
نمیشد که در خانه استراحت کند. کله شقی تو هم به مادرت
رفته...!
خلاصه، من محو تلویزیون توی سالن بودم و محو آن
نگاه مصمم امام، که پرستار بخش روی شانهام زد و گفت:
«مژدگانی،دختره!» واین طوری بود که تو به دنیا آمدی...
12 بهمن 1357، مریم کاش میدانستی در چه روز بزرگی
به دنیا آمدهای. اول مادرت تأسف میخورد که نتوانسته در
مراسم استقبال امام شرکت کند. امّا بعد برایش افتخار شد که
شناسنامه تو همسن شناسنامه انقلاب است.
راستی به خاطر پسر شیرینت هم تبریک میگویم. شنیدهام
که اسمش را میخواهی بگذاری: «روحالله.» امیدوارم که او
هم مثل مادرش مهربان و باهوش باشد. تو شاید آن روزها را
به یاد نیاوری که «روحالله» ورد زبان مردم شده بود و بچههای
زیادی بعد از تولد، اسم «روح الله» را در گوششان میشنیدند.
وای!کاش فرودگاه را درآن روز میدیدی، جمعیت در سرتاسر
محوطه پر شده بود و همه یک صدا شعار مید ادند. خیلی از
خبرگزاریهای خارجی اعتراف کردند که این استقبال، یکی
از باشکوهترین استقبالهای تاریخ بوده است.
وقتی امام وارد ایران شد، خبرنگارها فقط از شور و هیجان
مردم مینوشتند. یادش بخیر وجب به وجب خیابانها و کوچهها را
مردم آبپاشی کرده بودند. همه جاچراغانی بود و روی آسفالتها
پر از گل بود، مردم انگار همگی در یک میهمانی بزرگ دعوت
بودند. در خانهای به وسعت ایران و همه مردم میخواستند
میزبان امام باشند. بچهها سرودهایشان را تمرین میکردند.
و بین بزرگترها شیرینی و نقل رد و بدل میشد. شادی آن
روزها قابل گفتن نیست...
یادم نمیرود روزی را که عکس استقبال از امام در صفحه
اول همه روزنامههای جهان چاپ شد و ایرانیها به خودشان
افتخار کردند که چنین رهبری دارند.
مثل اینکه خیلی خاطره تعریف کردم. هیچ وقت روز
باشکوه تولدت را فراموش نکن. مواظب «روح الله» باش.
خاله زهرا،لندن
بهمن 1381
مجلات دوست کودکانمجله کودک 70صفحه 31