یاد ایام سین. حسینی
سوم خرداد: سالروز فتح خرمشهر دل ما برای باران تنگ شده بود. ماهها بود که باران صدایی نداشت و شعری نمیخواند. دانهها زیر زمین مانده بودند و کسی مُشتشان را باز نمیکرد. هوا گرفته بود. از زمین بوی جنگ و کدورت برمیخاست و از آسمان، جهنم میبارید. مسجد جامع خرمشهر برای ما ابر بود. ابر بارانزایی که بغض کرده بود و منتظر اجازه ای بود تا بغضش بترکد و هوای باران، شهر را سرشار کند.
بچهها شروع کردند. خرمشهر شاهنامه شد. رستم از سیستان به خرمشهر آمد. فردوسی شروع کرد به عرق ریختن تا رستم را از نو بسراید. قهرمانها به صف شدند. «رَخش» شیههای کشید و صدای گامهایش وطن را پرکرد. آه! ای شهر قهرمانهای ما، شاهنامهای دیگر شدی و اسطورهای به اسطورههای ایرانی اضافه کردی. مینیاتوری شدی که نقشت را با خون کشیدند. نفس تازه کردی و طنین چکمههای بیگانه را از گوشَت به در کردی.
آه! ای شهر حماسههای تازه! جنگ را بدنام کردی و از حالا به بعد اسطورهی صلح و عشق و عاشقی باش. نگران نباش. دورهی بمب و آتش و تانک گذشت. تو مجسمهی صلحی بر فراز همهی دردها و رنجهایی که کشیدهای.
سیزدهم خرداد (بیستم جمادیالثانی): ولادت فاطمه زهرا(س)
- خب! امروز آمادهاید؟ یکی هم بیاید این گلها را بگیرد، بریزد روی بامها، کوچهها، رودها و دریاها.
به فرشتهها بگویید اینقدر آسمان خانهی محمّد را شلوغ نکنند. بروند کنار تا آفتاب به خانه بتابد. کمی هم آینه بیاورید. عکس لبخند را منتشر کنید. یکی بیاید شناسنامهی کودک را آماده کند. بِبَرد ثبت احوال، مُهر خدا را روی آن بزند. تاریخش را هم بزنید: ا/ ا/ ا. زیرا زمین از امروز آغاز میشود.
یک نفر به این ابرها بگوید آهسته ببارند. رعد و برق موقوف!
جهان باید در سکون و آرامش باشد. هوای آنخانهی گِلین را هم داشته باشید. امروز این خانه، مرکز ثقل زمین است. بیایید کنار. بگذارید صدای درد و فریاد خدیجه در همهی جهان بپیچد. اهل دنیا بدانند که خدیجه در زایش و تکثیر زیبایی است. دست بزنید. بخندید. کودک به دنیا آمد... چهاردهم خرداد: سالروز رحلت امامخمینی یک، دو، سه، چهار، پنج،... چهارده، پانزده.
چهارده، پانزده چهارده، پانزده چهارده یعنی خداحافظی، پانزده یعنی دوبارگی. چهارده یعنی روزی که خاکهای جهان زیر و رو میشوند، پس میروند و پیش میآیند و هر خاکی میخواهد کلمهی حق را در بر بگیرد.
چهارده یعنی با شمعهای جهان جلسه گذاشتن، روشناییهای تاریخ را به جلسهی شبانه آوردن، گریه را به مستی بهانه کردن، شِکوهها ز دست زمانه کردن.1
چهارده یعنی تولد زیارتگاه، دعوت کبوتران عالم به یک گنبد جدید؛ به اهتزاز درآمدن پرچم گریه، اتحاد فلزهای متبرک جهان برای به دنیا آمدن یک ضریح نو؛ قیام گلدستههای تازه.
چهارده یعنی دستها را شمردن و نتوانستن، فرود آمدن دستهای پریشان روی سرها. چهارده یعنی لبخند تو خلاصهی خوبیهاست لَختی بخند، خندهی گل زیباست2
پانزدهم خرداد: قیام خونین مردم ایران علیه رژیم ستمشاهی من پُر از روزهای ملّیام. از من فریادهای جهان شنیده خواهد شد. آیههای سلام را تلاوت میکنم. من چهقدر آزادم. آزادی من بر همهی پنجرهها دست خواهد کشید.
به افغانستان بگویید کابل را هم خواهم نگریست. فلسطین و کنگو را هم خواهم دید. این روزهای پُر از خرداد را به همهی آزادیخواهان جهان بدهید.
* * * هوا پُر از شهید است. هوا پر از بال و پر است. از گنبدها و گلدستهها اذان میچکد. خدا کند صبح، در همهی دلها خانه کند. خدا کند همه جا پُر از پانزده خرداد شود. خدا کند همه چیز شروع شود. پانزده خرداد ابتدای همهی روزهای خوب است.
من میخواهم در هوای آزادی، اکسیژن بیاشامم. من میخواهم سروها را شاگردی کنم. من میخواهم از بال و پر شهدا وام بگیرم. من میخواهم همهی روزهای ملّیام را در همه جای دنیا فریاد بزنم.
(1) گریه را به مستی بهانه کردم / شکوهها ز دست زمانه کردم (عارف قزوینی) (2) از قیصر امینپور
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 246صفحه 5