قربان ولیئی
ترنم کلمات
هستی درسکوت
زبان، نامگذاری چیزهاست. ما اشیاء جهان را نامگذاری میکنیم و از آنها
حرف میزنیم، کلمهها، زبان را میسازند. و هر کلمهای به چیزی اشاره دارد.
درخت، یک کلمه است که «د» و «ر» و «خ» و «ت» آن را ساختهاند. اما
درخت در طبیعت نامی ندارد. کسی درخت را میشناسد که آن را ببیند،
لمس کند، ببوید. کلمات ما را از جهان دور کردهاند. ارتباط بیکلمه با جهان،
ما را به آن نزدیک میکند. کلمات فقط به چیزی اشاره میکنند، همین.
درخت یک کلمه است؛ ما وقتی این کلمه را در مییابیم که خود درخت
را دریابیم. در سکوت ... آنگاه که هیچ کلمهای در ذهن نیست... خود درخت در ما ظاهر میشود؛ خود درخت.
کلمات، جهان را تکه تکه کردهاند و به هر جزئی از آن نامی دادهاند؛ امّا
جهان تکه تکه نیست؛ هستی، یکی است. در سکوت و آرامش- آنگاه که
هیچ کلمهای در ذهن نیست- هستی، به کلّ و با تمامیت خودش در ما
حاضر میشود.
گنج پنهان
داود پیغمبر در نیایش با خداوند گفت: «خدایا تو بینیازی از آفریدههایت؛
پس چرا خلق را آفریدی؟»
جواب آمد: «ای داود، من گنجی پنهان بودم. دوست داشتم که شناخته
شوم، پس آدمیان را آفریدم تا مرا بشناسند.»
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 150صفحه 26