یاددوست
افشین علاء
حکایت قطره و اقیانوس
«دوست» نام دیگر امام است
دقایقی بعد، امام بهمیان بچّهها بازگشت و بر صندلی
فلزی روی ایوان خانهاش نشست و با اشتیاق، کودکانش را در آغوش کشید.
وه که آن دیدار، آن جایزه شیرین، چه شهد و شکری به کام بچّهها ریخته بود! آیا هیچ کس
تا به حال، پاسخیاینچنین به نامة کسی داده بود؟ آن روز من، وقتی تمام کودکیام را بر دامان آن بزرگوار
گریستم، به تنها چیزی که فکر نمیکردم،این بود که روزی برسد که امام درمیان ما نباشد و ما درایناندیشه
باشیم که به کودکانمان بگوییم خمینی چه کسی بود؟
آن روز گذشت و نوجوان 14 سالة ما وقتی به شهر خودش برگشت، بعد از چند روز سکوت و حیرانی، بار دیگر دست به قلم
برد، ترجیع بندی سرود که خیلی زود، شهرة محافل ادبی آن روزگار شد به گونهای که از شهرهای دور و نزدیک به سراغش
میآمدند و دعوتش میکردند تا با قرائت آن شعر، لحظات دیدار امام را برای عاشقان به تصویر بکشد.
براستی در اعجاز نفس امام، همین بس که شعرهای نوجوانیام را قبل و بعد از آن دیدار با هم مقایسه کنیم.
چند هفته پیش از آن دیدار، زمانی کهمیخواستم برای امام نامه بنویسم، تکرار ناشیانهای از
شعارهای آن روزگار را سروده بودم :
سلام ای مرد با تقوا
سلام ای مرد باایمان
سلام ای نایب مهدی
سلام ای رهبرایران...
* * *
تویی از نسل پیغمبر
تو ابراهیم دورانی
تو داری نور حق در دل
تو محبوب شهیدانی...
* * *
من از درگاه حق خواهم
که باشد حافظ و یارت
بُوَد تا دولت مهدی
خدا یار و نگهدارت...
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 123صفحه 28