همان جامعه و قشر هم جهان دیگر بسازد و انصافاً هم ساخت، اما باز هم باید هشدار داد که بر روشنگران حوزه ها و نخبگان در خط امام است که از آن دستاوردها با تمام وجود پاسداری کنند و حتی بر سر رشد و تکامل آن پای بفشارند. ختم سخن، همدردی با امامی است که به واقع خود مصداق زنده، عینی و کامل مظلومیت بود. همانگونه که یادگار امام او را «علمدار مکتب مظلوم» می داند.
«عده ای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام می دانستند و هیچکس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دستۀ متحجّر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان، غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد، قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید.
حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد، به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و اِلاّ عالم سیـّاس و روحانی کاردان وزیرک کاسه ای زیر نیم کاسه داشت و این از مسائل رایج حوزه ها بود که هر کس کج راه می رفت، متدین تر بود. یاد گرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک به شمار می رفت.
در مدرسه فیضیه فرزند خرد سالم مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند چرا که من فلسفه می گفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه می یافت وضع روحانیت و حوزه ها وضع کلیساهای قرون وسطی می شد، که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزه ها را حفظ نمود.» (همان، ص 342).
تحلیل زوایای دیگری از مقاله یادگار امام را به فرصتی دیگر وا می گذاریم. خدای امام مظلوم ما را در جوار و قرب خویش آرامشی عنایت فرماید و فرزند و یادگارش را نیز قرین رحمت گرداند. انشاءالله.
منابع و مآخذ:
1. قرآن کریم.
2. حافظ، شمس الدین محمد. دیوان غزلیات حافظ. تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی. تهران: انتشارات زوار، 1372 چاپ اول.
3. سنایی، مجدودبن آدم. دیوان سنایی. به سعی و اهتمام محمدتقی مدرس رضوی. تهران: انتشارات سنایی، 1362 چاپ سوم.
4. صحیفۀ امام (مجموعه آثار امام خمینی(س))، ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی(س). چاپ اول، 1378.
5. مجموعه آثار یادگار امام (حاج سید احمد خمینی)، جلد اول، ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی(س)، چاپ اول، 1374.