
مهری ماهوتی
ماه و مینا
شب بود. ماه شکل یک توپ گرد
و طلایی بود. مینا دستهایش را باز
کرده بود؛ مثل بالهای کبوتر و لب
حوض راه میرفت. ماه گفت: «من
هم میخواهم بازی کنم.» بعد تالاپ
پرید پایین. لبهی حوض خیس بود.
ماه لیز خورد و افتاد توی آب. آب
توی صورت مینا پاشید. مینا لق
خورد و کناه ماه افتاد و خیس شد.
ماه گفت: «هاپچه»
مینا گفت: «وای، تو سرما
خوردی!»
بعد او را توی اتاقش برد و یکی
از پیراهنهای خودش را به او
پوشاند.
ماه گفت: «ببین! تازه حالا شدم
ماه؛ یک دختر ماه. هاپچه!»
روبات در محلی را که به آن مشکوک است
باز میکند اما میبیند که یک روبات معمولی
مقداری رنگ روی زمین ریخته است.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 376صفحه 33