گفتگو
دوست
گفتگوی اختصاصی مژگان بهمنش
با علیرضا خمسه
نوجوانی کنید!
شلوغی و ترافیک خیابان
را رد میکنم و به پارک خانة هنرمندان
میرسم. به ساعتم که نگاه میکنم عقربة کوچکتر
شمارة 5 و عقربة بزرگتر شمارة 2 را نشانه گرفته است در
حالی که قرار بود،ساعت5 مصاحبه را شروع کنم. سعی میکنم
از بین جمعیت عبور کنم و خودم را به سالن خانة هنرمندان یعنی محل
قرارم با «علیرضا خمسه» برسانم. اما صدای خندة بچهها و نمایش سیاه
بازی که در پارک در حال اجرا است محوم میکند و به تماشای سیاه بازی
میایستم. وقتی به خودم میآیم 3-2 دقیقه دیگر هم به تأخیرم اضافه شده
است. بیدرنگ و با زور و فشار ازمیان جمعیت میگذرم و به
سالن میرسم، شلوغی سالن هم- به خاطر نمایشگاه آثار چوبی
رضا کیانیان و چند نمایشگاه نقاشی- دست کمی از پارک
ندارد. وسط سالن که میرسم وارد راهروی سمت راست
میشوم. میانة راهرو، خمسه را میبینم که در حال
عکس گرفتن با یک پسر جوان است. جلو میروم و
سلام میکنم. بعد از جواب سلام، اولین جملهای
که میگوید این است:« اِ... شمائید...؟! من
از ساعت 5 تا به حالاین اطراف دنبال شما
میگشتم!» احساس میکنم صورتم از خجالت
سرخ شده است. در آن شلوغی جایی برای
مصاحبه پیدا نمیکنم تا اینکه بالاخره وارد
یکی از سالنها- نمایشگاه نقاشی- میشویم.
حالا شما به خجالت بنده و هول شدن
اضافه کنید، رفت و آمد مردم و
سلام و علیک کردن و عکس
گرفتن آنها و البته گوش
ایستادنشان را!
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 122صفحه 6