قسمت دوم
امیر محمد لاجورد
فقط یک قلم و چند کاغذ، و حالا نویسندگی
بعضی از شما دوستان دست به قلم شده و داستانی هرچند کوتاه نوشته و به دفتر نشریه فرستادهاید. در صفحات اول و آخر نشریه دوست بارها شاهد چاپ داستانهایی بودهاید که خودتان یا دوستان همسن و سال خودتان آنها را نوشتهاند. نویسندگی دنیایی خاص، بزرگ و وسوسهکننده دارد. تصور اینکه روزی نویسنده موفق و سرشناسی شده باشیم آنقدر که مردم خیلی زیادی در جای جای دنیا، داستانی که ما آفریدهایم را میخوانند واقعاً وسوسهکننده است. اما تا رسیدن به چنان جایی چقدر راه داریم؟ نویسندگی سخت است یا آسان؟ فقط ساختن یک داستان در ذهن است و بعد هم نوشتن آن. پروراندن یک داستان در ذهن که کار چندان دشواریی نیست. نوشتنش هم کار سختی نیست چرا که همه ما در همان دهه اول عمر خود نوشتن را یاد گرفتهایم. اما پس چرا نویسندگی اینقدر کار مشکلی است؟ چرا تا یک نویسنده موفق شدن، راه اینقدر سخت است که تنها عده محدودی میتوانند آن را طی کنند؟ ادامه گفتوگو با آقای محمدرضا کاتب را میخوانیم. او چندین جایزه ادبی در کارنامه خود دارد از جمله اینکه یکی از نوشتههای او در چند سال پیش، به عنوان برترین رمان سال شناخته شده است.
«سگ شکاری و خرگوش»
روزی یک سگ شکاری در مزرعهی صاحبش قدم میزد، که از دور چشمش به یک خرگوش افتاد و به طرفش دوید. خرگوش پا به فرار گذاشت و سگ هم به دنبالش... بعد
مجلات دوست کودکانمجله کودک 512صفحه 10