از عشیره نور

آه فیضه باز گریان است
آسمانش ستاره باران است
هر درختی سیاه می پوشد
دل آیینه آه می پوشد
کمر حجره ها شکست خدا
چشم گلها به خون نشست خدا
ای دل مرده هیچ می دانی
باغ پژمـرده هیچ می دانی
دل من زین کرانه دل بردار
دل من عاشقانه دل بردار
شانه هایم غبار آلودند
زخمی لحظه های موعودند
مرو ای درد راحتم مگذار
مرهمی بر جراحتم مگذار
***
خون دل خوردی و رها رفتی
باغبانا چرا چرا رفتی
دردهای دل تو سنگین بود
نیمه شبها دعای تو این بود

مرگ من را خدا خدا برسان
تا به خورشیدها مرا برسان
بعد از این در نهایت اندوه
ابرها هم نهاده سر بر کوه
با غم خویش زار می گریند
خسته و سوگوار می گریند
لاله ها تا همیشه پژمردند
بالهای کبوتر افسردند
از درختان نوحه گر در باد
قلب معصوم کودکی افتاد
دستهایم چو شاخه می میرند
ریشه در خاک ها نمی گیرند
آی فیضیه بی پدر ماندیم
ما یتیم و غریب تر ماندیم
کوری چشم هر که گمراه است
کوری چشم هر که بدخواه است
از همان کوزه آب می نوشم
از رخش آفتاب می نوشم