بانوی انقلاب
خانم بعد از آمدن به تهران و سکنی گزیدن در جماران با توجه به خانواده اصیلی که داشتند به دنبال فرمایش امام مبنی بر اینکه وسایل زندگی ایشان در نجف به تهران بازگردانده شود، ـ در شرایطی که می توانستند این امر را نپذیرند و از تهران وسایل زندگی خود را تهیه کنند، اما ـ مطابق فرمایش امام دستور دادند وسایل زندگیشان از نجف برگردانده شود و تا آخر عمر با همان وسایل ساده و معمولی زندگی کردند، و در این مورد شاید ایشان به دلیل زندگی خانواده پدری این سبک زندگی ساده را قبول نداشتند، اما به خاطر امام آن را پذیرفتند. به نظر من هنر خانم این بود که با وجود این که این شیوه زندگی ایشان با زندگی قبل از ازدواجشان فرق داشت اما با درک شرایط، این سبک زندگی را تا پایان عمر شان پذیرفتند. و احترام خانم به آقا و سخنانشان در حدی بود که این احترام بعد از فوت آقا نیز همواره حفظ شد.
چهارشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۳۴
بانوی انقلاب
هر دو فرزند عزیزم زود از دنیا رفتند نمیدانم شاید رفتار من سبب شده باشد زیرا من شنیده ام که در روایات هست احترام بیش از حد به فرزندان بخصوص از ناحیه مادر سبب کوتاهی عمر اولاد می شود، بگذریم من چاره ای نداشتم وقتی هر کدام از این دو عزیزم با آن قد و قواره و لباس روحانیت و عمامه مشکی وارد اطاقم می شدند بی اختیار جلوی پای آنها بر می خواستم و ادای احترام می کردم. این صحبتهای خانم، آیت الله هاشمی و بقیه را آنچنان مجذوب و شگفت زده کرده بود که بعد از آن دیگر کسی در برابر خانم از رحلت حاج سید احمد آقا سخن نگفت و مجلس با رفتن آقای هاشمی پایان پذیرفت. من در آن روز و حتی تا به امروز متحیّرم که چگونه خانم این درد جانکاه را از همان لحظات اول پذیرفت. این امکان ندارد مگر در سایه دیانت و تقوای ناب الهی.
چهارشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۰:۳۲
بانوی انقلاب
در انظار عبادت نمی کردند. همان طور که اگر چیزی می خواستند به کسی ببخشند، هیچ کس مطلع نمی شد مگربه صورت اتفاقی. بسیار مناعت طبع داشتند و حاضر نبودند با یک بخشش کوچک آبروی طرف را ببرند. البته اگر پیش ایشان زیاد می ماندیم می دیدیم مثلاً در ماه رمضان دعای افتتاح و ایام محرم زیارت عاشورای ایشان ترک نمی شود. تا ده سال پیش که توان داشتند نماز جعفر طیار و عبادات مختلف و طولانی از ایشان دیده می شد ولی خودشان ظاهر نمی کردند. به طور کلی مادر، انسانی خوب و با ایمانی کامل بودند. شاید مقداری از آن تأثیر زندگی با امام بوده است چون در جواب سؤالی که از ایشان کردم که با یک دید کلی، شما چه تأثیری در زندگی امام داشتید و امام چه تأثیری در شما؟ کمی فکر کردند و جواب دادند: فکر می کنم من به زندگی امام آرامش دادم و آقا ایمان مرا تقویت و حفظ کرد.
خودشان گفتند بعد از ازدواج، آقا به من گفتند: دو چیز از تو می خواهم یکی به واجباتت عمل کنی، دوم از محرمات بپرهیزی، و بعد هم گفتند: اگر می خواهی با خانواده ای رفت و آمدی را شروع کنی با من مشورت کن والا به کارهای دیگر شما کاری ندارم. (به نقل از خانم دکتر زهرا مصطفوی (دختر خانم))
سه شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۳:۲۱
یکشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۲:۴۵
رنج همراهی پدر
مشاور و همراه و فرزند امام و محبوب مردم بودن و صاحب رأی و نظر در مسائل سیاسی بودن، و داشتن نقشی مؤثر در پیروزی انقلاب، موقعیتی ویژه در افکار عمومی برای یادگار امام پدید آورده بود و به همین میزان انتظار و توقع جریانات سیاسی از وی فراوان بود و از سوی دیگر فرزند امام با درک دقیق موقعیت خطیر خویش در کنار امام و با توجه به سفارشات آن حضرت، از ورود به احزاب و گروههای سیاسی ابا می ورزید و در عین حال با استقلال رأی و صراحت لهجه ای که داشت موضع انتقادی خویش را در رابطه با مواضع احزاب و دستجات سیاسی ابراز می نمود. و بدین ترتیب گروههایی که او را در حزب خویش نمی دیدند و از انتقادات او رنجیده خاطر می شدند وی را مدافع گروه مخالف خویش قلمداد کرده و چه اتهامات ناروایی که بعضیها در همین رابطه نثار آن دریادل نکردند! البته در این میان، عناصر ضد انقلاب و مخالفین امام که جرأت رویارویی و برخورد با امام را نداشتند، فرزند ایشان را آماج اتهامات عقده گشای خویش می ساختند. اتهاماتی از مخالف روحانیت گرفته تا طرفداری از بنی صدر و کانالیزه کردن امام و دیگر مسائلی که قلم از بیان آن شرم دارد. متأسفانه برخی از دوستان ناآگاه نیز تحت تأثیر همین تبلیغات قرار گرفته و در نامه های خود به امام و یا محافل خصوصی و عمومی خویش بر زخم دلش نمک م
یکشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۲:۴۵
رنج همراهی پدر
هجرت سرنوشت ساز امام خمینی از نجف به پاریس، آغاز فصل فروپاشی ارکان رژیم سلطنتی در ایران و بصدا آورنده زنگهای شکست آمریکا در حساسترین و امن ترین پایگاهش بود. در این هجرت و ماجرای شگفت نیز، «احمد» مشاور و همراه پدر بود. و این نقش تا بدان حد آشکار و مؤثر بوده است که حضرت امام خمینی – سلام الله علیه – حتی در وصیتنامه جاودانۀ خویش نیز از آن یاد کرده و تصریح می فرماید که تنها مشاورِ آن حرکت تاریخی و تاریخ ساز، «احمد» بوده است. در اینجا فرازهایی از چگونگی هجرت امام به پاریس را از زبان همراهِ همیشگیِ امام، نقل می کنیم که در قسمتی از خاطرات شنیدنی اش از آن هجرت بزرگ می گوید:
«علت هجرت امام به پاریس، به جریاناتی که چند ماهی قبل از این تصمیم روی داد، برمی گردد. با اوج گیری مبارزات مردم ایران، دو دولت ایران و عراق در جلساتی متعدد که در بغداد تشکیل گردید، به این نتیجه رسیدند که فعالیت امام نه تنها برای ایران که برای عراق هم خطرناک شده است. توجه مردم عراق به امام، و شور و احساسات زائرین ایرانی چیزی نبود که عراق بتواند به آسانی از کنار آن بگذرد. و بدین جهت برادر عزیزمان آقای دعائی را خواستند تا خیلی روشن نظرات شورای انقلاب کشور عراق را به عرض امام برساند. آقای دعائی نظرات عراق را برای حضرت امام بیان داشت که
یکشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۱
رنج همراهی پدر
از ویژگیهای یادگار امین امام آن بود که تلاش برای تحقق هدفهایش را از نزدیک و در میدان عمل می آزمود. او معتقد بود که صرفاً حضور در تصمیم گیریهای کلان و اشراف کلی بر مسائل داشتن به تنهایی کافی نیستند بلکه باید شخصاً مسائل مربوط به هدفها را تجربه کرد. و لذاست که می بینیم با آنکه وی در دوران رهبری امام پس از پیروزی و دورۀ بعد از رحلت آن حضرت در مراکز مهم تصمیم گیری ها و شوراهای عالی امور کشور حضور داشت، اما همیشه از طریق سفرهای مکرر و بصورت ناشناس، بخصوص در مناطق محروم و دورافتاده از نزدیک با مشکلات و گرفتاریهای مردم در تماس بود و از هر طریق و پیشنهادی که می توانست این ارتباط را مستقیم تر و ملموستر نماید استقبال می کرد و چنانکه مسئولین کمیته امداد امام و بنیاد ۱۵ خرداد و بنیاد شهید در خاطرات خود نوشته اند ایشان برای آنکه درد و رنج محرومین را بیشتر لمس کند و خود در رفع مشکلات آنان مستقیماً مشارکت داشته باشد، مصرانه خواستار عضویت در این نهادها شده و می خواست که به عنوان یکی از کارکنان این دو نهاد در اجر معنویِ رسیدگی به امور مستضعفین سهیم گردد.
در میدان مبارزه نیز او همان مبنا را برگزیده بود و با آنکه نقشی انکارناپذیر در تنظیم ارتباطهای مبارزین با رهبری انقلاب داشت، خود نیز در موارد متعددی در امر تکثیر
یکشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۱
رنج همراهی پدر
احمد در سحرگاه سیزده آبان 1343 دوباره شاهد محاصره منزل پدر، از سوی صدها کماندوی اعزامی از مرکز و دستگیری رهبر قیام، در حال مناجات و نماز شب، بود. حضرت امام به اهل بیت خویش سفارش می کند که در آن لحظه مداخله نکنند و در برابر آنچه که مقدر الهی است شکیبا باشند، روح خدا خمینی کبیر را سراسیمه به تهران برده و از آنجا یکسره به نخستین تبعیدگاهش ترکیه می برند.
رنجهای دوران غربت و تبعید در خاندان خمینی آغاز می شود. «مصطفی» در غیاب پدر پاسداری از ارزشهای انقلاب را بر عهده دارد و دیگر اعضای خاندان نیز هر یک رسالت خویش را در این طریق مقدس به خوبی ایفا می کنند. دیری نمی پاید که فرزند برومند امام، آیت الله حاج آقا مصطفی نیز دستگیر و پس از چندی نزد پدر به تبعیدگاهِ ترکیه و سپس عراق روانه می شود. کارگزاران رژیم شاه گمان می کنند آخرین سنگر را فتح کرده و پروندۀ نهضت را بسته اند، غافل از آنکه خداوند حکیم و قادر، نگاهبان نهضتی است که آن عارف الهی بنیان نهاده است، و این خداست که راه استمرار آن را هموار خواهد کرد.
این ایام آغاز ارتباط های گسترده احمد با چهره های برجسته روحانیت و عناصر مبارز و قشرهای دیگر جامعه است. او چندی است که گمشده خویش را با آگاهی و تجربه شخصی و شناخت عمیق یافته است. نور اندیشه و راه و رسم خمینی
یکشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۰:۴۰
رنج همراهی پدر
سید احمد خمینی، دومین فرزند ذکور حضرت امام خمینی (س) متولد 24 اسفند 1324 در قم است. او از ابتدا تحصیلات را مانند طلبه ای عادی و بی اعتنا به شأن آقازادگی با سادگی آغاز کرد، و به فراگیری علوم دینی پرداخت. او در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن در ساماندهی روابط پدر و فعالین و سیاستمداران نقش مهم و موثری ایفا می کرد. سیداحمد خمینی در دامان بانویی متقی پرورش یافت، مادر وی خانم ثقفی در ارتباط با کودکی فرزندش می گوید: او پسر خیلی آرام و پی حرف برویی بود که گاهی من به دخترها می گفتم: من در عرض ماه به این پسر پنج ـ شش ساله نباید بگویم؛ بکن یا نکن، ولی به شما دخترها که خیلی شیطان هستید، روزی چند بار باید امر و نهی کنم. احمدجان، آرام و سرگرم کار و بازی خود بود. سیداحمد خمینی در دامان بانویی متقی پرورش یافت، مادر وی خانم ثقفی در ارتباط با کودکی فرزندش می گوید: او پسر خیلی آرام و پی حرف برویی بود که گاهی من به دخترها می گفتم: من در عرض ماه به این پسر پنج ـ شش ساله نباید بگویم؛ بکن یا نکن، ولی به شما دخترها که خیلی شیطان هستید، روزی چند بار باید امر و نهی کنم. احمدجان، آرام و سرگرم کار و بازی خود بود.
او دوران دبستان و دبیرستان را در قم پشت سر گذاشت، و در خلال تحصیل به ورزش به ویژه فوتبال علاقه مند شد. ایشان در این ارتباط میگوید: «در همان حدود یواش یواش مسابقات محلی فوتبال را شرو
یکشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۰:۱۶
شنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۵
در کتاب خاطرات تشنه و دریا چاپ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)،یکی از پاسداران بیت امام به نام محمدتقی رضایی کوپایی در خاطره ای نقل می کند...
چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۶
شهدا عند ربهم عند یرزقون اند
امام بزرگوار برای خانواده شهدا حرمت و ارزش بسیاری قائل بودند، با همه مشکلات جسمانی که داشتند هرگز دستور لغو ملاقات خانواده شهدا را با خود صادر نفرمودند. در هفته یک روز ملاقات امام، متعلق به این عزیزان بود. بنیاد شهید این ملاقاتی ها را بر مبنای استانی تنظیم می کرد و خانواده های چند شهر به صورت یک گروه واحد به ملاقات می آمدند. آنها به تهران می آمدند و در هتل کوثر استراحت می کردند و صبح روز بعد به زیارت امام می آمدند، روال بر این بود که پس از معرفی خانواده ها از طرف رئیس و نماینده امام در بنیاد شهید جناب حجت الاسلام والمسلمین کروبی خدمت امام، معظمٌ له به ابراز احساسات آنها پاسخ می دادند و چند دقیقه هم در خدمت آنها می نشستند. در پایان ملاقات مردم با شعار: «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی، خمینی را نگه دار» حسینیه را ترک می کردند.
چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۰:۲۲
شهدا عند ربهم عند یرزقون اند
من از همۀ خانواده های شهدا، خانواده های معلولین، مفقودین، اسرا، آنهایی که رنج دیدند در این کشور، و در این جنگ رنج دیدند و بحمدالله برای خدا دیدند و خدا اجر می دهد، لکن ما هم وظیفه داریم که برای آنها دعا کنیم و به آنها هم تبریک بگوییم که یک همچو جوانهایی دارند، یک همچو دامنهای پاکی دارند که این جوانها را تربیت کردند، یک همچو قلوب قوی ای دارند که جوانهایشان را می فرستند به جنگ و به جایی که احتمال این معنا هست که خدای نخواسته، یکوقتی شهید بشوند ما از آنها تشکر می کنیم. به آنها دعا می کنیم و از خدا می خواهیم که اینها را صبر عنایت کند و اجر عنایت کند .... و ما از خدا می خواهیم که قلوب ما را تغییر دهد. ما بفهمیم که برای چی در این دنیا آمدیم و باید چه بکنیم و چه جور برویم از این دنیا. یک مرگ حیوانی نباشد. یک نحوی نباشد که ما انبار کنیم معاصی را، در آنجا روسیاه باشیم.
سه شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۳:۵۶
شُهَدا عِندَ رَبِّهِم یُرزِقون اند
شهادت از جمله مفاهیم والایی است که ویژۀ قیامها و انقلابهای مکتبی و الهی است. انقلاب ما نیز از این قاعده مستثنا نبوده، بلکه با بهره گیری از فرهنگ غنی و متعالی اسلام، شهادت را که می رفت به دست فراموشی سپرده شود، روح و حیاتی تازه بخشید. نباید از نظر دور داشت که در جامعۀ ما استمرار فرهنگ شهادت، ریشه در سوگواریهای منبعث از قیام عاشورا داشته و احیای آن به دست مصلحان دین، با غبارروبی از چهرۀ تابناک قهرمانان صحنۀ کربلا صورت گرفته است. اگر سنت روضه خوانی و مراسم سوگواری نبود، شاید هرگز خاطره ای از حماسۀ حسینی باقی نمی ماند و لذا هرگز نمونه ای عینی و مجسم از شهید و شهادت که به مدد آن بتوان پای در میدان جهاد نهاد و پایمردی و جانفشانی کرد در دست نبود.
شهادت در این قاموس فدا کردن جان خویش در راه ارزشهای الهی و دستیابی به حیاتی ابدی است؛ به همین دلیل اگر کسی فاقد مایه های معنوی باشد، شهادت طلبی او معنایی نخواهد داشت. این خداباوری و معاداندیشی است که به شهادت معنا می دهد و از آنجا که در این نوع جهان بینی، شهید به حیاتی بالاتر و لایزال دست می یابد، جان نثاری اش معقول است؛ وگرنه عاقلانه نیست که کسی برای دستیابی به رفاه و زندگی دنیایی خود یا دیگران، از جان خویش درگذرد. شهادت و شهادت طلبی، میوۀ شجرۀ طیبۀ اعتقاد به «احدی الحسنیین» است
سه شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۳۳
این سخنرانی تاریخی، بعد از نخستین سخنرانی ایشان که در بدو ورودشان به ایران در بهشت زهرا انجام شد، دومین سخنرانی مهم امام است. در این سخنرانی حدود فعالیت مردم مشخص می شود. و بر لزوم حضور مردم برای ادامه انقلاب تأکید می شود و مهمترین مسأله تأکید امام بر جمهوری اسلامی است نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد. منحرفین و دشمنان انقلاب و اسلام در اینجا محک زده می شوند.
امام در این سخنرانی افکار مسموم غرب پرستان و شرق پرستان را مغشوش می کند و به ملت می آموزد که با دید بهتری مراقب باشند تا به سمت غرب و یا شرق کشانده نشوند و معیار تشخیص مردم را معین می کنند و از طرفی با تشویق کشاورزان و کارگران به کار کردن و دستور سازندگی خرابیها و دور ریختن آثار طاغوت از همه شئون زندگی، یک حکومت مستقل و متکی به خداوند را نوید می دهند.
چهارشنبه, ۰۶ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۳:۲۱
اوج عزت قم
چند روز پس از آنکه برای حضرت امام خانه ای مناسب و خوب تهیه کردیم (همین منزل حاج قاسم دخیلی)، یک روز حاج احمد آقا اطلاع دادند که حضرت امام فرموده اند: «من در خانه خیابان ساحلی نمی مانم؛ چون خیلی اعیانی است و تزئیناتش زیاد است و برای من طلبه مناسب نیست. یا جای دیگری برای من تهیه کنید؛ یا به منزل خودم در یخچال قاضی می روم.» گفتم: «یعنی چه؟ ما این همه برای آماده کردن این خانه تلاش کرده ایم.»
من این موضوع را با آقایان اشراقی و منتظری در میان نهادم و مجدداً به یاد کوچه های تنگ یخچال قاضی افتادیم و به حاج احمد آقا هم گفتیم که: «آیا فکر اجتماع مردم را کرده اید و می دانید مردم چقدر به مشکل برخواهند خورد؟» احمد آقا گفت: «می دانید که وقتی امام حرفی را بزنند دیگر بالای حرف ایشان نمی شود حرفی زد. خلاصه ظرف همین دو سه روز باید در این خصوص فکری کرد.» به ناچار موافقت کردم و از احمد آقا خواستم که کسی را با ما همراه کند؛ تا به اتفاق دنبال خانه مناسب تری بگردیم.
قرار شد احمد آقا خودش با ما همراه شود. شروع کردیم به دیدن خانه. در مسیر خیابان بهار، منزلی پیدا کردیم که از نظر ما بسیار مناسب بود و صاحبش هم از صمیم قلب ابراز کرد که «منزل من در اختیار شما. تا هر وقت که خواستید، می توانید از اینجا استفاده کنید.» حاج احمد آقا گفت: «اینجا برای امام مناسب نیست. ولی برای مادرم خوب است. اگر آنها از امام جدا
چهارشنبه, ۰۶ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۲۴
اوج عزت قم
جریانهای انقلاب به سرعت پیش می رفت تا اینکه تشریف فرمایی امام به ایران و قم مطرح شد. در ارتباط با استقبال، برنامه ریزی های هماهنگی با تهران انجام شد و کارها به خوبی پیش می رفت. اولین روزی که حضرت امام آمدند فیضیه و در جایگاه قرار گرفتند، صحن فیضیه مملو از جمعیتی بود که از سراسر کشور آمده بودند. با تراکم زائد الوصف صحن های مسجد اعظم، کوچک و بزرگ حرم؛ میدان آستانه و خیابانهای اطراف مملو از جمعیت بود. همه آماده شنیدن سخنان حضرت امام بودند. من در کنار ایشان ایستاده بودم. نور و نشاطی را که آن روز در چهره ایشان دیدم، هرگز ندیده بودم و پس از آن هم ندیدم. نگاه عمیق و پرمعنایی به این جمعیت متلاطم و سر و صدا و ابراز محبتها داشتند. یکی ـ دو بار عرض کردم: «حضرت عالی شروع بفرمایید، مردم ساکت می شوند.» یک وقت ایشان به من فرمودند: «کمی صحبت کن.» من که هیچ آمادگی نداشتم و خود را در حد صحبت در چنین شرایطی نمی دیدم، تعجب کردم و ساکت شدم. مجدداً فرمودند: «کمی صحبت کن.» ناچار مقداری صحبت کردم. یادم است وقتی در راه پله های کتابخانه به طرف جایگاه می رفتم، مرحوم شهید عراقی ایستاده بودند. به من گفت: «فلانی! این جوری می خواهید از آقای خمینی حفاظت کنید؟ این چه وضعی است؟ چطور می شود از ایشان حفاظت کرد؟» گفتم: «آقای عراقی! اینجا قم است، با تهران فرق می کند و همه ما هر کدام یک محافظیم، مهم نیست، شما نگران این
چهارشنبه, ۰۶ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۸
اوج عزت قم
در یکی از جلسات بهترین جا برای سخنرانیهای عمومی امام، مدرسه فیضیه اعلام شد. به خصوص که سخنرانیهای آتشین امام که مبدأ نهضت بود، در همین مدرسه انجام شده بود و بهتر بود که در این مقطع هم از این مکان علمی ـ سیاسی برای این منظور استفاده شود. در خصوص راه ورودی به مدرسه صحبت شد و برخی بر این عقیده بودند که راه ورود و خروج به مدرسه مناسب با اجتماعاتی از این دست نیست و مردم، به خصوص خانمها به مشکل برخواهند خورد. قرار شد که این اشکال اصلاح شود.
اما در خصوص محل زندگی امام، به اتفاق به این نتیجه رسیدیم که منزل سابق امام به هیچ وجه برای این منظور مناسب نیست و احتمال این که مردم بازدید کننده به خصوص خانمها زیر دست و پا بمانند، زیاد است. قرار شد جایی تهیه شود که هم نزدیک به مدرسه فیضیه باشد و هم مردم در آسایش باشند. قرار شد دنبال منزل مناسبی که امتیازات یاد شده را داشته باشد، بگردیم.
چند روز بعد عنوان شد که منزلی در خیابان ساحلی نزد حسینیه آیت اللّه مرعشی قرار دارد که در کنار خیابان است و متعلق به یکی از فرش فروشان قم است. قرار شد که ما برویم و آنجا را ببینیم. اگر پسند کردیم، اقدامات بعدی را انجام دهیم. وقتی به محل مراجعه کردیم، دیدیم که منزل مزبور، اعیانی و دارای اتاقهای متعددی است و محّوطه باز مقابل آن هم برای اجتماعات مناسب است. قرار شد که همان منزل برای اسکان امام در نظر گرفته شود.
بر
چهارشنبه, ۰۶ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۲
اوج عزت قم
امام خمینی پس از بازگشت از تبعید چهارده ساله به کشور در ۱۲ بهمن ماه سال ۱۳۵۷، تا دهم اسفندماه سال ۱۳۵۷، حدود ۲۸ روز در مدرسه علوی (و رفاه) تهران حضور داشت و از همان جا انقلاب را رهبری و به پیروزی رساند. سپس در روز پنجشنبه دهم اسفندماه ۱۳۵۷ ش، به کانون انقلاب اسلامی؛ یعنی شهر خون و قیام قم عزیمت و تا دوم بهمن ۱۳۵۸ در این شهر سکنی گزیدند. در دوم بهمن ۵۷، به سبب بیماری قلبی به بیمارستان قلب تهران منتقل شد. پس از بهبودی بنابر صلاحدید مسؤولین و پزشکان معالج جهت ادامه درمان و نیاز به مراقبت دائمی و همچنین نبود امکانات پزشکی کافی در قم از بازگشت به قم منصرف شدند. (جالب آن که تا اخر عمر شریفشان؛ یعنی تا ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۸ ش، که چند روز پس از آن رحلت فرمودند، هنوز با قصد ده روز در تهران ساکن بودند و خود را مسافر دانسته و منتظر بازگشت به قم بودند.) البته دلایل دیگری نیز موجب اخذ این تصمیم شد. لذا حضرت امام مدتی در محله دربند تهران، سپس تا آخر عمر شریفشان در منطقه جماران تهران ساکن بودند.
چهارشنبه, ۰۶ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۰:۴۹
اوج عزت تبریز
شمار کسانی که تا ظهر روز بیست و نهم به شهادت رسیدند شش تن بود. به گفته شاهدان – به احتمال زیاد – کسی توسط ارتش به شهادت نرسید و همه کسانی که گلوله خوردند توسط مأموران ساواک و شهربانی مجروح یا شهید شدند و شاید سهم نیروهای امنیتی در کشتار این روز بیشتر از شهربانی بود. «آن روز هر شهیدی داشتیم توسط ساواک به شهادت رسید. سربازان تیر مستقیم نزدند. » (الهی) شاهد دیگری می گوید: «ساواکی ها، نامردها بیشتر مردم را شهید کردند. اینها سوار ماشینهای شخصی بودند. به جایی که می رسیدند و می دیدند خیلی شلوغ است، بانک را آتش می زنند یا ادارات را، سر اسلحه را می دادند بیرون و به طرف مردم تیراندازی می کردند. » (گرجی) تعدادی از مردم نیز هنگام محاصره کلانتریها تیر خوردند. نیروهای شهربانی از داخل کلانتریها مردم را هدف قرار
می دادند. آقای خرقانیان نیز می گوید: ساواکی ها، این لامذهب ها تو آمبولانس نشسته بودند. یکهو در آمبولانس را باز می کردند و به طرف مردم رگبار می بستند. » غیر از شش شهید روز بیست و نهم، هشت تن از مجروحان نیز طی چند روز بعد به شهادت رسیدند. مشخصات شناسنامه ای شهیدان قیام تبریز چنین است:
سه شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۲:۴۳
اوج عزت تبریز
محمدرضا پهلوی وقتی از چند و چون قیام تبریز آگاه شد در ساعت یازده صبح به وسیله سپهبد جعفری دستوراتی داد که مفاد آن چنین بود: «۱. در انجام امور وظایف محوله به هیچ وجه سستی به کار برده نشود. ۲. دستگیر شدگان و زخمی ها بازجویی و شناسایی شوند. ۳. کسانی که مغازه ها را بسته اند نهایت شدت عمل با آنها عمل شود. ۴. به بانکهایی که خسارت وارد شده مأمورین گزارش تهیه و مشخصات متهمین به دادگاه داده شود تا خسارات وارده جبران گردد. » بنابر همین دستور بود که مراقبتهای شدیدی از بیمارستانها توسط ساواک به عمل آمد که به آن اشاره خواهد شد. همچنین جمشید آموزگار (نخست وزیر) نیز در تماس تلفنی خود با استاندار آذربایجان شرقی از قول شاه اضافه کرد که همه پمپ بنزینها ، مخازن نفت بنزین و کارخانجات تحت حفاظت و مراقبت شدید قرار گیرد.
ساعت ۳۰ / ۱۲ ارتش وارد شهر تبریز شد. چنین اقدامی قطعاً با نظر شخص شاه صورت گرفت و به نیروهای تابع یگانهای تیپ مرند و گردان مراغه دستور داده شد در خیابانهای اصلی شهر مستقر شوند. همچنین برای نمایش قدرت و به وحشت انداختن مردم بنا شد دو دستگاه تانک چیفتن، دو دستگاه نفربر و یک دستگاه تانک اسکورپین در مقابل استانداری و بانک ملی مرکزی بایستند. پس از ورود ارتش، شهربانی تحت امر نظامیان قرار گرفت. در تبریز حکومت نظامی اعلام نشد، اما آرایش نیروهای نظامی به نحوی بود که عملاً چنین تصوری در اذهان مرد
سه شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۲:۳۳
اوج عزت تبریز
با دقت در صورت خسارات وارده در حوادث روز ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ روشن می شود که اماکن شخصی و مردمی مورد حمله تظاهرکنندگان قرار نگرفت و هدف مردم صرفاً انهدام مظاهر دولتی بود. دانشجویان دانشگاه تبریز که در برخی از نقاط رهبری تظاهرات و ترغیب و تشویق مردم را برای تهاجم به اماکنی چون سینماها، مشروب فروشی ها، ساختمان حزب رستاخیز و بانکها به عهده داشتند، همانا مراقب امان عمومی و اموال مردم بودند تا از خشم سرازیر شده تظاهرکنندگان در اماکن بماند و این اتفاق در روز بیست و نهم بهمن افتاد. «مردم رغبتی به پول بانکها نداشتند. یک مقدار پول روی میز بود. برداشتند ریختند وسط خیابان، یک برگ از اسکناسها را کسی برنداشت. » (ورقایی) «ما ترسیدیم در این حادثه رژیم بریزد و مغازه های مردم را به هم بزند و حرکت را بدنام نماید. یعنی بانک را مردم آتش بزنند و مغازه بزازی را رژیم. برای این که جلوی این حرکت را بگیریم آمدیم و برای مغازه ها محافظ گذاشتیم... آن روز تمام مغازه ها بسته بودند ولی بانکها و سینماها و هرجای دیگری که باز بود به منزله این بود که از رژیم حمایت کرده اند و هدف مردم نیز این بود که از مظاهر دولتی و حمایت کنندگان آن انتقام بگیرند. با این حال ما می ترسیدیم ساواک بیاید و مغازه های مردم را به هم بریزد. » (الهی) «من پیشنهاد کردم برویم داخل بازار کفاشها و بانک سپه آنجا را مراقبت کنیم، چون داخل بازار چنین کاری باعث
سه شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۳
اوج عزت تبریز
قبل از باز نمودن دربهای مسجد مأمورین شهربانی به سرپرستی سرگرد حق شناس رئیس کلانتری مربوطه در جلو مسجد مستقر و کفشدار به نام مشهدی محمد قصد باز کردن مسجد را داشته. در همین موقع سرگرد حق شناس از باز نمودن مسجد خودداری که در این مورد یک نفر از حاضرین اعتراض نموده بود که مورد ضرب گلوله افسر مزبور قرار گرفته و در نتیجه اهالی به این رفتار وی اعتراض و او را «هو» نموده اند. » جملۀ رئیس کلانتری بازار در پاسخ به خواست مردم برای گشودن درهای مسجد این بود: «نمی شود. در این طویله باید بسته بماند. »محمد تجلا در اعتراض به این توهین سرگرد حق شناس سیلی محکمی به گوش او نواخت و حق شناس با شلیک گلوله ای به سینه محمد تجلا آتش خروش مردم را که زیر خاکستر اختناق دفن شده بود شعله ور کرد.
سه شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۲:۱۱
سه شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۱:۴۲
آقای سخنگو
در زمان حضور امام در نوفل لوشاتو؛ دو، سه هفته قبل از بازگشت ما به ایران، یک تحلیل گزارش گونه از(کاگ ب) به دست امام رسید. سازمان(کاگ ب) تحلیل کرده بود که چرا در این یک سال و اندی که قیام مردم ایران وارد این فاز شده، با وجود اقدامات سازمان های وابسته به قدرت های جهانی و نیز تشکیلات ساواک ایران، همچنان سنگر به سنگر موانع را فتح می کند؟ تحلیلگران این سازمان اطلاعاتی به این نتیجه رسیده بودند که این پیروزی معلول تفکر کلیدی آیت الله خمینی در سال ۴۲ بر مبنای «وحدت حوزه و دانشگاه» است. به این معنا که مجموعه نیروهای روشنفکر تکنوکرات مسلمان غیرروحانی در امام خمینی این پتانسیل را دیدند که امیال آزادی خواهانه و استقلال طلبانه سیاسی شان می تواند توسط ایشان برآورده شود. به اضافه اینکه ایشان به عنوان یک مرجع بلندمرتبه مذهبی، قدرت بسیج توده ها را دارد، از آن طرف نیروهای روحانی دینی نیز برای اولین بار در فضای تکنوکرات ها با نیروهایی مواجه شدند که علاوه بر دغدغه های روشنفکری دارای انگیزه های دینی نیز هستند؛ بنابراین خیلی راحت این دو جریان دست به دست هم دادند. روحانیتی که در آن شرایط، پس از یک دوران نسبتا طولانی غیبت از صحنه پویای اجتماع با ورود توفنده امام پا به میدان مبارزه سیاسی نهاد؛ در این طرف نیز این صداقت را در مبارزه با استبداد داخلی و استیلای خارجی دید و علاوه بر آن به سوابق طولانی و تاریخی م
دوشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۳:۵۶
آقای سخنگو
قبل از وصلت خانواده ما با خانواده امام، من سید احمد آقا را یکی دوبار بیشتر ندیده بودم. از موضوع ازدواج خواهرم با سید احمد آقا از طریق نامه مطلع شدم. خواهرم نامه نوشت و مطلب را به من گفت. من از این وصلت خوشحال شدم و آن را به فال نیک گرفتم. در پاسخ نامه خواهرم نوشتم کسی که باید تصمیم بگیرد خود تو هستی و امیدوارم که فقط این نکته در ذهن تو نبوده باشد، چون پسر آقای خمینی است، این کافی باشد، حتماً جنبه های مختلف را در نظر گرفتی و اطلاعات لازم را کسب کردی و شناخت کافی هم داری. به هر حال ان شاءا... مبارک باشد.
دوشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۳:۳۴
مکرر می گردانم وصیت خود را به آنچه که مشایخ عظام به ما سفارش کردند؛ و آن، فاش نساختن اسرار معارف است مگر به اهلش، و دهان نگشودن به حقایق عوارف مگر در محلش.
دوشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۹ - ۹:۵۹
این سه ماه رجب و شعبان و ماه مبارک رمضان، برکات بسیار نصیب انسان، انسانهایی که می توانند استفاده کنند از این برکات، شده است.
یکشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۵:۰
آقای سخنگو
سید صادق طباطبایی برادر همسر سید احمد خمینی فرزند امام خمینی و خواهر زاده امام موسی صدر و همچنین از جمله افراد تأثیرگذار در سال های پیش و پس از انقلاب اسلامی ایران بوده است. پدرش مرحوم آیت الله حاج سید محمدباقر سلطانی طباطبایی از سلسله سادات طباطبایی بودند که این خانواده حدود سیصد سال پیش از عراق به بروجرد منتقل شدند. دکتر سید صادق طباطبایی فرزند آیت الله محمد باقر سلطانی بروجردی در سال ۱۳۲۲ در شهر قم متولد شد.وی پس از گذراندن دوران دبیرستان در شهر قم و اقامت کوتاهی نزد امام موسی صدر برای ادامه تحصیل راهی آلمان شد. وی در رشته شیمی با درجه تخصص در شیمی آلی در دانشگاه آخن و سپس در دانشگاه بوخوم به تحصیل در رشته بیوشیمی پرداخت و سرانجام موفق به اخذ درجه دکتری در رشته بیوشیمی، در شاخه آنزیمولوژی و ژنتیک گردید و در سن ۳۲ سالگی استاد دانشگاه بوخوم شد. او در سال های حضورش در آلمان در کنار تحصیل و رشد علمی به فعالیت های اجتماعی و سیاسی نیز پرداخت. عضویت در اتحادیه انجمن های اسلامی اروپا و چند دوره دبیر روابط بین الملل آن سازمان گرفته تا انتشار فصل نامه عقیدتی سیاسی بخشی از فعالیت های سیاسی صادق طباطبایی در آن سال ها را شامل می شود. وی در سال ۱۳۵۷ همراه امام خمینی به ایران آمد تا در وزارت کشور معاونت سیاسی و اجتماعی آن وزارتخانه و برگزاری رفراندوم نظام جمهوری اسلامی عهده دار شود. طباطبایی
یکشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۳:۵۲
رویارویی جدی انقلاب با غرب دین ستیز
پس از جنگ عراق و ایران، رهبران سیاسی غرب تهاجم تازه ای علیه اسلام انقلابی آغاز کردند. آنان در سالهای قبل در جریان دفاع ایران و در جریان رویارویی با حزب اللّه لبنان و جنبش اسلامی فلسطین و جهاد اسلامی افغانستان و ماجرای مرگ انور سادات به وسیله انقلابیون مسلمان مصری (۱۴ / ۷ / ۱۳۶۰) دریافتند که بیداری اسلامیِ رو به رشد را نمی توان با سلاح و از طریق نظامی متلاشی ساخت. جبهه جدید، جبهه جنگ روانی فرهنگی و ایدئولوژیک بود. ایجاد جنگ بین شیعه و سنی نیز قبلاً با هوشیاری امام خمینی و مسئولین نظام اسلامی رنگ باخته بود. باید به ریشه ها و محرک های اصلی این جنبش یعنی مبانی عقیدتی و مقدساتی که عشق به آنها وحدت اهداف و روش های حرکت اسلامی اخیر را سبب شده است، حمله می کردند. ماجرای تدوین و انتشار وسیع کتاب مبتذل آیات شیطانی نوشته سلمان رشدی و حمایت رسمی دولت های غربی از آن، سرآغازی بر فصل تهاجم فرهنگی بود. اگر جامعه اسلامی در مقابل توهین های این کتاب به پیامبر عظیم الشأن اسلام از خود مقاومت نشان نمی داد، خاکریز اول به راحتی فتح شده بود و پس از آن مبانی دینی و مقدساتی که اعتقاد به ماوراء طبیعت و ارزش های معنوی را در جوامع اسلامی باعث شده اند، با انواع شیوه ها مورد هجوم قرار می گرفت. هویت اندیشه دینی و هویت وحدت بخش امت اسلامی را همین مقدسات تشکیل می دهند و با مورد تردید قرار دادن اینهاست ک
شنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۰:۳۰