ماجراهای آقای آبی
تعطیلات آبی
آبی کمرنگ
ماه آبی
ماه آبی ماهی است که در آن از چشمها آب میآید و میآید و آدمهای آبی اصولاً به جز اشک چشم بهرهای از
زندگیشان نمی برند.
یکی از ماههای آبی که در طول سال خیلی هم زیاد هستند ماههای مربوط به مدرسه رفتن است. البته
آنهایی که به مدرسه میروند خیلی ربطی به این حالات ندارند بلکه آقای آبی در این ماه اشک میریزد
که میخواهد اسم بچّهاش را در یک مدرسه بنویسد.
آقای آبی بعد از تعطیل شدن بچّهها در تابستان گذشته کاسه «چه کنم؟» را در دست گرفت و
در میان دغدغههایی همچون برنامه مدیریت سوخت و برنامه «غلط کردین میخواین خانه دار
شوید!» و طرح «متمرکز مبارزه با پوکی استخوان بدون مصرف شیر» و چند برنامه زیبای دیگر
که به او کمک میکرد نگاه زیباتری به زندگی داشته باشد تصمیم گرفت بچههایش را در
مدرسه مناسب ثبت نام کند!
مدرسه مناسب آبی
همکاران و دوستان و در بعضی موارد فک و فامیل آقای آبی خود را محق میدانستند تا طرحهای آموزش
پرورشی خود را در اختیار آقای آبی قرار دهند که بچّههای آقای آبی هم مثل خودش به بیراهه نروند و
بدبخت نشوند. هرچند که آقای آبی چندان هم بیراهه نرفته بود و به هر حال شغلی داشت که به واسطه
آن کت شلوار میپوشید ولی از نظر اقوام او خودش را با ندانم کاریهایش بدبخت کرده بود.
تقریباً همه مشاوران متّفق القول مدرسه غیر انتفاعی را پیشنهاد میکردند و همسر آقای آبی
که در مواجهه با فامیلهای چیز فهمش صورتی میشد به یک چشم اشک و به
یک چشم خون داشت که مبادا دلبندانش بدبخت شوند.
همۀ همان مشاوران، نمرات بالا و امکان بهره برداری از امکاناتی نظیر
کلاس درس، میز و صندلی، معلم، نور، تخته سیاه و فضا برای نفس
کشیدن دانش آموزان را که از طرف مدارس دولتی به شدت تحریم
شده است دلیل موفقیت دانش آموزان غیرانتفاعی میدانستند.
البته آنها در مورد کلاسهای کامپیوتر و تعمیرات یخچال و فریزر ساید بای
ساید و کالیبره کردن ال سی دیهای فول اچ دی هم حرفهایی زدند که آقای آبی به
آنها توجّهی نکرد.
نکتهای که خیلی توجّه او را جلب کرد این بود که بچّهها مجبور نبودند تا رسیدن به
منزل خودشان را نگه دارند و از فشار مثّانه و کلیه چشمهایشان آستیکمات شود بلکه
می توانند مثل بچّه آدم از مستراح مدرسه استفاده کنند هر چه باشد آقای آبی به
مسائل آبی اهمّیت بیشتری میدهد.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 140صفحه 20