ستارهی دنبالهدار
سرور کتبی
بابا به آسمان نگاه کرد و گفت:«امشب میتوانیم ستارهی دنبالهدار را ببینیم.»
به آسمان نگاه کردیم. اما نتوانستیم ستارهی دنبالهدار را پیدا کنیم.
بابا گفت :«حیف ... دلم میخواست ستارهی دنبالهدار را ببینم.»
پشت لباس خواهرم را گرفتم.
مامان پشت لباس مرا گرفت.
یک ستارهی دنبالهدار شدیم.
دور بابا چرخیدیم
و گفتیم :« ما ستارهی دنبالهدار هستیم !» بابا خندید و ستارهی دنبالهدار را بوسید.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 46صفحه 22