عید عاشقان
حامد قاموس مقدم
وقتی که هلال ماه شوال با هزار کرشمه و ناز رخ
مینماید، اندوه و شادی غریبی دل مؤمنان خدا را
میفشارد. بعضی ناشناخته در گلو مینشیند و پردهای
از اشک، دیدگان را در برمیگیرد. لحظۀ وداع نزدیک
میشود.
سفرهای که پهن بود و همه دور آن نشسته بودند جمع
میشود و انگار فروشندگان یک بازارچه خیریه که در
میدان اصلی شهر جمع شده بودند و با هلهله و شادی
مشغول پخش برکات بودند ناگهان بساط خود را جمع
کردهاند و میروند.
بازار خیریه تعطیل میشود. حتّی ردّی هم از آن
فروشندگان خیرات نخواهدبود. هر چه بود جمع
کردهاند و تا سالی دیگر آن طرفها نخواهند آمد. معلوم
نیست سال دیگر هم به ما کارت دعوت بدهند و ما را
در شادی آن شریک کنند یا نه.
آسمانی تاریک بعد از یک نورافشانی بزرگ، سوسوی
ستارگان دور که دور و دورتر میشوند. هلال ماه شوال
که رخ بنماید، انتهای رمضان پدیدار میشود. ماهی
که ماه خداست و میزبان، خداست. آنان که دعوت
میشوند خداییاند، نظر کردهاند. چشمانشان پر شوق
است، دهانشان عطر دوستی میدهد، وجودشان لطافت
محض است، همچون گلهای بهاری. تا دیروز روزه
بودهای و فردا تا پیش از آنکه سپیده خورشید بزند
تکبیرگویان و شکرگزار راهی میشوی. تا به حال به
تنهایی مهمان بودهای و اینک از اینکه خداوند تو را در
راهی هدایت کرده است که برترین راهها بوده است
به قطره قطره جماعت میپیوندی تا دریابی که تنها
تو مهمان خدا نبودهای و نظر کردگان درگه دوست
همچون سیلی خروشان هستند. اینک میتوانی تک تک
چراغ افروزان نیمه شبهای ستاره باران رمضان را که
پیش از اذان صبح یک یک شهر را در دور و نزدیک
روشن میکردند به چهره ببینی تا از اینکه در حزب خدا
هستی احساس غرور کنی.
ولله الحمد. الحمدلله علی ما هدانا و له الشکر علی
مااولانا.
در زیر سقف آسمان در کنار هم کیشانت
می ایستی و پیمان میبندی با ره توشهی که از شبهای
رمضان برداشتهای سالی را آغاز خواهیکرد که عنان
نفست را در دستت خواهی داشت و شیطان را از
وسوسههای ریز و درشتش ناامید خواهیکرد.
رمضان همچون قطاری در دل شب اول ماه شوال
میرود و آنچه از آن برای مسافران خواهدداشت
توشهای است که در طول سفر برداشتهایم. میوههایی
که از باغهای پر برکت نیایش چیدهایم. روشنایی که
از مرور صفحات نورانی قرآن کریم همراهمان شده
است. ولی آیا آنقدر به همراه داریم که تا بهاری دیگر
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 140صفحه 4