شهریور ماه خود را چگونه گذراندهاند؟
Email:mrym-shokrani@yahoo.com
مریم شکرانی
قندکی زاده ( زرنگ مدرسه)
در صف خرید کتابهای درسی از اصناف مربوطه (لوازم التحریریها)! زنبیل گذاشته است. کتابهای درسی خود را به
سلامتی و زودتر از همه خریداری فرموده است. از شب تا صبح بیدار مانده و دانه به دانه کتابهایش را با وسواسی
در حد خفن کردن یک ماشین نو، گل و منگلی کرده و با نفیسترین و طلاکاری شدهترین اجلاد (جمع جلد!) مجلّد
فرمودهاند. تا روز اوّل مهر شصت دور کتابها را مرور نمودهاند البته با نهایت دقت و احتیاط و مراقبت هنگام در دست
گیری این کتابهای گور به گور شده ! هر شب کتابهایشان را روی قلب خویشتن گذارده و خوابیدهاند. روزی هفتصد
و بیست و دو مرتبه تریپ مدرسهشان را به تن کرده و جلوی آینه به خود لبخند عمیق زدهاند. روی دیوار اتاقشان
روزهای تابستان را یکی یکی خط زدهاند. آهنگهای مشهور باز آمد بوی ماه مدرسه و همشاگردی سلام را به صورت
یک در میان روی یک حلقه سی دی و به صورت ام. پی. تیری! رایت کرده و به طرز دیوانهواری تمام ساعتهای روز
برای خود پخش میکنند و آلبومهای عکسهای مدرسه را مرور میکنند و اشک هر دقیقه توی چشمهایشان حلقه میبندد.
پنجاه بسته باطری قلمی برای ساعت زنگدارشان خریداری فرمودهاند و هر روز رأس ساعت 6 صبح بیدار شدن را
تمرین میکنند. ناخنهایشان را تا ته گرفته و بُرس میزنند. کلّۀشان را با نمره صفر زده و صیقلی کردهاند تا آقای
خشونتیان از خوشحالی سکته کنند. به تعداد تمام کادر آموزشی مدرسه (بابا، سواد! یعنی همان مدیرو معلمها دیگر!)
و خانوادههایشان کارت تبریک خریده و روی آن گل چسبانده و برای اول مهر آماده گذاشتهاند و خلاصه خودشان را
سر تا پا سرویس کردهاند!
هوشنگی (تنبل کل مدرسه)
دو سوم ایام شهریور خود را صرف امتحانات تجدیدی و جبرانی خویش کردهاند. از بس در ایام عشق تابستان
طعم معلم و کلاس و جبرانی و کتاب.. .. چشیدهاند ذقنبود گرفتهاند. نسبت به تبلیغات لوازم التحریر دارا و
سارا آلرژی شدید دارند و سریع تمام تنشان آکنده از کهیر میشود. اگر متّهم به دست داشتن در شبکه
القاعده نمیشدند تمامی فروشگاههای لوازم التحریر را با خاک یکسان میکردند. تصمیم جدّی دارند.
که مجدداً هرگز ساعت 6 صبح را تجربه نکنند. سعی میکنند تاریخ و تقویم را از یاد ببرند و در زمان کم
شدگی محض غوطهور شوند. افسوس میخورند که حتّی صدا و سیما هم نمیتواند یک ذرّه وقت
تابستان را زیادتر کند! از چند سال و اندی تحصیل تنها دانش نوشتن اسم و فامیل خویش را به
یاد میآورند. روز 29 آذرماه ( دقیقاً یک روز قبل از امتحانات ترم) والدینش با بدبختی تازه برایش
کتابهای درسی گیر میآورند. تریپی به نام تریپ مدرسه برایش اصطلاحی غریب است دقیقاً مثل
اصطلاحی دی. اِن. آ یا رویانا ( برّۀ شبیه سازی شده) برای انسان عصر پالئولیتیک ( یک ذرّه آن ورتر
از عصر دایناسورها)! مهرماه را به کل یادش میرود که به مدرسه برود و از اوّل آبان به زور تهدید
و شکنجه اولیای مدرسه مجبور به تحمّل مدرسه، این رنج جاویدان میشود. مجبور است از خاطرات
مدرسه تنها به قسمت ساندویچهای همبرگر بوفه مدرسه دل خوش کند. روزی هفتصد و بیست و دو
مرتبه مخترع آموزش و پرورش را نفرین میکند. از ترس مرحوم شدن آقای خشونتیان مجبور میشود
از دیوار پشتی حیاط مدرسه، وارد مدرسه شود چون عاشقانه مدل موها و تریپ ضدّ مدرسهای را
میپرستد.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 140صفحه 21