شعر دو شعر به یاد امام سیدسعید هاشمی
روی شانههای ما
یک نفر پُر از گل و پرنده شد یک نفر به آسمان اضافه شد حیف، آن بهار مهربان چه زود
از زمین خشک ما کلافه شد رفت از کنار ما بهار ما آفتاب گرم روزگار ما
یا کریم غصه باز لانه کرد روی شانههای بیقرار ما بی تو ای بهار مهربان من
شعرهای من بدون معنیاَند خالی اَند از امید و آرزو خالی از ترانه و بگو بخند
گر چه سالهاست پر کشیدهای مانده بین ما ولی صفای تو میتپد هنوز در حسینیه
قلب ما برای حرفهای تو کاش میشد از میان آسمان باز گردی ای ستارهی سپید
تا دوباره شعرهای من شوند
مثل مهتاب
مقابل ضریحت نشستهام دوباره چکیدهام ز غصه شکستهام دوباره
*امید من تویی تو دعای من تو هستی شمیم و شور و شادی برای من تو هستی
*تویی که مثل مهتاب میان آسمانی مسافر بهشتی رفیق کهکشانی
*به غصههای قلبم غم تو داده وسعت نشستهام در اینجا مقابل ضریحت
* نشستهام که شاید به گریه پَر بگیرم ز ابر و ماه و خورشید تو را خبر بگیرم
غرق معنی و ترانه و امید
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 246صفحه 23