آنچه که در یک جمع بندی کلی و به استناد‏‎ ‎‏مصاحبه ها، نامه ها و اسناد به جای مانده از آن عزیز و‏‎ ‎‏مهمتر از همه به استناد شهادت های مکرر حضرت امام در این‏‎ ‎‏باره می توان گفت آنکه بسیاری کسان در ارزیابی مواضع‏‎ ‎‏فرزند برومند امام در سالهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی‏‎ ‎‏راه خطا پیموده اند. واقعیت این است که در این سالها‏‎ ‎‏(بهمن 1357 تا تیر 1360) فضای سیاسی بی سابقه ای بر‏‎ ‎‏کشور حکمفرما بود. به برکت پیروزی انقلاب اسلامی و‏‎ ‎‏آزادیهای پدید آمده از آن، پس از چندین دهه اختناقِ فوق‏‎ ‎‏تصور، صدها گروه و دسته و حزب قدیم و نوظهور پا به میدان‏‎ ‎گذارده و با توجه به اینکه قانون اساسی و ارکان آینده نظام‏‎ ‎‏نوپا در حال شکل گیری بود، هر یک با تمام توان سعی بر‏‎ ‎‏حذف رقبا و تحکیم موقعیت خود داشت و بدیهی است که‏‎ ‎‏در چنین فضایی هر کسی که از عنوان و نفوذی برخوردار بود‏‎ ‎‏و به هر دلیلی در گروهی وارد نمی شد، بر علیه آن تلقی می شد‏‎ ‎‏و در معرض انواع انتقادها و حتی اتهامات قرار می گرفت.‏

‏‏مشاور و همراه و فرزند امام و محبوب مردم بودن و‏‎ ‎‏صاحب رأی و نظر در مسایل سیاسی بودن، و داشتن نقشی‏‎ ‎‏مؤثر در پیروزی انقلاب، موقعیتی ویژه در افکار عمومی برای‏‎ ‎‏یادگار امام پدید آورده بود و به همین میزان انتظار و توقع‏‎ ‎‏جریانات سیاسی از وی فراوان بود و از سوی دیگر فرزند امام‏‎ ‎‏با درک دقیق موقعیت خطیر خویش در کنار امام و با توجه به‏‎ ‎‏سفارشات آن حضرت، از ورود به احزاب و گروههای سیاسی‏‎ ‎‏ابا می ورزید و در عین حال با استقلال رأی و صراحت‏‎ ‎‏لهجه ای که داشت موضع انتقادی خویش را در رابطه با‏‎ ‎‏مواضع احزاب و دستجات سیاسی ابراز می نمود. و بدین‏‎ ‎‏ترتیب گروههایی که او را در حزب خویش نمی دیدند و از‏‎ ‎‏انتقادات او رنجیده خاطر می شدند وی را مدافع گروه‏‎ ‎‏مخالف خویش قلمداد کرده و چه اتهامات ناروایی که‏‎ ‎‏بعضیها در همین رابطه نثار آن دریادل نکردند! البته در این‏‎ ‎‏میان، عناصر ضد انقلاب و مخالفین امام که جرأت‏‎ ‎‏رویارویی و برخورد با امام را نداشتند، فرزند ایشان را آماج‏‎ ‎‏اتهامات عقده گشای خویش می ساختند. اتهاماتی از‏‎ ‎‏مخالف روحانیت گرفته تا طرفداری از بنی صدر و کانالیزه‏‎ ‎‏کردن امام و دیگر مسائلی که قلم از بیان آن شرم دارد.‏‎ ‎‏متأسفانه برخی از دوستان ناآگاه نیز تحت تأثیر همین‏‎ ‎‏تبلیغات قرار گرفته و در نامه های خود به امام و یا محافل‏‎ ‎‏خصوصی و عمومی خویش بر زخم دلش نمک می پاشیدند،‏‎ ‎‏و شگفت آنکه او هرگز لب به شکوه نگشود و با آنکه‏‎ ‎‏نوشته های گرانبهای افتخارآمیزی از حضرت امام در ردّ این‏‎ ‎‏تهمتها در اختیار داشت، اجازۀ انتشار آن را نداد.‏

‏‏در اینجا چند مورد از مواضع صریح فرزند صبور و‏‎ ‎‏شایسته امام را در ارتباط با مسائلی که اشاره شد به عنوان‏‎ ‎‏نمونه نقل می کنیم و آنگاه به نوشته دردمندانه ای که حضرت‏‎ ‎‏امام در دفاع از یادگار خویش مرقوم فرموده نظر می افکنیم که‏‎ ‎‏خود گویای بسیاری از مسائل و رنجهای امام و فرزند ایشان‏‎ ‎‏است:‏

‏‏مرحوم حاج احمد آقا در تاریخ 30 / 7 / 58 ضمن‏‎ ‎‏مصاحبه ای با خبرگزاری پارس چنین می گوید:‏

‏‏ ‏‏‏«... بازار ناروا چنان داغ است که ممکن است حتی چون‏‎ ‎‏منی را که غیر از صراحت هیچ ندارد رئیس یک گروه زیرزمینی که‏‎ ‎‏از هر دسته و گروهی با شرایطی بسیار سخت عضوگیری‏‎ ‎‏می نماید، معرفی کنند! من بعد از شهادتین اعلام می دارم: به تمام‏‎

‏آنچه که در دو مصاحبۀ‏‎ ‎‏خودم گفتم معتقدم و‏‎ ‎‏عقیده ام را هرگز با‏‎ ‎‏مصلحتم معامله نخواهم‏‎ ‎‏کرد.»‏ 

‏«... من بارها و‏‎ ‎‏بارها تکرار کرده ام که به‏‎ ‎‏هیچ حزب و دسته و‏‎ ‎‏جبهه و گروه و سازمان و‏‎ ‎‏جمعیتی مربوط نیستم، عضو هیچ یک از آنها نمی باشم و با‏‎ ‎‏هیچ یک از آنها نه مستقیم و نه غیر مستقیم ارتباط ندارم و اگر‏‎ ‎‏حزب یا دسته ای به دروغ بخواهند مرا به خودشان نسبت دهند‏‎ ‎‏کاری غیر اسلامی کرده اند، ولی ممکن است که حزب و گروه و‏‎ ‎‏دسته ای از حرفهای من طرفداری کنند. ‏ایشان یک سال قبل نیز (8 / 11 / 57) و در شرایطی که‏‎ ‎‏کمتر کسی از محدودۀ آزادیها سخن می گفت در مصاحبه ای‏‎ ‎‏با نماینده روزنامه اطلاعات در پاریس نظر خود را دربارۀ‏‎ ‎‏آزادی بیان و احزاب با صراحت چنین اعلام می کنند:‏

‏‏ ‏‏‏«ملاک عدم جواز آزادی، خیانت به دین و ملت است. آزادی‏‎ ‎‏تا آنجا که به ملت خیانت نباشد مانعی ندارد. ولی اگر یک‏‎ ‎‏وطنفروش آزاد باشد حزبی تشکیل دهد و علیه دین و دیانت و‏‎ ‎‏ملت و مملکت تبلیغ کند، شدیداً از آن جلوگیری می شود. آنچه‏‎ ‎‏آزاد است، آزادی افکار است. البته باید [احزاب] روزنامه و مجله‏‎ ‎‏خودشان را هم با آرم و مشخصات معین کنند، نه اینکه صفحه اول‏‎ ‎‏را مزین به نام پیغمبر و امام کنند و اخبار ایران را که سراسر‏‎ ‎‏مذهبی است نقل کنند ولی تحلیلهایی که می شود بر ضد‏‎ ‎‏معتقدات ملی و مذهبی جامعه باشد. این یک خیانت است و‏‎ ‎‏شدیداً چارچوبها باید مشخص گردد... ملت باید تشخیص دهد‏‎ ‎‏چه نوع فکری را از چه شخصی و یا گروهی بپذیرد و یا ترویج کند.‏‎ ‎‏از همۀ اینها که بگذریم امروز که ملت به راستی گرفتار ابرقدرتها‏‎ ‎‏است و هر روز شاهد توطئه ای است فقط اتحاد است که تمام‏‎ ‎‏توطئه ها را خنثی می کند.»‏

‏‏ایشان در این مصاحبه در پاسخ این سؤال که: «بعضی ها‏‎ ‎‏می گویند جمهوری اسلامی به سوی استبداد خواهد رفت!»‏‎ ‎‏می گوید:‏

‏‏ ‏‏‏«اگر استبداد به معنی خودسری و دیکتاتوری طبقه حاکم‏‎ ‎‏باشد که همه می دانیم در اسلام این چیزها معنا ندارد. به زندگانی‏‎ ‎‏حضرت رسول(ص) و مولای متقیان امیر مؤمنان(ع) و سالار‏‎ ‎‏همۀ دلاوران نگاه کنید. اگر به این معنا است که جلوی فحشا و‏‎ ‎‏مفاسدی را که ممکن است طبقه ای خوشش بیاید گرفته شود،‏‎ ‎‏آری اسلام مستبد است. در تمام جهان آزادی بر طبق قوانینشان‏‎ ‎‏‎‏مورد قبول است، نه آزادی مطلق.

‏یادگار امام در مصاحبۀ بسیار مفصل خود (23 / 7 / 58)‏‎ ‎‏با همان صمیمیت و صراحتِ بدون تکلفّ همیشگی، تحلیل‏‎ ‎‏خود را درباره مهمترین مسائل روز و مباحثی همچون ولایت‏‎ ‎‏فقیه، اولین مجلس خبرگان، عملکرد احزاب و گروههای‏‎ ‎‏سیاسی، صف بندیهای داخل روحانیت، و روشنفکران و‏‎ ‎‏روشنفکرنمایان ارائه می کند و در پایان مصاحبه، رنجنامه ای‏‎ ‎‏به اختصار از دردهای ناگفتۀ امام می گشاید که خود، نمایی‏‎ ‎‏است از مشکلات جناح خط امام در آن روزهای پرماجرا،‏‎ ‎‏روزهایی که از یکسو جمعی از روحانی نمایانِ دنیاطلب در‏‎ ‎‏ائتلافی نامیمون با روشنفکرنمایان و سیاستبازان حرفه ای‏‎ ‎‏غائله حزب خلق مسلمان را در تبریز و قم برپا می کنند و در‏‎ ‎‏سوی دیگر دهها گروه و گروهک در سایه سازشکاری ها و‏‎ ‎‏زد و بندهای لیبرالها و ضعف و بی کفایتی دولت موقت در‏‎ ‎‏خیابانهای تهران و دیگر شهرها مسلحانه رژه می روند و از‏‎ ‎‏انقلاب، میراث طلب می کنند. مطمئناً اگر هشدارها و‏‎ ‎‏فداکاری های یاران امام و حمایت توده های مردم مؤمن و در‏‎ ‎‏رأس همه هوشمندی و بت شکنی های مکرّر حضرت‏‎ ‎‏روح الله و لبیکِ همراهی و تلاش فرزند و فرزندان معنوی آن‏‎ ‎‏بزرگمرد نبود، انقلاب اسلامی همان راهی را می پیمود که اکثر‏‎ ‎‏خیزشهای شکست خوردۀ تاریخ معاصر ایران و جهان‏‎ ‎‏‎‏پیموده اند، و خدای را سپاس که هرگز چنین نشد. با همان‏‎ ‎‏فداکاری های یاران امام بود که ناتوانی مدعیان ملی گرایی در‏‎ ‎‏صحنه عمل آشکار گردید، فتنه گری های لانۀ جاسوسی‏‎ ‎‏آمریکا و تجزیه طلبی ها سرکوب شدند، دستهای خون آلود‏‎ ‎‏نفاق و الحاد از پس پرده های جنایت برون افتاد، و روزبروز‏‎ ‎‏خط امام و انقلاب و پیروان راستین آن شفافتر هویدا شد و‏‎ ‎‏انقلاب اسلامی در مسیر دشوار و پرمخاطرۀ خویش به‏‎ ‎‏حاکمیت خط امام بر ارکان کلیدی نظام اسلامی منتهی گردید‏‎ ‎‏و در تمام این ادوار پرفراز و نشیب کشتی طوفانزدۀ انقلاب را‏‎ ‎‏بزرگمردی پیامبرگونه هدایت می کرد بنام همیشه جاودانِ‏‎ ‎‏«خمینی» و در کنارش: مردی بود صمیمی و صبور و پرتلاش‏‎ ‎‏به نام «احمد» و دیگر چهر ه های تابناکِ مردانی که نامشان تا ابد‏‎ ‎‏در زمرۀ نام  آوران عصر حماسۀ خمینی کبیر خواهد درخشید.‏

(منبع: مهاجر قبیله ایمان؛ ص 161 – 168)

. انتهای پیام /*