![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/145/145_17.jpg)
درخت
سنجاب
بادبادک
بادبادک
میمون
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود خرسی
یک روز وقتی که از زیر میگذشت را دید که ناراحت وغمگین آنجا نشسته و
گریه میکند. پرسید:« جان! چرا گریه میکنی؟» بالای را نشان داد و گفت:
«نگاه کن! قشنگم به شاخههای گیر کرده و من نمیتوانم آن را در بیاورم.»
گفت:«خب از بالا برو و آنرا در بیاور.» گفت:« نمیتوانم میترسم پاره
شود تو میتوانی به من کمک کنی؟» کمی فکر کرد و گفت:«من نمیتوانم ولی شاید بتواند.
بیا او را صدا کنیم.» در سوراخ بزرگ تنهی خانه داشت
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 42صفحه 17