![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/145/145_22.jpg)
[
بازی ماه و ستاره
طاهره ایبد
ستاره کوچولو اخم کرده بود و هی بهانه میگرفت. ماه که مادر ستاره بود
به او گفت:«ستاره کوچولو چرا اخم کردی؟»ستاره گفت:« حوصلهام سررفته.»
خانم ماه گفت:«بروبازی کن!»
ستاره باز هم اخم کرد و گفت:«من دوست ندارم تنهایی بازی کنم.»
خانم ماه گفت:«بیا با من بازی کن. من طناب تو میشوم، تو مرا بگیر طناب بزن.»
ستاره خندید.
خانم ماه طناب شد و ستاره دستهای او را گرفت و تند و تند طناب زد.
کمی بعد ستاره خسته شد و گفت:«من دیگر نمیخواهم طناب
بازی کنم و باز اخمهایش را توی هم کرد.»
خانم ماه گفت:«من تاب میشوم، تو بیا بنشین توی بغل
من و تاب بخور.» ستاره خیلی خوشحال شد. ماه تاب شد
و ستاره توی آن نشست، ستاره کوچولو تاب خورد و
تاب خورد و باز خسته شد و گفت:«من دیگر نمیخواهم
تاب بازی کنم.»
خانم ماه گفت:«خب من قایق میشوم، تو توی بغل من
بشین و توی آسمان پارو بزن.» ستاره کوچولو خندید
و پرید توی قایق ماه و توی دریای آسمان پارو زد و پارو زد و پارو زد.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 42صفحه 22