نوشته: اُاین کالفر
ترجمه: شیدا رنجبر
بدترین پسر دنیا
من چهار تا برادر دارم که همیشه دارند از چیزی شکایت میکنند. اگر یک وقتی ناراحت باشم و بخواهم با مامان حرف بزنم، کمِکم دو تا از برادرهایم توی صف جلویم هستند و نوبت گرفتهاند تا در مورد یک مشت چیزهای مسخره نق بزنند. مشکل من معمولاً جدی است، مثلاً ناخنم شکسته یا جورابم گم شده ولی آنها وقت مامان را با کارهای بیخودی، مثل اینکه مربا روی صورتشان ریخته یا بلوزشان را پشت و رو پوشیدهاند میگیرند.
هر چهار تا برادرم دوست دارند دست کم روزی یک بار در مورد مشکلات مسخرهشان نق بزنند. مامان به اینها میگوید مشکلات همیشگی.
هر وقت برادرهایم شروع میکنند به غُر زدن، بابا قیافهی وای، دوباره شروع شد به
نمیتوانستی بهتر از بقیهی مردم باشی. این را در رفتار خودت به خوبی نشان دادی. یادت هست که میخواستی مرا بکُشی؟ هنوز
مجلات دوست کودکانمجله کودک 509صفحه 33