زهرا صیامی/ 7 ساله/ از تهران
رعنا موسوی/ 9 ساله/ از تهران
سام پیرزمان/ 5 ساله/ از کرج
امیرمحمد مجیدی/ 5 ساله/ از تهران
امام زمان
)عج(
آقا امام زمان
ای صاحب مهربان
ظهور کن تا شاد بشیم
بین گلها وا بشیم
حاجت ما بچهها
باشد ظهور شما
چیستان
آن چیست که دو دست و
یک شکم پاره دارد؟ کت
* * *
آن چه رنگی است که اگر
حرف اولش را برداریم، نام
حیوان میشود. سبز
* * *
آن چه حیوانی است که
هیچ وقت تشنه نمیشود؟
ماهی
* * *
آن چیست که باسوادترین
آدمها آن را غلط مینویسند؟
کلمهی غلط
* * *
آن چیست که بدون صدا
زنگ میزند؟ آهن
زهرا و حسین مرادی 9 ساله
و 13 ساله از تهران
لطیفه مادر: پسرم مهمان داریم
اولی: امتحان رانندگی قبول « سعی کن با ادب باشی. برای
شدی»؟ همین، به جای «خوردن» بگو
دومی: «معلوم نیست » صرف کردم. به جای آمد هم بگو
اولی« چطور معلوم نیست؟» تشریف آورد.»
دومی:«افسری که از من پیر توی کوچه بازی میکرد.
امتحان گرفت، هنوز به هوش زمین خورد و دستش خونی شد.
نیامده است.» مادر: پسر چچی شده؟
*** پسر: زمین صرف کردم، خون
از دستم تشریف آورد!
اولی: تصمیم گرفتهام به پیشخدمت: آقا چی میل
خورشید سفر کنم. دارید؟
دومی: نرسیده به آنجا مشتری: آن زمان که آمدم،
میسوزی. دستور صبحانه داده بودم؛ اما حالا
اولی: فکرش را کردهام؛ شب ناهار بیاورید!
سفر میکنم! حسین مرادی 13 ساله از تهران
سفر به سرزمین نور
از راه دور میآید
بوی خوش یک مسجد
آن مسجد هست در مکّه
در میانش هست کعبه
هر کس به آنجا رفته
بوی خوشی حس کرده
آن بو هست، از آن سنگ
نام آن هست حجرالاسود
هر کس به آنجا رفته
صفا و مروه دیده
هرکس به آنجا رفته
حجر اسماعیل دیده
با مقام ابراهیم
و آن در طلائی
پرنده میزند پر
تا آسمان آبی
او دیده شجره را
با قبرستان بقیع
با قبر آن پیامبر
که نامش هست محمد )ص(
حسین مقدسیان و مریم یویان
* * *
وال ای و ایوا همراه زبالهها به فضا
پرتاب میشوند.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 376صفحه 3