![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/145/145_19.jpg)
گفت:«مواظب باش خود خراب نشود.» مشغول جویدن نخ شد و بعد از مدتی
نخ پاره شد و باد را با خودش برد. بالای بالا. و و هر کاری کردند نتوانستند
را بگیرند. خیلی ناراحت بود. گفت:«غصه نخور.بیا با هم یک دیگر درست
کنیم.» گفت:«من دیگر کاغذ رنگی ندارم. چسب هم ندارم.» گفت:«من یک عالمه کاغذ
رنگی دارم.» گفت:«من هم چسب و قیچی دارم!» خندید و گفت:«من هم درست کردن
را بلد هستم.» دوید و رفت و کاغذ رنگیهایش را آورد. هم چسب و قیچی را آورد
و همه با هم مشغول کارشدند. به و یاد داد که چه طوری یک درست کنند.
آنها با کمک هم بزرگترین و قشنگترین را درست کردند و برای هوا کردن آن به جایی رفتند
که نباشد!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 42صفحه 19