عباس تَربُن
طغیان
یک امتحان و کمی نمره
از چند درس که سنگین بود
تنها همین و خداحافظ!
در زندگی هدفم این بود
میشوم!» مار سیاه، خندهای کرد و گفت: «بله میدانم. پادشاه از تو نخواسته! تو از پادشاه خواستهای! حرص و طمع تو خیلی بیشتر از آن است که من فکر میکردم.» مرد بافنده با
مجلات دوست کودکانمجله کودک 508صفحه 26