![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/145/145_20.jpg)
قصههای جنگل
1) یک روز وقتی که قهوهای مشغول چیدن
میوه بود صدایی شنید.
3) قهوهای دوید و فورا یکی از تخمها را برداشت
تا با خودش ببرد.
2) این صدای میمون سیاه بود که به دوستانش میگفت:
«نگاه کنید! شترمرغ رفته وتخمها رابرای ما گذاشته!»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 42صفحه 20