سرم را سرسری متراشای استاد سلمانی که ما هم در دیار خود سری داریم و سامانی
مجید صالحی
در روزگار قدیم پادشاه یک کشوری فوت کرد به خاطر همین یک شب بی هوا از قصر
و پسرش پادشاه شد ولی اون از پادشاهی رفت بیرون
خوشش نمی اومد
مادر بیچارهاش در به در افتاد دنبالش و زمان زیادی گذشت شاه هم قیافه
شروع به پیدا کردنش کرد ژولیده و درهمی پیدا کرده بود
ما به دنبال
پادشاه میگردیم
هر کی اونو پیدا کنه
کلی جواهر و طلا
بهش میدیم. ..
گرفت ...
گرفت ...
آقا من عاشق یک دختر
شدم باسم...، اسم
باباش ... ولی باباش
نمیذاره ...
سلام.. بچهها بیاین
بی زحمت میشه برو ... کی میخواین دست از این خیلی دلش میخواست که به سلمانی درب وروی شو
موهای منو کوتاه روزیت رو جای دیگه حواله کنه، برود، و دلش رو به درلا زد و رفت. پیدا کردم
کنین؟! برو ... برو بابا جان خدا
مفت خوری بردارین؟!...
ای آقا. .. هر روز ما رو بگو چقدر
یک کلاک تاره زود اومدیم آقا این چه آقا، تو تمرین
میزنن که مفت بریم توی وضعشه کردی
خوری کنن! مجله دوست
بازی
کنیم
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 140صفحه 18