محمد صلّی الله علیه و آله را نیز در چهار ماهگی به
«حلیمه» سپردند، زنی از قبیله «بنی سعد هوازن» تا او
را در بادیه پرورش دهد و بزرگ کند. تا محمد صلّی الله
علیه و آله در بادیه بماند، آمنه- مادرش- که دختر
«وهب» بود بایست پنج سال منتظر بماند تا کودکش
را که اکنون پنج ساله است، از بادیه بازگردانند. یکی
دو سال پس از بازگشت محمد صلّی الله علیه و آله از
بادیه، «آمنه» وفات مییابد و پس از چندی پدربزرگش
عبدالمطلب نیز به آمنه میپیوندد. به رسم معمول
خاندانهای قریشی، کودک به نزدیکترین و معتبرترین
فرد خاندانش سپرده میشود؛ یعنی ابوطالب که از بزرگان
عرب قریشی بود، اما از ثروت و مکنت چندان بهرهای
نداشت و برخلاف برادرانش «ابولهب» و «عباس»
چندان معاش موفّقی به لحاظ اقتصادی نداشت.
محمد صلّی الله علیه و آله سالهای کودکی را در خانوادة
پیرمرد خوشنام اما فقیر گذراند و از حمایت معنوی او
برخوردار شد. اما به دلیل فقر ابوطالب، به شبانی رفت
و کاری را پذیرفت که اعراب آن را پست میشمردند
و عموماً یتیمان را به آن وامیداشتند. محمد صلّی الله
علیه و آله با بزرگ منشیای که داشت، در کار شبانی،
هم اقتصاد خانوادة ابوطالب را رونق بخشید و هم برای
خود اعتبار و نامی به امانت داری کسب کرد.
اینچنین، قهرمان ما سالهای کودکی و نوجوانی را در
مکه سپری کرد و نامی خوب و معتبر کسب کرد. همین
شهرت به امانتداری، محمد صلّی الله علیه و آله را
نامزد تجارت با سرمایة «خدیجه» دختر خویلد بن
اسد بن العزی کرد.این خدیجه که بعدها همدم
و همسر قهرمان قصة ما شد، از ثروت پدری و میراث
باقی مانده از شوهر سابق خود، بسیار پر مایه بود و در
کار تجارت با شام، سخت فعال. نقل است که گاهی
تا هشتصد شتر کاروان تجاریاش بود و چهارصد
تن، امانتداران و کارگزارانش بودند. سابقه و شهرت
امانتداری محمد صلّی الله علیه و آله خدیجه را که به
دنبال جوانان مضاربه کار برای تجارت بود، بر آن داشت
تا محمد صلّی الله علیه و آله کهاین وقت، بیست و پنج
ساله بود. را در شمار کاروانیان خود آورد و امانت و
صداقت او را که سنجید و نقلها را از روحیات و عنایات به
او را که در طول سفر شنید، او را شریک زندگی خویش
نیز قرار دهد.اینسان پیامبر با زنی از زنان بزرگ قریش
ازدواج میکند و ثروت خدیجه ارزانیآیین محمد صلّی
الله علیه و آله میشود.
اما پیامبر در همین سالها، به امانت و صداقت مشهور
است و به خلق خوش و تواضع، نزد قریش تاجر که
یتیمان را وقعی نمینهند، محترم است؛ با کسان بدنام،
نشست و برخاستی ندارد و سخت در خلوت خویش غرق
است؛ با محیط دنیا پرستانة مکه و تجارت و کالا و بت
پرستی بیگانه است؛ در اختیار دین و آیین، پیرو سنتهای
خرافی نیست، با اهل کتاب و یهود و نصارا بحثها دارد
بر سر درستی آیینشان؛ از دیانت مشرکانة قریش دور
است و بیشتر و بیشتر از هر چیز در کار تعمق و تأمل
است. «زید بن عمرو بن نفیل» میگوید: «محمد صلّی الله
علیه و آله در جوانی «گمشدهای» دارد.» این زید، خود
از اهل مکه بریده بود و در غارهای اطراف، به تأمل
مشغول بود اما محمد صلّی الله علیه و آله را در کار
تعمق و تأمل از خود بیشتر و بیشترمیدید.
ازدواج با خدیجه بر فراغتهای معنوی محمد صلّی الله
علیه و آله افزود؛ اینایام به خصوص ماههای رمضان،
قهرمان داستان ما، به غار حرا میرفت؛ در اطراف مکه
بالای کوهی به نام «جبل النور» و در آنجا به عزلت و
انزوا مینشست. از احوال قهرمان داستان ما دراین
سالها، اشارة مستقیمی نیست اما احوال غریب او در این
رفتن و آمدنها، تأملاتش و گفت و گوهایش، فاصلهای
بسیار زیاد با تفکرات جاهلانه و بت پرستانة قریش
تاجر پیشه دارد.
این عزلتها که تأملات جانانة محمد صلّی الله علیه و
آله جست و جوهای بیپایان و شورانگیز در زندگی
معنویاش آنها را باعث شده بود، راهی جدا از سیرة
گذشتگان بود؛ دور از دنیای عرب جاهل جنگجوی
ثروتاندوز؛ دور از دنیاپرستی و بت پرستی؛ دور از
شرک و خرافه؛ این راهی بود به سمت خداپرستی و
آفتابی که سرانجام در سپیده دم از صبحگاهان
حرا، در مشرق جان قهرمان داستان ما تابید.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 123صفحه 27