چشم گشودند و نگاهی به آسمان کردند. از آن لحظه به بعد، پزشکان با باتری قلب و تنفس مصنوعی دست به کار شدند و گفتند ممکن است این حالت 24 تا 48 ساعت ادامه پیدا کند. در همان زمان شیون و فریاد از داخل و اطراف بیمارستان بلند شد و معلوم شد که همه چیز تمام شده است.
مشکل این بود که اگر همان شب خبر را اعلام میکردیم، ممکن بود عواقب ناگواری داشته باشد. برای برنامهریزی و تشکیل مجلس خبرگان به یکی- دو روز وقت احتیاج داشتیم. خاموش کردن آن شیون وگریه هم آسان نبود. خدمت خانمهای بیت امام رفتم که گوشهای به صدای بلند گریه میکردند. مسئله را گفتم و اولین کسانی که خاموش شدند، آنان بودند. گفتم: «امام امت راضی نیستند به محض نبود ایشان، جامعهای را که ساختهاند دچار مشکل شود. مصلحت این است که امشب را سکوت کنیم.» عظمت فوقالعادهای را در خانواده حضرت امام احساس کردم. آن هم کسانی که بیشتر از همه متاثر بودند و حق داشتند که با همه وجود فریاد بزنند. وقتی آنان آرام گرفتند، بقیه هم آرام شدند.
ناوی ارتش لهستان- نبردهای جنگ جهانی دوم
مجلات دوست کودکانمجله کودک 484صفحه 5