یاد دوست
من بهترین طنزهایم را پس از آن
« دیدار» نوشته ام!
کیومرث صابری «گل آقا»
چند ماهی پیش از ارتحال آن وجود عزیز و نادره
روزگار ـ امام خمینی (س) ـ روزی به حجّت الاسلام
دعایی گقتم:
«پیش از آن که «گل آقا» باشم، در محضر شریف
آقای خامنهای ( رهبر عزیز ما در حال حاضر) و قبل از
آن در دفتر شهید رجایی بودم و افتخار آن را داشتم که
در معیت آن بزرگواران، گاهی شرف ملاقات با حضرت
امام را داشته باشم. اکنون چند سالی است که از این
فیض محرومم و دلم، هوای دیدار آن محبوب را دارد و
به دیداری از راه دور، قانع نیستم. آیا برای دست بوسی
امام، راهی نیست؟»
آقای دعایی پس از سکوتی کوتاه، گفت: «خدا بزرگ
است».
* **
دو هفتهای بعد، شبی آقای دعایی تلفن کرد که فردا
صبح ساعت 7 به خانهات خواهم آمد تا به جایی برویم.
دانستم که داستان چیست و آماده شدم.
***
در گذر از کوچههای جماران، پاسداران ـ این
دلسوخته ترین عاشقان امام ـ وقتی به آقای دعایی سلام
میکردند، کما بیش از «گل آقا» میپرسیدند. دانستم
که از پیشتر، از ایشان درباره گل آقا سؤالاتی داشتهاند.
چون گل آقا را میدیدند، میپرسیدند: «شنیدهایم امام،
گاهی با خواندن نوشتههایت لبخند میزند. از این که
اماممان را شاد میکنی از تو ممنونیم. آیا خود، از این
موضوع خبر داری؟»
کما بیش، خبر داشتم. چون در تعهدم بود که آزرده
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 140صفحه 10