با منبیا...
دوست من سلام
من توپ قلیقلی هستم.
رنگارنگ و زیبا. یک روز توی یک خانه مرا شوت کردند، به گلدان خوردم و آن را شکستم.
بعد مرا به بیرون خانه شوت کردند، توی حوض افتادم و خیس شدم. بعد مرا به کوچه شوت کردند، نزدیک بود شیشهی یک خانه را بشکنم که یکی مرا برداشت و با خودش به پـارک برد.
آن جا نه شیشه بود، نه گلدان و نه حوض آب! بچهها مرا شوت کردند و ما با
هم بازی کردیم. حالا هم پیش تو
هستم، نه برای این که مرا شوت
کنی! برای این که بـا هم مجله
را ورق بزنیم. مداد رنگیهایت
را بردار و با من بیا...
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 43صفحه 3