یاردوست
سلمان هراتی
ای پاسخ سپید
سال قحطی چشم تو
سالی که باغ در سایه میزیست
و جنگل از بسیاری رطوبت
کرخت میرویید
چشمها حفرههای مخوف
وسال اختلاط گرگ ومیش
دستی برای تفکیک بر نمیآید
و هیچ چشمی نمیاندیشید
و لبها
با آهنگ تجسّس سلام میکردند
آسمان
آیینۀ تمام نمای دق بود
که بشارت هیچ حجم روشنی
از لبان صبح نمیگذشت
دریا تالاب مسطحی
بیموج
که روی ران زمین
در استراحتی یله بود
و عشق حرام بود
هیچ خلوتی
به یاد خدا بر پا نمیشد
مردم با یأس
عکس یادگاری میگرفتند
و با مرداب
هزار خاطره داشتند
رهایی ناپذیر
توآمدی
سادهتراز بهار
مثل تلاوت آیههای قیامت
بابعثتی عظیم در پی
و ما از خویش پرسیدیم
زیستن یعنی چه؟
و یاد گرفتیم بگوییم
توکّلتُ علی الله
پیشانیات
پاسخ سپیدی بود
برای ما
در خویش مردههای معیوب
حضورتوامروز
آسمانی مجهزی است
که بیشمار ستاره دارد
و میتوان کهکشان را شمرد
در این میان
تو به ماه میمانی
دریغا
ماهوارهها در این آسمان چه میخواهند؟
کدام دست، تو را
از ما مضایقه میکند
و نگاه تاریک کدام چشم
به ماهوارهها هویت داد
ماهوارهها
از چشم آسمان خواهند اوفتاد
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 150صفحه 8