![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/146/146_20.jpg)
قصههای دریا
1) یک روز لاکی شنا کرد و شنا کرد و رفت زیر آب دریا.
3) دوتا مارماهی ترسو و بد اخلاق او را دیدند و فریاد زدند:
«وای... یک غریبه به دریا آمده!»
2)روی سنگهای کف دریا نشست و مشغول تماشای ماهیها شد.
4) خال خالی هم لاکی را دید و گفت: «زود از دریای ما برو!»
5) لاکی غصه دار و غمگین میخواست از آن جا برود که ...
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 43صفحه 20