گشتم صد و سی دره، ندیدم آدم دو سره
مجید صالحی
طوطیان ناقلا رویت کردند که درایام قدیم در روستایی دو مرد
روستایی عزم سفر کردند، فقط یک مشکلی وجود داشت واینکه
مسیر سفرآنها از درة غول بیابینیمیگذشت و باید قبل از شب از آنجا
ردمیشدند.
غول بیابانی
خیلی سعی کردند که به شب نخورند
ولی خوردند... و شب هنگام در منطقهای وحشتناک
به نام غول بیابانی ماندگار شدند.
آره...سوری جون،به سوناس جون هم بگو بیاد...
من از بناگوششمیخورم
من از جگرشمیخورم
نکن...نکن همچین...
روایت است که در منطقة غول
بیابانی هرکس که شب را آنجا
خوابشمیبرد غول به او نزدیک
شده و با زبان خاردارش
کف پای او را آنقدر لیس
میزد تا زخمی شود و
نتواند راه برود و بعداً فک
و فامیلش را همه دور هم
جمعمیکردند تامیهمانی
مفصلی بگیرند
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 122صفحه 18