سرمقاله
فاطمه سالاروند
دنیایی که به کشفهایش مینازد!
عوض کردن کانال تلویزیون و
خاموش کردن آن کار سادهای است.
ساده است که در آینه لبخند بزنی و
فکر کنی؛ خدا را شکر! همه چیز رو به
راه است... خانۀ گرمی هست و بستر
نرمی و دیگر غمی نیست!
اما آیا ساده است که ببینی و ابرهای
جهان زیر پلکت متراکم نشوند؟ ساده
است که بشنوی و سر بر بالش بگذاری
بی آن که خوابهایت آشفته شوند؟
آیا ساده است که اصلاً فکر نکنی؟
نه... به خدا باور کردن تصویرهایی
که میبینی و صداهایی که میشنوی
سخت است. سخت است تصور
سرزمینی که به کشفهای تازه و دریافتهای
پیشرفتهاش مینازد!
تصور این که گوشهای از همین دنیا
آتش گرفته و قلبهای ظریف و زیبایی
با آرزوهای کوچک و بزرگ- زنده
زنده- در آن میسوزند، آسان نیست.
آسان نیست دیدن مادران دردمندی
که در خون و اشک فریاد میزنند و
دستهایشان را به سوی آسمان بلند
کردهاند...
کاش دانشمندان جهان میتوانستند
ژن بیعدالتی و نامهربانی و خودخواهی
را در آدمی از بین ببرند. کاش مادۀ
جدیدی کشف میشد تا در وجود
انسانها عشق به صلح و دوستی را
تکثیر میکرد و ریشۀ جنگطلبی و
جهالت را میخشکاند!
کاش...
و کاش «غزّه» فردا صبح چشم باز
میکرد و میدید که کودکانش در
دامنههای پر از گل میخندند و بازی
میکنند و این روزهای تلخ، خوابی بیش
نبوده است، خوابی که در هیچ بیداری
اتفاق نخواهد افتاد.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 205صفحه 3