بهاره مهرجویی
پوتین
پوتین بابا یادگاریست
از فصلهای سیب کمیاب
آن سالهای پاک و آبی
که خو گرفته توی یک قاب
بابا کلامش تیر خورده
لبهای خشکش نا ندارد
از باغ بیبرگ خیالش
او دردها را مینگارد
از سرفههای تلخ بابا
گلدان، گلش رنجور و زرد است
لبخند گلهای ظریفش
ماسیده و انگار سرد است
این سرفهها آواز باباست
مثل قناریهای غمگین
میخواند او آواز خود را
با یک نوای سخت سنگین
پوتین بابا یک نشان است
از سالهای دود و باروت
بابای من یک قهرمان است
یک قهرمان با نور لاهوت*
*لاهوت: خداوندی
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 205صفحه 34