مرحومه مغفوره سرکار خانم خدیجه ثقفی (س) بدون تردید گنجی بی انتها برای حضرت امام رضوان الله تعالی علیه بود که باید پذیرفت باهمراهی او آنچه بدست آمد، آمد و بی جهت نبود که خود آن حضرت بارها می فرمود: ” من هرچه دارم از خانم دارم“ و امام به این نکته باور داشت که ”از دامن زن مرد به معراج می رود“.
امام در ابتدای ازدواج از او خواسته بود که به واجبات عمل کند و از محرمات بپرهیزد. او می گفت: ”من ابتدا فکر کردم همسرم چیزی از من نخواسته است. بعداً فهمیدم که چه وظیفه سنگینی را به عهده من گذارده است“.
خانم با رفتار خود آنچنان اعتماد امام را جلب کرده بود که امام مهر مخصوص خود را جز به دست او به دست هیچکس دیگر نمی داد و کمتر از رفت و آمد او می پرسید. مردم داری و میهمان نوازی او به راستی تعجب آور بود هرگز از دید و بازدید احساس خستگی نمی کرد، او می گفت خداوند یک تفریح را برای من مقدر کرده و آن هم مهمانداری است. مقید بود اگر کسی به دیدنش آمد بازدیدی از او داشته باشد و دقت داشت به موقع برود و در حدّ ضرورت بماند و به هنگام راهی منزل خود شود. مهر و محبت و احترام او به خانواده، کم نظیر بود، به خواهرانش دلبستگی زیاد داشت. در فوت آخرین خواهر عزیزش سر کار خانم عذرا (مینو) بسیار غمگین و افسرده گشت اما هرگز از او بی تابی و گلایه نشنیدم. اوج صبوری او را در فوت مرحوم حاج احمد آقا شاهد بودم. مرحوم مغفور حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد آقا واقعاً انسانی شریف و دوست داشتنی بود و سرکار خانم بعد از آن همه داغ ها و سختی ها که دیده بود شاید او برایش آخرین سنگر و امید زندگی بود؛ پیدا است رحلت آن عزیز چقدر دل آن پیر وارسته را سوزانده است و خدا می داند که در جسم و جان او در روز جدایی از فرزندش چه طوفانی بر پا بود اما ظاهرش آرام و استوار و تسکین دهندة درد جانکاه دیگران بود؛ اگر چه اشک بر گونه هایش سنگینی می کرد. هنوز جنازة مطهر فرزندش احمد از جماران تشییع نشده بود و موج مردمی در گذرگاه بیت امام و اطراف محوطه در تلاطم و حیرت از حادثه بود که در این هنگام، آیت الله هاشمی رفسنجانی برای عرض تسلیت و دلداری خانم وارد اتاقی شد که خانم و تنی چند از فرزندان و اقوام حضور داشتند و من کنار همشیره بزرگوارم نشسته بودم. آیت الله هاشمی ـ که پیدا بود از این واقعه سخت ناراحت و بهت زده است ـ گویا هرگز انتظار دیدن چنین حادثه ای را نداشت با فروتنی نزدیک خانم جای گرفت و زبان به عرض تسلیت گشود اما بغض گلو گیرش شد و اجازه حرف زدن نداد و خانم رشته سخن را به دست گرفت و فرمود: خدای را سپاسگزارم، در برابر مشیت الهی چه می توان کرد یک روز مرگ مصطفی و امروز رفتن احمد جان. شاید خیری در آن باشد، مرگ مصطفی که مقدمه انقلاب شد شاید در این هم حکمتی نهفته است. سپس ادامه داد: هر دو فرزند عزیزم زود از دنیا رفتند نمیدانم شاید رفتار من سبب شده باشد زیرا من شنیده ام که در روایات هست احترام بیش از حد به فرزندان بخصوص از ناحیه مادر سبب کوتاهی عمر اولاد می شود، بگذریم من چاره ای نداشتم وقتی هر کدام از این دو عزیزم با آن قد و قواره و لباس روحانیت و عمامه مشکی وارد اطاقم می شدند بی اختیار جلوی پای آنها بر می خواستم و ادای احترام می کردم. این صحبتهای خانم، آیت الله هاشمی و بقیه را آنچنان مجذوب و شگفت زده کرده بود که بعد از آن دیگر کسی در برابر خانم از رحلت حاج سید احمد آقا سخن نگفت و مجلس با رفتن آقای هاشمی پایان پذیرفت. من در آن روز و حتی تا به امروز متحیّرم که چگونه خانم این درد جانکاه را از همان لحظات اول پذیرفت. این امکان ندارد مگر در سایه دیانت و تقوای ناب الهی. (به نقل از علی ثقفی برادر خانم)
(بانوی انقلاب در آینه خاطرات؛ ص 156 – 158)
.
انتهای پیام /*